صد فیلم: ۴۳- «داستان عامه‌پسند»؛ باور به معجزه با چاشنی سینما

داستان عامه‌پسند

Pulp Fiction

کارگردان و نویسنده فیلمنامه: کوئنتین تارانتینو

بازیگران: جان تراولتا، ساموئل ال. جکسون، اوما تورمن، هاروی کایتل، تیم راث

۱۵۴ دقیقه، محصول ۱۹۹۴، آمریکا

جولز و وینسنت دو آدمکش حرفه‌ای درگیر اتفاقات مختلفی می‌شوند که سرنوشت متفاوتی را برای آنها رقم می‌زند.

                                 ***

مشهورترین فیلم «بچه تخس» سینما که حکایت از جوان شیفته و خوره فیلمی دارد که تاریخ سینما را بلعیده و حالا دارد به آن ادای دین می‌کند؛ به روشی نامتعارف و متفاوت که البته هر مخاطبی را خوش نمی‌آید، اما در نهایت در بهترین نمونه‌ها- همین داستان عامه‌پسند و بیل را بکش- به فیلم‌هایی بدل می‌شوند درباره سینما که در آن فیلمساز مفهوم ژانر را به چالش می‌کشد و در عین سود جستن از قواعد آن، فیلمی ضدژانر خلق می‌کند که در آن همه چیز به زیر سؤال می‌رود. به یک معنی در عین حال که این فیلم‌ها بسیار جدی- و خشن- به نظر می‌رسند، جدی گرفتن آنها رویکرد اشتباهی را به همراه دارد: این فیلم‌ها پارودی جذابی هستند که در آن همه چیز در ادامه – و در راستای- جهان سینما معنا پیدا می‌کند و بی‌آن- یعنی بدون آن که مخاطب تاریخ سینما را بشناسد و بی‌شمار اشاره‌های آشکار و نهان فیلم‌ها را دریابد- همه فیلم از معنا تهی می‌شود.

در نتیجه داستان عامه‌پسند برای یک عاشق سینما مملو است از ادای دینی به فیلم‌ها و فیلمسازان و بازیگران که گاه نمود عینی و آشکار دارند و گاه در دل صحنه و میزانسنی برگرفته از آنها معنا می‌یابند. با این رویکرد تحمل خشونت بی حد و حصر فیلم و همین طور کلمات و اشاره‌های رکیک – یکی از رکیک‌ترین فیلم‌های تاریخ سینما با ۲۶۵ بار تکرار کلمه Fuck- آسان‌تر می‌شود و می‌توان به آن به عنوان یک هجویه نگاه کرد، همان‌طور که داستان و روایت هم عملاً هجویه‌ای است بر دنیای خلافکاران و مفهوم مذهب: جولز، یکی از شخصیت‌های اصلی به هنگام کشتن آدم‌ها آیه‌هایی از کتاب مقدس را می‌خواند که در آن به راه راست و رستگاری و چگونگی خارج شدن انسان‌ها از راه درست اشاره دارد و در انتها فیلم به طور غریبی به همین مضمون باز می‌گردد: جایی که جولز باز این آیات را می‌خواند اما این بار با دید و زاویه نگاهی دیگر که معنای آن را به کل تغییر می‌دهد و از تماشاگر می‌خواهد نوعی رستگاری را بپذیرد (و از آنجایی که ما وقایع بعدتر را دیده‌ایم و می‌دانیم که همرزم او، وینست، کشته خواهد شد، رستگاری و کنار کشیدن جولز را به عنوان یک معجزه می‌پذیریم؛ همان معجزه‌ای که جولز بر آن باور داشت و باعث تصمیم نهایی‌اش شد، در حالی که وینسنت باور به معجزه را به سخره گرفته بود.)

داستان عامه‌پسند

داستان عامه‌پسند بر خلاف فیلم‌های مشابه این ژانر در دهه چهل و پنجاه، ساختاری بسیار پیچیده دارد. زمان در آن به شکل سیالی جابجا می‌شود و بی‌آن که مفهومی انتزاعی یا تخیلی بیابد، گوشه‌های مختلف روایت را به طرز ظریفی به هم پیوند می‌زند. به یک معنی خودآگاهی تارانتینو – و تلاش‌اش برای متفاوت بودن-  اینجا مزاحم نیست و به چشم نمی‌آید(‌بر خلاف برخی دیگر از آثارش)، بلکه در دل روایت جایی برای خودش باز می‌کند و به این ترتیب مثلاً صحنه ابتدایی- پیش از عنوان‌بندی- به صحنه انتهایی پیوند می‌خورد و در این میان ما گذشته و آینده‌ای را دیده‌ایم که به طرز حساب شده‌ای با هم ترکیب شده‌اند و داستان چند شخصیت را پیش برده‌اند؛ شخصیت‌هایی که قرار نیست قهرمان باشند، اما در عین حال ضد قهرمان هم نیستند. مثلاً شخصیت مارسلوس به عنوان رئیس تبهکاران، یک شخصیت منفی است، اما در صحنه‌ای که آنها گیر می‌افتند و در اتفاقی شوک دهنده، به طرز وحشیانه‌ای به او تجاوز می‌شود، تماشاگر برای او دل می‌سوزاند و بعدتر قرارداد مردانه‌اش با بوچ را ستایش می‌کند. همین طور شخصیت وینسنت که زمان زیادی از فیلم را پر می‌کند و تماشاگر حتی با حرف زدن او در آینه، با درونیاتش آشنا می‌شود، به سادگی- در رو در رویی با شخصیت نسبتاً مثبت دیگری به نام بوچ- می‌میرد و تماشاگر نمی‌داند که باید برای او دل بسوزاند یا از موفقیت بوچ خوشحال شود.

اما همه این موفقیت‌ها و شکست‌ها در فیلم بهانه و مجالی است برای روایت یک تصادف. تمام جهان فیلم بر اساس تصادف شکل می‌گیرد و همه چیز به شکل اتفاقی رقم می‌خورد؛ اتفاقاتی که با هوشمندی در دل قصه روایت شده‌اند و به شدت باورپذیرند. وینست و جولز به طور اتفاقی تیر نمی‌خورند، وینست به طور اتفاقی اسلحه‌اش را رها کرده تا به دستشویی برود(‌و همین باعث مرگش می‌شود)، بوچ پس از کشتن وینسنت و خوشحالی به خاطر آن در خیابان به طور اتفاقی به مارسلوس برمی خورد، آنها بعدتر به طور اتفاقی سر از یک مغازه در می‌آورند که صاحب آن یک دیوانه سادیست است، … و همین طور اتفاقات مکرر دیگری که در نهایت جهان مذهبی فیلم را شکل می‌دهد: همه شخصیت‌های فیلم با همه ویژگی‌های‌شان، هیچ اختیاری در سرنوشت خود ندارند و همه در جهانی تقدیری به سر می‌برند که انتهای فیلم را شکل می‌دهد؛ خطابه‌ای باشکوه از جولز درباره انسان و خدا و معنای رستگاری.

بیشتر بخوانید:

صد فیلم: ۴۲- اردت

صد فیلم: ۴۱- بودن یا نبودن

صد فیلم: ۴۰- جانی گیتار

صد فیلم: ۳۹- بدرود محبوبم  

صد فیلم: ۳۸- اورفه

صد فیلم: ۳۷- گیلدا

صد فیلم: ۳۶- سفر به ماه

صد فیلم: ۳۵- زمین

صد فیلم: ۳۴- حرص

صد فیلم: ۳۳- درخت آرزو

صد فیلم: ۳۲- نامه یک زن ناشناس

صد فیلم: ۳۱: بیا و بنگر

صد فیلم: ۳۰- سال گذشته در مارین باد

صد فیلم: ۲۹- قاتلین

صد فیلم: ۲۸- ریوبراوو

صد فیلم: ۲۷- سفر در ایتالیا

صد فیلم: ۲۶- ال توپو

صد فیلم: ۲۵- شکوفه های پژمرده

صد فیلم: ۲۴- ناگهان بالتازار

صد فیلم: ۲۳- پیروی دیوانه

صد فیلم: ۲۲- دو زن

صد فیلم: ۲۱- سلین و ژولی قایق سواری می‌کنند

صد فیلم: ۲۰- طلوع

صد فیلم:۱۹- روح کندوی عسل

صد فیلم: ۱۸- مرد سوم

صد فیلم:۱۷- عروج

صد فیلم: ۱۶- سه رنگ: آبی

صد فیلم: ۱۵- برافراشتن فانوس قرمز

صد فیلم: ۱۴- راه

صد فیلم: ۱۳- کالسکه ارواح

صد فیلم:۱۲- شماره یک بزرگ

صد فیلم:۱۱ – دوئل

صد فیلم: ۱۰- برش‌های کوتاه

صد فیلم: ۹- آنی هال

صد فیلم: ۸- در حال و هوای عشق

صد فیلم: ۷- افسانه چیکاماتسو

صد فیلم: ۶- راننده تاکسی

صد فیلم: ۵- ژول و جیم

صد فیلم: ۴- محاکمه

صد فیلم: ۳- اسب تورین

صد فیلم: ۲- کبوتری برای تأمل در باب هستی روی شاخه نشست

صد فیلم: ۱- زیرزمین

این کامنت ها را دنبال کنید
اعلان برای
guest
0 دیدگاه
Inline Feedbacks
مشاهده تمام دیدگاه ها
محمد عبدی
محمد عبدی
محمد عبدی، داستان‌نویس، منتقد فیلم، پژوهشگر هنر و مستندساز است. مقالات و‌ نقدهای او از سال ۱۳۶۸ تا به امروز در ایران و‌ خارج از ایران منتشر شده اند و تاکنون چهارده عنوان کتاب از او (از جمله رمان «پنج زن» و مجوعه مقالات تحت عنوان «و شبم پرستاره شد») به چاپ رسیده اند.

آخرین نوشته ها

تبلیغات

spot_img
spot_img
spot_img
spot_img
0
دیدگاه خود را برای ما بگوییدx
Verified by MonsterInsights