صد فیلم: ۳۱- «بیا و بنگر»؛ دهشت بی پایان جنگ و تصحیح تاریخ

بیا و بنگر

Come and See

کارگردان: الیم کلیموف

فیلمنامه: آلس آداموویچ و الیم کلیموف

بازیگران: الکسی کراوچنکو، اولگا میرونووا

۱۴۲ دقیقه، محصول شوروی، ۱۹۸۵

در سال ۱۹۴۳ در بلاروس، فلوریا پسر نوجوانی است که به پارتیزان‌ها می‌پیوندد تا علیه آلمان‌ها بجنگد…

               ***

یکی از تلخ‌ترین و تکان‌دهنده‌ترین و ضدجنگ‌ترین فیلم‌های تاریخ سینما که فارغ از زمان و مکان، معنا و مفهوم جنگ را می‌کاود و سبعیت و خشونت آن را بی‌پروا و بی‌واسطه با تماشاگرش قسمت می‌کند تا آنجا که تماشای فیلم کار آسانی است و تصاویر دهشتناک آن تا مدت‌ها با تماشاگرش باقی می‌ماند. به یک معنی کلیموف دست تماشاگرش را می‌گیرد و بی‌محابا به جهنمی می‌برد که مخاطب از این حیث کمتر نمونه‌ای برای آن می‌تواند بیابد؛ جایی که فضای حاکم معنا و مفهوم انسانیت را تغییر می‌دهد، زمانی که یک شخصیت بی‌گناه- یک نوجوان- با واقعیت جنگ روبرو می‌شود، آن هم نوجوانی که برای پیوستن به آن شور و شوق داشت و حالا – با کمترین فاصله- آن را با پوست و استخوانش حس می‌کند؛ و چه دردناک. دوربین به طرز غریبی تماشاگر را در این نظاره ترسناک شریک می‌کند و تماشاگر را از جای نرم و گرمش از داخل تالار سینما بیرون می‌کشد تا در تجربه‌ای کم نظیر معنای جنگ را بی‌واسطه درک کند و با شخصیت اصلی به تمام معنی آزار ببیند.

در سکانس ابتدایی به طور ساده با علاقه پسر به جنگ آشنا می‌شویم و پس از آن صحنه تکان دهنده جدا کردن پسر از مادر و خواهرانش را می‌بینیم. از همین ابتدا نمایش تناقض آغاز می‌شود؛ جایی که معصومیت در برابر خشونت قرار می‌گیرد و فیلم این مایه را تا انتها دنبال می‌کند. در دو سوم ابتدایی فیلم، نمایش این تقابل با همراه شدن تماشاگر با پسر اتفاق می‌افتد و در سکانس کشتار در روستا، دوربین به شکلی از پسر جدا می‌شود و گویی به ما می‌گوید: حالا خودت «بیا و بنگر». در تمام این سکانس تکان‌دهنده و عجیب، دوربین به دنبال آدم‌های مختلفی حرکت می‌کند و کمتر نمای نقطه نظری می‌بینیم که ما را با شخصیت اصلی یکی کند، در حالی که پیشتر استراتژی فیلمساز با استفاده مکرر از نمای نقطه نظر شکل گرفته بود تا یکی شدن شخصیت با تماشاگر را شکل دهد. برای مثال زمانی که پسر به همراه دختر از خانه‌اش بیرون می‌آید تا به دنبال مادر و خواهرانش برود، ابتدا نمایی نزدیک از پسر می‌بینیم که از چاه به طرف دختر می‌آید. بعد نمای نقطه نظر او را می‌بینیم که دختر را در حالتی عجیب به نمایش می‌گذارد. در ادامه نمای نقطه نظر دختر: پسر با شور و هیجان فکر می‌کند که فهمیده است کجا می‌تواند آنها را پیدا کند، نمای بعدی دختر را می‌بینیم که به دنبال پسر روان است اما ناگهان سرش را برمی‌گرداند: نمای تکان دهنده بعدی، نمای نقطه نظر دختر است (دوربین در حال حرکت از نگاه او تصویر را ثبت می‌کند) که انبوهی جسد را پشت دیوار خانه می‌بیند و به همین سادگی خشونتی به تماشاگر منتقل می‌شود که انتظارش را نداشت و تماشاگر حالا می‌داند که پسر تابش را نخواهد داشت و به همین دلیل آن را نباید همراه ما ببیند. تمام نماهای بعدی در باتلاق و پس از آن، نمایش این بی‌طاقتی است و ویرانی درونی: پسر با سر و روی گل‌آلود از دختر می‌شنود که خانواده‌اش مرده‌اند. دوربین با نمای نزدیک روی صورت پسر مکث می‌کند و با استفاده حیرت‌انگیز از صدا، ویرانی درونی او را به بهترین نحو با ما قسمت می‌کند، گویی با دوربین به درونش نفوذ می‌کنیم و با او و به همراه او ویران می‌شویم.

بیا و بنگر

نقطه قوت فیلم در نمایش ترکیبی از ویرانی درونی است با جهان بیرون. به نوعی فیلم درونی‌ترین احساسات شخصیت‌هایش را به زبان سینما ترجمه می‌کند و رو در روی ما قرار می‌دهد، احساساتی که جدای از جهان بیرون نیست و در ادامه و راستای آن شکل می‌گیرد. به یک معنی فیلم تنها در حال نمایش ویرانی و تباهی جهان بیرون نیست، بلکه گام به گام این ویرانی را درونی‌تر می‌کند و از ما می‌خواهد این ویرانی درونی را با شخصیت اصلی تجربه کنیم و با او و رنج‌اش به یک معنی پیر شویم (در نماهای پایانی و نزدیک به انتهای فیلم صورت پسر به طرز غریبی پیر شده است).

این همذات‌پنداری ما با شخصیت اصلی میسر نمی‌شود مگر به مدد استفاده حیرت‌انگیز از صدا. تمام فیلم طراحی صدای فوق‌العاده‌ای دارد که دهشت جهان بیرون را با ویرانی درونی شخصیت اصلی یکی می‌کند. نمونه روشن و مشخص‌اش صحنه بمباران جنگل است: بمب‌ها و گلوله‌ها به شکل پی در پی بر پیکر جنگل فرود می‌آیند و به شکل تکان دهنده‌ای طبیعت را ویران می‌کنند. صداها گوشخراش است، اما ناگهان سکوت برقرار می‌شود و چیزی نمی‌شنویم در حالی که بمباران ادامه دارد و ما تصویر آن را می‌بینیم. در ادامه، صورت پسر را می‌بینیم که از گوش‌هایش خون جاری است. از این نقطه ما از طریق صدا به شکل حیرت‌انگیزی با شخصیت اصلی کر می‌شویم و تا مدت‌ها بعد در طول فیلم، با صدای عجیب بم و پر اعوجاجی روبرو هستیم که بسیار هوشمندانه طراحی شده و بیش از پیش ما را با شخصیت اصلی یکی می‌کند. این میان دوربین سیال هم خود به شخصیت مهمی در فیلم بدل می‌شود تا این موقعیت را برای ما خلق کند که «بیائیم و بنگریم»؛ با فاصله‌گذاری‌های هوشمندانه که گاه دوربین جدا می‌ایستد و شخصیت‌ها رو به دوربین حرف می‌زنند (گویی با ما حرف می‌زنند): از همان سکانس اول تا آخرین نماهای فیلم که پسر مستقیم به ما می‌نگرد با ذهنی که تاریخ را به عقب برمی‌گرداند تا تصحیح‌اش کند یا از ما می‌خواهد که تصحیح‌اش کنیم. می‌توانیم؟

بیا و بنگر

بیشتر بخوانید:

صد فیلم: ۳۰- سال گذشته در مارین باد

صد فیلم: ۲۹- قاتلین

صد فیلم: ۲۸- ریوبراوو

صد فیلم: ۲۷- سفر در ایتالیا

صد فیلم: ۲۶- ال توپو

صد فیلم: ۲۵- شکوفه های پژمرده

صد فیلم: ۲۴- ناگهان بالتازار

صد فیلم: ۲۳- پیروی دیوانه

صد فیلم: ۲۲- دو زن

صد فیلم: ۲۱- سلین و ژولی قایق سواری می‌کنند

صد فیلم: ۲۰- طلوع

صد فیلم:۱۹- روح کندوی عسل

صد فیلم: ۱۸- مرد سوم

صد فیلم:۱۷- عروج

صد فیلم: ۱۶- سه رنگ: آبی

صد فیلم: ۱۵- برافراشتن فانوس قرمز

صد فیلم: ۱۴- راه

صد فیلم: ۱۳- کالسکه ارواح

صد فیلم:۱۲- شماره یک بزرگ

صد فیلم:۱۱- دوئل

صد فیلم: ۱۰- برش‌های کوتاه

صد فیلم: ۹- آنی هال

صد فیلم: ۸- در حال و هوای عشق

صد فیلم: ۷- افسانه چیکاماتسو

صد فیلم: ۶- راننده تاکسی

صد فیلم: ۵- ژول و جیم

صد فیلم: ۴- محاکمه

صد فیلم: ۳- اسب تورین

صد فیلم: ۲- کبوتری برای تأمل در باب هستی روی شاخه نشست

صد فیلم: ۱- زیرزمین

این کامنت ها را دنبال کنید
اعلان برای
guest
0 دیدگاه
Inline Feedbacks
مشاهده تمام دیدگاه ها
محمد عبدی
محمد عبدی
محمد عبدی، داستان نویس، منتقد فیلم و پژوهشگر هنر است. مقالات و‌ نقدهای او از سال ۱۳۶۸ تا به امروز در ایران و‌ خارج از ایران منتشر شده اند و تاکنون چهارده عنوان کتاب از او (از جمله رمان «پنج زن» و مجوعه مقالات تحت عنوان «و شبم پرستاره شد») به چاپ رسیده اند.

آخرین نوشته ها

تبلیغات

spot_img
spot_img
spot_img
spot_img
0
دیدگاه خود را برای ما بگوییدx
Verified by MonsterInsights