درخت آرزو
کارگردان: چنگیز آبولادزه
فیلمنامه: رواز اینانیشویلی و چنگیز آبولادزه
بازیگران: لیکا کاوزارادزه، سوسو جاچولیانی
محصول ۱۹۷۶، شوروی(گرجستان)، ۱۰۷ دقیقه
در یک روستا با اهالی مختلف و داستانهای هر یک از آنها، دختری به یکی از پسرهای جوان روستا دل میبازد، اما پدر و مادربزرگ دختر، با اصرار ارباب، او را به ازدواج پسر دیگری درمیآورند…
***
یک فیلم ساده و جمع و جور که احوال چند نفر را در یک روستای گرجستان میکاود و به نتایج حیرتانگیزی میرسد؛ با تکنیکی به غایت ساده و حتی گاه مشکلدار(مثل مشکل صدا)، اما با جهانی به غایت شاعرانه و دیدنی که نگاه تازهای را به جهان اطراف پیشنهاد میدهد و با دنیا و شخصیتهایی متفاوت، فضایی خلق میکند تا مدتها میتواند ذهن تماشاگرش را با خود درگیر کند. فیلم در عین استفاده از فولکلور و پرداختن کامل و با جزئیات به مناسک و رفتار و اعتقادات محلی، در نهایت با خلق جهانی چند لایه به تصویری تکان دهنده از شرایط اجتماعی- سیاسی یک کشور تحت سلطه میرسد که به یک «طوفان» نیاز دارد تا تغییری اساسی را برای نسلهای بعد شکل دهد. نیاز به این تغییر و امید به این طوفان از زبان شخصیتی شکل میگیرد که به نظر دیوانه میرسد و با رفتار و گفتار خاصاش ، از نظر دیگران کاملاً مجنون محسوب میشود، اما در نهایت ما به عنوان تماشاگر میپذیریم که او عاقلترین شخصیت فیلم است که شرایط اجتماعی- سیاسی را میکاود و نیاز به تغییر را گوشزد میکند.
فیلم چنگیز آبولادزه، انتقاد تند و صریحی است به جو سیاسی حاکم و در عین حال باورهای مردم و خرافات ناشی از آن، که هر دو با شدیدترین لحن مورد حمله قرار میگیرند: مهمترین انتقاد فیلم به ارباب ده است که قدرت را در دست دارد. او به خرافات باور دارد، به شدت سنتی است و علیه هر نوع پیشرفت ناشی از مدرنیسم- از جمله ورود قطار- موضع میگیرد. در نهایت هموست که علیه زیبایی و عشق – و معنای زندگی – هم موضع میگیرد و فرمان ناموسپرستی انتهایی را صادر میکند در حالی که قدرتش را از کلیسا میگیرد. در صحنههای انتهایی بردن دختر، کشیش هم در صف اول است، کشیشی که خود در طول فیلم در حال شهوتپرستی و مالاندوزی به نمایش در میآید و صحنههای مختلفی از فیلم، با زبانی طنزآلود، تناقض درونی رفتار و گفتار کشیش را با ما در میان میگذارد و در واقع مذهب و نمایندگانش را به سخره میگیرد.
این میان دختری که در ابتدای حضورش «پارهای از خورشید» خطاب میشود، نماد جذابی است از زندگی و زیبایی که از هر سو مورد حمله قرار میگیرد، در جهانی که تاب زیبایی را ندارد و آن را به لجن میکشد. این به «لجن کشیدن زیبایی» را در طول فیلم با صراحت تمام شاهدیم: در صحنه بردن دختر سوار بر الاغ به شکل وارونه- که رسمی قدیمی برای بیآبرو کردن و مجازات افراد بود- صورت او پر از لجنی است که مردم به سویش پرتاب میکنند. نهادهای رسمی قدرت (ارباب و کشیش) در صف مقدم مجازات دختر هستند و مردم چشم و گوش بسته با آنها همراهی میکنند. تنها مخالفان این حماقت جمعی، کسانی هستند که در دل جامعه جایی ندارند: همان شخصیت نیمه دیوانه در کنار زنی که در طول فیلم به نصیحتهای ارباب و انتظار مردم برای نمایش پارسایی وقعی نمینهد و در همه صحنهها سینههایش را نیمه عریان به نمایش میگذارد و دلبری میکند. اما نگاه آبولادزه این صحنه تکان دهنده را (که بالا رفتن مسیح از جلجتا را به خاطر میآورد) به شاعرانهترین شکل ممکن ترسیم میکند: بارانی شدید گویی میخواهد همه چیز را بشوید (همه سنتهای غلط و خرافهها را) و طوفانی که صحنه را دربرگرفته، همان طوفان تغییری است که شخصیت شبه دیوانه فیلم از ابتدا نویدش را میداد. به این ترتیب فیلم در این زیباترین صحنههایش- که تلخترین همه آنها هم هست- جای نیکی و شر را جابجا میکند و به این ترتیب به ستایش از دختر زیبایی مینشیند که جرمی جز عشق ندارد، دختری که در طول فیلم کمتر حرف میزند و تنها با نگاه و لبخندش قلب تماشاگر را تسخیر میکند. در یکی از معدود صحنههایی که دختر حرف میزند، به زیباترین شکل درباره ارتباط طبیعت و انسان میگوید و جملات شاعرانهاش در خاطر تماشاگر میماند، از جمله این که «از اشک هر مادر، یک گل می روید»، جملاتی که در صحنههای پایانی معنا مییابند.
دختر در صحنه مرگ، به طبیعت (و طوفان تغییری که حالا رخ داده) میپیوندد و در واقع با طبیعت یکی میشود. در صحنههای بعدی راوی به ما میگوید که در محل زندگی او یک درخت انار سبز میشود، جایی که رشد کردن و سبز شدن این درخت بسیار عجیب و دور از انتظار بود؛ اما حالا همه میدانند که آن همان درخت معجزه و آرزوست، درختی که مردی در انتظار دیدنش تا صبح انتظار کشید و در سرما مرد، و حالا ما در جهانی ناشی از گرمای وجود این دختر (یا همان پارهای از خورشید)، شاهد این درختی هستیم که همه انتظارش را میکشیدند: درخت عشق و زیبایی.
بیشتر بخوانید:
صد فیلم: ۳۲- نامه یک زن ناشناس
صد فیلم: ۳۰- سال گذشته در مارین باد
صد فیلم: ۲۱- سلین و ژولی قایق سواری میکنند
صد فیلم: ۱۵- برافراشتن فانوس قرمز