صد فیلم: ۱۹- «روح کندوی عسل»؛ معصومیت زیر سایه فاشیسم

روح کندوی عسل

The Spirit of the Beehive

کارگردان: ویکتور اریسه

فیلمنامه: ویکتور اریسه و آنخل فرناندز سانتوس

بازیگران: فرناندو فمان گومز،ترزا گیمپرا، آنا تورنت

۹۷ دقیقه- محصول ۱۹۷۳- اسپانیا

 

آنا و ایزابل دختران خردسالی هستند که در سال ۱۹۴۰، بعد از جنگ‌های داخلی اسپانیا و به قدرت رسیدن فرانکو، به همراه پدر و مادرشان در یک روستای دورافتاده زندگی می‌کنند، جایی که یک روز فیلم فرانکنستاین در تالار شهرداری به نمایش در می‌آید و آنا تحت تأثیر قرار می‌گیرد…

                                    ****

یک فیلم فوق‌العاده در تاریخ سینمای اسپانیا که بیش و پیش از هر چیز، زندگی زیر سایه دیکتاتوری فرانکو را تصویر می‌کند، آن هم زمانی که او هنوز در قدرت است، اما نمادها و استعاره‌های فیلم با فضای غریبش- به همراه ریتم کند و آهسته‌اش- سانسورچیان را سردرگم و عاجز کرد؛ فیلمی شاعرانه و متفاوت که عجله‌ای در روایتش ندارد و با فضاهای آرام و نماهای ساده – اما متکی بر نقاشی‌های اسپانیایی قرن هفدهم و هجدهم- این فرصت را به تماشاگرش می‌دهد که در جهانی نمادین- اما به شدت واقعی و قابل لمس- شخصیت‌های فیلم را حس کند، آن هم در فیلمی که اساساً بر مبنای تصویر است و دیالوگ در آن جای چندانی ندارد.

همه چیز به شکلی مینی‌مال در تصویر رخ می‌دهد و فیلمساز از مکث‌های طولانی و سکوت وحشت ندارد. او می‌داند که تماشاگر معتاد به هالیوود را در همان ده دقیقه ابتدایی فیلم از دست خواهد داد، به همین دلیل دغدغه راضی- و همراه- کردن تماشاگر را کنار می‌گذارد و در فیلمی به غایت شخصی، داستان تکان دهنده‌اش را برای تماشاگر آشنا به سینمای هنری و قواعد آن، به شکلی چشمگیر روایت می‌کند تا آنجا که سال‌ها بعد فیلمسازی چون گی‌یرمو دل تورو دیوانه‌وار ستایش‌اش می‌کند و بخش عمده‌ای از جهان تأثیرگذارش را از این فیلم وام می‌گیرد.

روح کندوی عسل

فیلم اساساً درباره سینماست و اصلاً با نمایش یک فیلم آغاز می‌شود: «فرانکنستاین» (در فارسی به فرانکنشتاین هم معروف است). در روستایی دورافتاده حلقه‌های فیلم از راه می‌رسند و مردی پیش از آغاز فیلم درباره متفاوت بودن – و هراس آمیز بودن- آن هشدار می‌دهد و فیلم شروع می‌شود، اما ما از تالار بیرون می‌آییم و با پدر و مادر دو بچه که حالا در تالار هستند، آشنا می‌شویم: مادر در نامه‌ای به یک معشوق ناشناس از روزهای خوش گذشته یاد می‌کند و انتظار پاسخ دارد (معشوقی که احتمالاً در حال جنگ با فرانکوست) و پدر به کندوی زنبور عسل‌اش پناه می‌برد و شب‌ها درباره آن به شکلی استعاری می‌نویسد.

اما این زن و مرد قهرمانان فیلم نیستند: آنا دختر شش ساله فیلم تمام داستان و فضای حاکم بر اثر را پیش می‌برد؛ در فیلمی که یکی از به یادماندنی‌ترین و زیباترین حضور کودکان را در تاریخ سینما با ما قسمت می‌کند و جهان کودکانه شگفت‌انگیزی خلق می‌کند که کمتر مشابهی دارد.

آنا نمادی از معصومیتی است که خشونت جهان اطرافش را درک نمی‌کند. اولین سوال او از خواهرش در تالار سینما این است که چرا فرانکنستاین دختربچه را کشت؟ این به سوال اصلی و اساسی او بدل می‌شود که جهان فیلم را پیش می‌برد و منطق نمادین سیاسی فیلم را بنا می‌کند بی آن که به ورطه شعار بغلتد: کسانی که به نظر هیولا می‌رسند، در حقیقت هیولا نیستند. فیلم این استعاره را به جمهوری خواهانی تعمیم می‌دهد که علیه فرانکو می‌جنگند. در زمان وقوع داستان، فرانکو به تازگی(۱۹۳۹) در جنگ‌های داخلی پیروز شده بود و صدای مخالف را خفه می‌کرد، اما این منطق و این خشونت در تضاد با دنیای زیبای یک کودک است، به همین دلیل او به فرانکنستاین دنیای خودش(مرد جمهوری خواهی که زخمی شده) کمک می‌کند تا جهان دیگری بنا کند.

روایت موجز فیلم نیازی به طول و تفصیل ندارد: ما فقط در دو صحنه دیدار آنا با مرد زخمی را می‌بینیم و در صحنه بعد، در یک شب تاریک، تنها صدای رگبار گلوله را می‌شنویم: فیلم بدون اتلاف وقت کشته شدن او توسط پلیس را به ما اطلاع می‌دهد و در صحنه‌های بعد، شورش آنا بر علیه جبر دنیای اطرافش به مسأله اصلی فیلم بدل می‌شود. گریز او و بعد تصمیم به حرف نزدن(در حالی که در نمای پایانی می‌بینیم که در حال تکرار جمله‌های خواهرش برای صدا کردن روح گمشده است) اعتراض آشکار کودکی است که تلخی و سیاهی جهان اطرافش را نمی‌پذیرد.

از طرفی جهان زن و مرد فیلم (پدر و مادر) در یک تناقض آشکار قرار می‌گیرد: مردی که جبر شرایط را پذیرفته و زندگی ساده‌ای زیر چتر دیکتاتوری را ادامه می‌دهد، اما مادر، حداقل در رویاها و آرزوهایش به دنبال زندگی بهتری است که این زندگی بهتر، برای او با نوستالژی همراه است؛ نوستالژی آزادی‌های از دست رفته و احتمالاً یک معشوق در حال جنگ برای آزادی.

آنا اما نسل آینده‌ای است که تن به جبر زمانه‌اش نمی‌دهد؛ او در برابر همه چیزهای تثبیت شده اطرافش می‌شورد و در این راه از سینما- هنر- کمک می‌گیرد. سینما جهان تخیل او را می‌گشاید تا به کشف جهان جدیدی برسد؛ جهانی که در آن هیولایی وجود ندارد و تنها می‌توان عشق ورزید. نمای شگفت‌انگیز پایانی غلبه جهان کودک را برای ما روایت می‌کند، جایی که باز صدای قطار می‌شنویم (قطاری که یک مبارز جمهوری خواه از آن پیاده شده بود) و رویا و خواسته آنا برای دوباره دیدن یک «روح»، گویی که به حقیقت می‌پیوندد و صدای قطار به ما می‌گوید که مبارزان دیگری از آن پیاده خواهند شد.

روح کندوی عسل

بیشتر بخوانید:

صد فیلم: ۱۸- مرد سوم

صد فیلم:۱۷- عروج

صد فیلم: ۱۶- سه رنگ: آبی

صد فیلم: ۱۵- برافراشتن فانوس قرمز

صد فیلم: ۱۴- راه

صد فیلم: ۱۳- کالسکه ارواح

صد فیلم:۱۲- شماره یک بزرگ

صد فیلم:۱۱- دوئل

صد فیلم: ۱۰- برش‌های کوتاه

صد فیلم: ۹- آنی هال

صد فیلم: ۸- در حال و هوای عشق

صد فیلم: ۷- افسانه چیکاماتسو

صد فیلم: ۶- راننده تاکسی

صد فیلم: ۵- ژول و جیم

صد فیلم: ۴- محاکمه

صد فیلم: ۳- اسب تورین

صد فیلم: ۲- کبوتری برای تأمل در باب هستی روی شاخه نشست

صد فیلم: ۱- زیرزمین

این کامنت ها را دنبال کنید
اعلان برای
guest
0 دیدگاه
Inline Feedbacks
مشاهده تمام دیدگاه ها
محمد عبدی
محمد عبدی
محمد عبدی، داستان نویس، منتقد فیلم و پژوهشگر هنر است. مقالات و‌ نقدهای او از سال ۱۳۶۸ تا به امروز در ایران و‌ خارج از ایران منتشر شده اند و تاکنون چهارده عنوان کتاب از او (از جمله رمان «پنج زن» و مجوعه مقالات تحت عنوان «و شبم پرستاره شد») به چاپ رسیده اند.

آخرین نوشته ها

تبلیغات

spot_img
spot_img
spot_img
spot_img
0
دیدگاه خود را برای ما بگوییدx
Verified by MonsterInsights