گیلدا
کارگردان: چارلز ویدور
بازیگران: ریتا هیورث، گلن فورد
۱۱۰ دقیقه، محصول ۱۹۴۶، آمریکا
در بوینس آیرس مردی به نام جانی با یک کازینودار به نام بالین برخورد میکند و دوستیای بین آنها شکل میگیرد. بالین ناگهان با زنی به نام گیلدا ازدواج میکند، زنی که جانی را میشناسد….
***
هالیوود در اوج؛ نمایش قدرت استودیوها برای تسخیر سینمای جهان و قلب تماشاگرانی با فرهنگها و ملیتهای مختلف که در کنار فیلم کازابلانکا، استثنای غریب دیگری است بر نگره مولف که در آن چارلز ویدور به عنوان کارگردان، صاحب سبک و نگاه ویژهای نیست، اما به عنوان یک تکنیسین برجسته و هوشمند، مجموعهای را رهبری میکند که در نهایت یک فیلم دیدنی خارقالعاده را پدید میآورد: فیلمی درباره اغواگری یک زن که در این حیطه در تاریخ سینما کمتر نمونهای با این قدرت میتوان برایش یافت.
ریتا هیورث در اوج کارش، در این نقش با ترکیب زیبایی افسونگر با تواناییهای بازیگری، شخصیتی خلق میکند که تمام فیلم را در سیطره خود درمیآورد. با این که گیلدا در یک ربع اول فیلم غایب است( مقدمهای برای شناخت دو شخصیت مرد)، اما از زمان اولین حضور- اولین برخورد با جانی که ما به سادگی میفهمیم اولین برخورد آنها نیست- تا انتها تمام بار فیلم را به دوش میکشد و از اغواگری در نقش یک فم فاتال به یادماندنی کم نمیآورد تا آنجا که معروف است درآوردن دستکشاش در صحنه آوازخوانی و رقص، به رویای هر سرباز آمریکایی بدل شد.
فیلم اما زاده دوران خودش هم هست، دوره جنگ و پس از آن. پایان جنگ را در طول فیلم جشن میگیرند، اما سایه آن بر سراسر فیلم حس میشود و آلمانیها نقش مهمی در روایت دارند و از سویی پیشاپیش حتی به داستان پنهان شدن نازیها در آرژانتین هم پهلو میزند. فیلم اما به نوعی در انتها به ستایشی از پایان جنگ بدل میشود و نوید بازگشتی آرام به دنیای طبیعی پس از آن را میدهد؛ با بازگشت به خانه (آمریکا).
گیلدا اما کلاس درسی هم در فیلمنامهنویسی است، جایی که هر شخصیت به اندازه کافی و درست معرفی میشود و هر دیالوگ و هر صحنه به غایت حساب شده است و دقیق. در مقدمه اولیه، آشنایی و دوستی دو مرد را میبینیم که حول و حوش اعتماد شکل میگیرد، اما همانجا آنها به هم گوشزد میکنند که این دنیا – و این اعتماد- نسبتی با زن ندارد و با ورود زن خدشهدار خواهد شد، اما خیلی زود پای یک زن به میان کشیده میشود و ما – بر اساس سنت ژانر- از ابتدا میدانیم که این زن این دوستی و اعتماد را به قهقرا خواهد برد.
اما به طرز جذابی دوستی و اعتمادی که به سرسپردگی میرسد، مسأله اصلی فیلم نیست، برعکس هم و غم فیلم، یک گذشته مبهم پنهان است؛ گذشتهای که جانی و گیلدا با هم داشتهاند و عشقی که ناتمام مانده است. فیلم به درستی- و با ظرافت- از هر نوع اشاره به این گذشته و روایت آن خودداری میکند، در حالی که در هالیوود آن دوران- در غالب فیلمهای مشابه در دهه چهل- به سادگی، یک فلش بک، همه گذشته شخصیتها را روایت می کرد، اینجا اما به طرز غریبی، این گذشته بسیار مهم و تأثیرگذار، سر به مهر باقی میماند و فیلم علاقهای به روایت آن ندارد، چرا که «گذشتهای وجود ندارد و فقط حال مهم است و آینده»( جملهای که دو بار در طول فیلم گفته میشود.) در نتیجه گذشته گیلدا و همین طور رابطه ناتمام آنها برای تماشاگر تا انتها مشخص نمیشود و حتی زمانی که گیلدا میخواهد درباره «آن شب» توضیح دهد، جانی حرف او را قطع میکند.
فیلم اما به این گذشته احتیاجی ندارد. از گذشته تنها تأثیرش بر زمان حال را باید جست، و حالا این زمان حال به عشق و نفرت توأمانی بین این دو شخصیت میرسد که موتور محرک فیلم است. میزانسنهای حساب شده – به ویژه در زمانهایی که هر سه نفر در کادر هستند- بخشی از روایت نه چندان ساده فیلم را پیش میبرد، در عین حال که فیلم در تمام مدت در زمان «حال» باقی میماند و یک روایت ظاهراً خطی را درامروز شخصیتها- در یک بازه زمانی مشخص و کوتاه- دنبال میکند، اما به طرز عجیبی با گذشته و آینده پیوند میخورد؛ جایی که نورپردازی- با تأکیدهای مشخص بر قرار گرفتن شخصیتها در تاریکی یا در نور؛ مثل صحنه سه نفره ورود جانی و گیلدا به خانه زمانی که بالین منتظر آنهاست، در تاریکی محض- به یکی از عناصر اصلی پیشبرد روایت بدل میشود و پیشاپیش بخشی از داستان را برای ما بازگو میکند.
فیلم در عین حال درباره پیچیدگیهای احساسات زنانه است که در اینجا با ظاهر و رفتار گیلدا در تعارض قرار میگیرد. گیلدا یک زن راحت و فراری از عشق به نظر میرسد که شخصیتاش از طریق ارتباط با مردهای مختلف و دلبری از آنها شکل میگیرد، در عین حال اما ما میدانیم- و در انتها مطمئن میشویم- که همه این بازیهای دلبرانه نوعی نمایش پیچیده جهان عاشقانه زنانهای است که میتواند مرد فیلم را از جهنم به بهشت (یا در مورد بالین، از بهشت به جهنم) هدایت کند؛ و همه فیلم درباره همین است، درباره پیچیدگی زن.
بیشتر بخوانید:
صد فیلم: ۳۲- نامه یک زن ناشناس
صد فیلم: ۳۰- سال گذشته در مارین باد
صد فیلم: ۲۱- سلین و ژولی قایق سواری میکنند
صد فیلم: ۱۵- برافراشتن فانوس قرمز