صد فیلم: ۵- «ژول و جیم»؛ رهایی یک نسل

ژول و جیم

Jules and Jim

کارگردان و نویسنده فیلمنامه: فرانسوا تروفو

بازیگران: ژان مورو، اسکار ورنر، هانری سر

محصول ۱۹۶۲- فرانسه

 

در سال ۱۹۱۲ ژول، یک نویسنده اتریشی با جیم، یک نویسنده فرانسوی آشنا می شود و دوستی‌ای بین آنها شکل می‌گیرد. زمان می‌گذرد و ژول عاشق دختری فرانسوی به نام کاترین می‌شود و با او ازدواج می‌کند اما جیم هم عاشق این زن است…

                                                  ***

عاشقانه‌ترین فیلم یکی از عشاق سینما که عاشق زنان هم بود و همه عمر عشق به هر دو را در فیلم‌ها و زندگی‌اش به تمامی تجربه کرد؛ فیلمی غریب و متفاوت که نه تنها یکی از شاخص‌های موج نوی فرانسه را رقم زد، بلکه فیلمی است جسارت آمیز و جلوتر از زمان که هم در مضمون و هم در پرداخت از قید و بندهای معمول می‌رهد و به یک آزادی جذاب و دیدنی می‌رسد که به نسل آزادی‌خواه و بی‌قید و بند دهه شصت (و هفتاد) پیوند می‌خورد؛ نسلی که آزادی جنسی و رهایی از قید و بندهای اخلاقی و مذهبی را بیش از هر نسل دیگری تجربه کرد.

فیلم با آن که حول و حوش جنگ اول جهانی- مادر همه جنگ‌ها- شکل می‌گیرد (و اساساً جنگ نقش محوری در پرداخت فیلم دارد و فیلمساز به تصاویر آرشیوی از جنگ هم پناه می‌برد)، اما بیش – و پیش- از هر فیلم دهه شصت میلادی، روایتگر اوضاع و احوال نسلی است که با نسل پیشتر از خود تفاوت داشت و می‌خواست جهان را از قید و بندهای اخلاقی رها کند. از این رو «ژول و جیم» (در فیلم نام ژیم را با تلفظ انگلیسی ادا می کنند: جیم) بیش از هر فیلم دیگر موج نوی فرانسه، روایتگر احوال نسل جوانی است که نگاه متفاوتی دارد به عشق و سکس.

فیلم نه تنها از اخلاقیات مرسوم می‌گریزد، بلکه اساساً- و آگاهانه- مفهوم جنسیت را به زیر سوال می‌کشد؛ مبحثی که بیشتر به قرن بیست و یکم بازمی‌گردد و نه دهه شصت قرن بیستم. جز روایت عشق سه نفره و پا فراتر گذاشتن از اخلاقیات مرسوم، فیلم جنسیت زن و مرد را هم به زیر سوال می‌برد و از اولین صحنه‌ها مفاهیم از پیش معین و قطعی- نظیر زن یا مرد بودن- را به چالش می‌کشد: کاترین زمانی که برای اولین بار با ژول و جیم بیرون می‌رود، سبیل می‌گذارد و با لباس مردانه بیرون می‌رود و اولین برخورد آنها با کسی است که کاترین را مرد تلقی می‌کند. در دیالوگی بین ژول و جیم، به مذکر و مونث بودن کلمات در زبان فرانسه اشاره می‌شود و گفت و‌گوی آنها با اشاره به کلمه زندگی ختم می‌شود: کلمه‌ای که نه مذکر است و نه مونث (در انتها هم اشاره می‌شود که ژول ممکن است خاکستر جیم- مرد- را با کاترین- زن- اشتباه کرده باشد). این شکستن مرز مذکر و مونث، اولین چالش فیلم با قواعدی از پیش تعیین شده‌ای است که توسط یک زن شکسته می‌شود؛ زنی که شبیه به زنان دیگر نیست.

 

فیلم از این لحظه جهان خود را با جهان کاترین می‌آمیزد: زنی رازآلود، جذاب- اما نه لزوماً زیبا- که جهان مردانه را به چالش می‌کشد. وقتی ژول و جیم در جهان مردانه خود زنان را تحقیر می‌کنند، کاترین هر دو را احمق خطاب می‌کند و در یک حرکت اعتراضی آشکار، خودش را به داخل رودخانه می‌اندازد. از طرفی این زن مفهوم مالکیت را به زیر سوال می‌کشد: او با ژول ازدواج کرده اما تمایل عاشقانه شدیدی به جیم دارد و در عین حال از آلبرت- به عنوان یک عاشق دیگر- غافل نیست. فیلم به طرز غریبی از همه این شخصیت‌ها فاصله می‌گیرد: دوربین تروفو به نظاره می‌نشیند و قضاوت نمی‌کند. هیچ شخصیت منفی‌ای در فیلم وجود ندارد- حتی آلبرت- و همه به یک اندازه محق‌اند. فیلم اساساً درباره این محق بودن حرف می‌زند؛ محق بودنی که با اخلاقیات جاری جامعه – و برخی باورهای تماشاگر- تضاد آشکاری دارد، اما تروفو موفق می‌شود در موضع ضد قهرمان- یعنی فیلمساز به عنوان ضد قهرمان- ما را راضی نگه دارد و باورهای از پیش تعیین شده ما را به چالش بکشد.

ژول و جیم

در این راه این فیلمساز عاشق ژان رنوار و آلفرد هیچکاک – که آشکارا دو دسته فیلم دارد: فیلم‌های رنواری و فیلم‌های هیچکاکی- در این رنواری‌ترین فیلمش، به ستایش طبیعت می‌نشیند و در عین ادای دین به ژان رنوار، از نقاشی‌های پدرش- اوگوست رنوار- سود می‌جوید و چشم‌اندازهای آشنای نقاشی‌های امپرسیونیستی را بازسازی می‌کند، تا آنجا که تروفو – بیش از هر فیلم دیگرش- به طبیعت پناه می‌برد و اساساً طبیعت به بخشی از روایتی بدل می‌شود که قرار است انسان را فارغ از قید و بندهای اخلاقی‌اش، به موجودی در دل طبیعت- و بخشی از آن با همان قواعد طبیعت و نه قواعد مذهبی و اخلاقی زاده انسان- ترسیم کند.

در نتیجه فیلم مفهوم جا افتاده و حتی مقدس خانواده را به چالش می‌کشد، از جمله در صحنه‌ای زیبا، جایی که دوربین روی صورت جمع سه نفره آنها به همراه بچه، بی پروا و رها حرکت می‌کند (و فیلمساز نیازی به دیالوگ نمی‌بیند) تا رهایی شخصیت‌هایش را با ما قسمت کند در این رها‌ترین و جسورانه‌ترین تحفه موج نوی سینمای فرانسه.

 

 

بیشتر بخوانید:

صد فیلم: ۴- محاکمه

صد فیلم: ۳- اسب تورین

صد فیلم: ۲- کبوتری برای تأمل در باب هستی روی شاخه نشست   

صد فیلم: ۱- زیرزمین

این کامنت ها را دنبال کنید
اعلان برای
guest
0 دیدگاه
Inline Feedbacks
مشاهده تمام دیدگاه ها
محمد عبدی
محمد عبدی
محمد عبدی، داستان نویس، منتقد فیلم و پژوهشگر هنر است. مقالات و‌ نقدهای او از سال ۱۳۶۸ تا به امروز در ایران و‌ خارج از ایران منتشر شده اند و تاکنون چهارده عنوان کتاب از او (از جمله رمان «پنج زن» و مجوعه مقالات تحت عنوان «و شبم پرستاره شد») به چاپ رسیده اند.

آخرین نوشته ها

تبلیغات

spot_img
spot_img
spot_img
spot_img
0
دیدگاه خود را برای ما بگوییدx
Verified by MonsterInsights