صد فیلم: ۳۸- «اورفه»؛ شعری درباره مرگ

اورفه

Orpheus

کارگردان و نویسنده فیلمنامه: ژان کوکتو

بازیگران: ژان ماره، فرانسوا پریه، ماریا کاسارس

۹۵ دقیقه، محصول ۱۹۵۰، فرانسه

داستان اورفه و اوریدیس در جهان امروز؛ در پاریس امروز، پرنسس یا شاهزاده مرگ، اورفه را که شاعر مشهوری است، با خود می‌برد…

                                       ***

فیلم پیچیده و دیدنی شاعر سینماگر، ژان کوکتو که جهان شاعرانه‌اش را با دنیای روشنفکرانه‌اش می‌آمیزد و به ترکیب غامضی می‌رسد که به بهترین نحو به زبان تصویر درمی‌آید؛ شعری درباره مرگ که به ستایش تمام و کمالی از آن می‌رسد، اما در عین حال- و در وجهی در ظاهر متناقض- درباره زندگی حرف می‌زند و این که چطور با مرگ پیوند دارد و در واقع مکمل یکدیگرند. کوکتو منتظر مرگ نمی‌ماند تا به جهان بعد از مرگ سفر کند، بلکه با دست یازیدن به اسطوره یونانی(زمانی که اورفه به جهان بازمی‌گردد به این شرط که هیچ وقت به همسرش اوریدیس نگاه نکند) روایت غریبی را در پیچیدگی مرگ و زندگی روایت می‌کند، این که رویا- و مرگ- واقعی‌ترند یا زندگی‌ای که در آن به سر می‌بریم؟

در این راه راوی در ابتدا داستان اورفه را برای ما بازمی‌گوید تا سرآغاز اتفاق‌های غریبی باشد که به جای دوران گذشته و اساطیر، همین امروز و در کنار ما برای یک شاعر سرشناس رخ می‌دهد. فرشته مرگ با صورتی جذاب و وسوسه کننده (با نامی دو پهلو: پرنسس/شاهزاده)، اورفه را با خود می‌برد و این سرآغاز عشقی است غریب که تمام فیلم را پیش می‌برد: عشق و وسوسه‌های انسانی در قبال مرگ که سویه‌ای دو وجهی دارد و مسأله فیلم است: اینجا مرگ به دنبال اورفه نیست، اما شاعر متفاوت ما که از مناسبات اجتماعی مضحک اطرافش به تنگ آمده( تصویری از خود کوکتو؛ او شکلی هجوآمیز از «کافه شاعران» در سکانس اول فیلم ترسیم می‌کند؛ جایی که همه به شکلی پوچ و بی‌هدف به جان هم می‌افتند و اورفه تنها نظاره‌گر ابتذال جهان اطرافش است) به شکلی به جست و جوی مرگ می‌رود و مسأله اصلی فیلم را رقم می‌زند: بودن یا نبودن.

اورفه

در صحنه‌ای کلیدی، زمانی که اورفه می‌خواهد به جهان پس از مرگ پا بگذارد، هرتوبیز- از فرستادگان جهان مرگ- از او می‌پرسد: «به دنبال مرگ می‌گردی یا اوریدیس؟ به کدام‌شان خیانت می‌کنی؟» اورفه جوابی برای این سوال تکان‌دهنده ندارد، این که به دنبال همسرش می‌گردد(تا زندگی کند) یا به دنبال زنی در قالب فرشته مرگ (تا بمیرد).

برای یافتن پاسخ این سوال اورفه به جهان مرگ پا می‌گذارد. در صحنه‌ای رویایی، او از میان مردمانی می‌گذرد که در روزمره‌گی مرگ غرق شده‌اند و احتمالاً خود نمی‌دانند که زنده‌اند یا مرده. هرتوبیز بدون حرکت دادن بدنش از میان آنها می‌گذرد و اورفه به زحمت راهش را باز می‌کند تا سرانجام به دادگاهی غریب در جهانی دیگر می‌رسد که در آن پرنسس اعتراف می‌کند که عاشق اورفه است و هرتوبیز اذعان می‌کند دل در گرو اوریدیس دارد. فیلم پیوند عجیبی بین مرگ و زندگی برقرار می‌کند؛ زوجی که حالا هر کدام عشقی از جهان مردگان دارند و افسون مرگ بر آنها سایه می‌افکند با این سوال اساسی: باید در این جهان ماند یا رفت؟

اما از اینجا فیلم به مسأله اصلی‌اش یعنی «زمان» می‌رسد. بزرگ‌ترین قدرتی که برای بشر می‌توان تصور کرد، دستکاری در زمان است؛ این که بشر قادر باشد زمان را به جلو یا عقب ببرد، در نتیجه قادر به هر کاری خواهد بود، از جمله تغییر تقدیر. طبیعتاً اورفه و همسرش در جهان ما، به چنین قدرتی نمی‌رسند، اما پرنسس از جهان مردگان، در لحظه‌ای به خودآگاهی درباره مفهوم زمان می‌رسد (یادآور گاز زدن سیب یا خوردن گندم توسط آدم و رسیدن به خودآگاهی) و ارزش آن را درمی‌یابد و با دستکاری در آن، سرنوشت اورفه و همسرش(و خودش) را تغییر می‌دهد. او می‌گوید که برای اولین بار «مفهوم زمان» را درک می‌کند و از هرتوبیز می‌خواهد که زمان را بازگرداند که تا اوریدیس نمیرد و اورفه در کنارش بماند. پرنسس که جذاب‌ترین – و افسون کننده‌ترین-  شخصیت فیلم است، در نهایت خود را فدا می‌کند تا در تناقضی غریب، اورفه (عشق‌اش) زنده بماند. هموست که حکیمانه‌ترین جملات فیلم را هم بر زبان می‌آورد و نه اورفه که پرخاشگر است و بسیاری از اتفاقات اطرافش را درک نمی‌کند. در جهانی دیگر برای او توضیح داده می‌شود که «زندگی یک مرگ طولانی است» و در واقع «ویرانه‌های افکار و خاطرات مردم» است که مرگ را شکل می‌دهد. از این روست که در طول فیلم آینه مظهر ورود و خروج به جهان دیگر می‌شود:« به خودت که نگاه می‌کنی، مرگ رو می‌بینی.»)(و دوربین کوکتو با تردستی غریبی با آن که نمای نقطه نظر شخصیت را در آینه به نمایش می‌گذارد، خود در تصویر آینه دیده نمی‌شود). در عین حال این حکمت زن(پرنسس) است که می‌خواهد معنای زندگی را در قبال مفهوم خدا/خالق/تصمیم‌گیرنده برای اورفه توضیح دهد:«اون جایی زندگی نمی‌کنه. بعضی می‌گن به ما فکر می‌کنه. بعضی دیگه می‌گن ما افکار اونیم، یه عده دیگه می‌گن اون می‌خوابه و ما رویاهاشیم، یک کابوس بد.»

اورفه

بیشتر بخوانید:

صد فیلم: ۳۷- گیلدا

صد فیلم: ۳۶- سفر به ماه

صد فیلم: ۳۵- زمین

صد فیلم: ۳۴- حرص

صد فیلم: ۳۳- درخت آرزو

صد فیلم: ۳۲- نامه یک زن ناشناس

صد فیلم: ۳۱: بیا و بنگر

صد فیلم: ۳۰- سال گذشته در مارین باد

صد فیلم: ۲۹- قاتلین

صد فیلم: ۲۸- ریوبراوو

صد فیلم: ۲۷- سفر در ایتالیا

صد فیلم: ۲۶- ال توپو

صد فیلم: ۲۵- شکوفه های پژمرده

صد فیلم: ۲۴- ناگهان بالتازار

صد فیلم: ۲۳- پیروی دیوانه

صد فیلم: ۲۲- دو زن

صد فیلم: ۲۱- سلین و ژولی قایق سواری می‌کنند

صد فیلم: ۲۰- طلوع

صد فیلم:۱۹- روح کندوی عسل

صد فیلم: ۱۸- مرد سوم

صد فیلم:۱۷- عروج

صد فیلم: ۱۶- سه رنگ: آبی

صد فیلم: ۱۵- برافراشتن فانوس قرمز

صد فیلم: ۱۴- راه

صد فیلم: ۱۳- کالسکه ارواح

صد فیلم:۱۲- شماره یک بزرگ

صد فیلم:۱۱ – دوئل

صد فیلم: ۱۰- برش‌های کوتاه

صد فیلم: ۹- آنی هال

صد فیلم: ۸- در حال و هوای عشق

صد فیلم: ۷- افسانه چیکاماتسو

صد فیلم: ۶- راننده تاکسی

صد فیلم: ۵- ژول و جیم

صد فیلم: ۴- محاکمه

صد فیلم: ۳- اسب تورین

صد فیلم: ۲- کبوتری برای تأمل در باب هستی روی شاخه نشست

صد فیلم: ۱- زیرزمین

این کامنت ها را دنبال کنید
اعلان برای
guest
0 دیدگاه
Inline Feedbacks
مشاهده تمام دیدگاه ها
محمد عبدی
محمد عبدی
محمد عبدی، داستان نویس، منتقد فیلم و پژوهشگر هنر است. مقالات و‌ نقدهای او از سال ۱۳۶۸ تا به امروز در ایران و‌ خارج از ایران منتشر شده اند و تاکنون چهارده عنوان کتاب از او (از جمله رمان «پنج زن» و مجوعه مقالات تحت عنوان «و شبم پرستاره شد») به چاپ رسیده اند.

آخرین نوشته ها

تبلیغات

spot_img
spot_img
spot_img
spot_img
0
دیدگاه خود را برای ما بگوییدx
Verified by MonsterInsights