سال گذشته در مارین باد
کارگردان: آلن رنه
فیلمنامه: آلن روب گریه
بازیگران: دلفین سیریگ، جورجیا آلبرتاتزی
۹۴ دقیقه، محصول ۱۹۶۱، فرانسه و ایتالیا
در یک هتل با مهمانان ثروتمند، مردی به زنی نزدیک میشود و میگوید که آنها یک سال پیشتر با هم ملاقات داشتهاند….
***
یکی از پیچیدهترین فیلمهای تاریخ سینما که اصلاً و اساساً سهلالوصول به نظر نمیرسد و قرار نیست که حتی تماشاگر خاص و آشنا به زبان سینمای مدرن هم به سادگی بتواند با آن ارتباط برقرار کند؛ فیلمی جاهطلبانه از آلن رنه که بیش از هر نوع تلاش برای ارتباط با مخاطب، تجربهای است غریب برای یافتن یک زبان سینمایی برای جریان سیال ذهن در ادبیات که در آن آلن روب گریه به طرز غریبی – در مفهوم زمان- با مارسل پروست پیوند میخورد و به رغم تفاوت ماهوی و باطنی این دو نویسنده، «سال گذشته در مارین باد» عملاً به جست و جویی در زمان از دست رفته بدل میشود که اما در آن مفهوم گذشته، حال و آینده به زیر سوال میرود و در یک فرآیند پیچیده، از دست رفتن گذشته (فعل ماضی) در زمان حال در حال رخ دادن است و آینده- با تهی شدن از معنایش- مفهومی در دل همین گذشته و حال مییابد و نه مفهومی که شخصیتها باید انتظارش را بکشند.
به یک معنی فیلم تلاش غریبی است برای درهم شکستن مفهوم زمان و مکان در آن واحد. اتفاقاتی که سال گذشته اتفاق افتاده- یا نیفتاده- میتواند همین امروز رخ دهد و همان اتفاقها، میتوانند در هر جایی- که در نهایت ما نمیدانیم کجا- افتاده باشند و شاید اصلاً نیفتاده باشند و واقعی نباشند، چرا که اساساً فیلم مفهوم واقعیت را به زیر سوال میکشد و هر عنصر و روایت ذهنی را به عنوان واقعیت میپذیرد (و از ما هم میخواهد که بپذیریم). اما واقعیت جاری در صحنه- آن چه که میبینیم و میشنویم- از ابتدای فیلم به زیر سوال میرود، جایی که یک نمایش در حال اجراست و جهان درون نمایش به بیرون از آن درز میکند و عملاً سال گذشته در مارین باد را به فیلمی درباره سینما و هنر نمایش بدل میکند که در آن کارگردان- مرد- فیلم ذهنیاش را با بازی زن میسازد( فیلم چندین صحنه مختلف دارد که در آن عملاً مرد در حال کارگردانی زن در این نمایش/فیلم است و از او میخواهد به شکلی که او در ذهن دارد، صحنه را اجرا کند).
در فیلمی که شخصیتها در آن اسمی ندارند با جهانی روبرو هستیم که در آن در ذات وجودی همه آنها هم میتوان شک کرد. این عمارت/هتل باشکوه پیوند غریبی با گذشته دارد، در نتیجه تمام افراد داخل آن میتوانند ارواحی باشند که ربطی به واقعیت ندارند (ارواحی واقعی، یا شخصیتهای خلق شده در نمایش/فیلم که خود نوعی ارواح محسوب میشوند). در اولین صحنههایی که ما این افراد را در داخل عمارت میبینیم، شکل حضور آنها، نوع حرف زدنشان و مکثهای میان صحنهها که با ثابت شدن تصویر همراه است، این برداشت را قوت میبخشد که با ارواحی روبرو هستیم که از دل گذشته به امروز آمدهاند و به همین دلیل مفهوم زمان و مکان را در هم شکستهاند.
در همان صحنههای ابتدایی، تصویر با ثابت شدن، مفهوم زمان را به زیر سوال میکشد، گویی میخواهد یک لحظه در زمان حال را ثابت کند و با گذشته و آینده پیوند بزند یا مرزشان را از بین ببرد. از طرفی صدا به کمک تصویر میآید و فیلمساز عامدانه کنترل صدا را به دلخواه به دست میگیرد به این معنی که هر وقت فیلمساز بخواهد ما صدای دیالوگ شخصیتها را میشنویم و هر وقت نخواهد، با وجود آن که آنها در دل تصویر و جلوی تماشاگر در حال حرف زدن هستند، ما صدایشان را نمیشنویم. از این جا فیلم در چند لایه پیچیده با هر دو مایه اصلیاش پیوند میخورد: اینها شاید ارواحی هستند که ما نمیتوانیم صدایشان را بشنویم و از طرفی فیلمساز- با نوعی فاصله گذاری- به ما یادآوری میکند که او خدای فیلم است و میتواند برای ما تصمیم بگیرد و گاه با حذف صدا، به ما یادآوری کند که در حال تماشای فیلم هستیم. اما هر دو این وجوه، با قدرت جریان سیال ذهن پیوند میخورد و ضمن یادآوری قدرت ذهن و تخیل در خلق سینما- و تصویر-، جهان فیلم را با ادبیات مدرن و مفهوم جریان سیال ذهن پیوند میزند به نحوی که عملاً روب گریه هم از نقش خالق/نویسنده/ادبیات به ذهن/خلاقیت/سینما ی آلن رنه پیوند میخورد آنچنان که تمیز دادن آن غیرممکن میشود (روب گریه میگوید:«چیزی که من نوشتهام میتواند چیزی باشد که در ذهن رنه بود و چیزی که او در حین فیلمبرداری اضافه کرده، میتواند چیزی باشد که من نوشتهام.»)؛ در فیلمی که با ابعاد غریباش امکان هر نوع تأویل و تفسیری را فراهم میکند، اثری که از تماشاگر منفعل گریزان است و از تماشاگرش- با جسارت- میخواهد که در فرآیند خلق/ذهنیت با خالقان فیلم همراه شود و با به چالش کشیدن تخیل تماشاگر- تخیل به عنوان مادر سینما و ادبیات؛ هر دو- داستان فیلم را به زعم خودش (و با ذهن خودش) تکمیل کند و در واقع و در نهایت، تماشاگر به ضیافتی دعوت شده باشد که در آن سفره چیده شدهای در کار نیست و باید ضیافت و مخلفاتش را در ذهن سیال خودش تکمیل کند.
بیشتر بخوانید:
صد فیلم: ۲۱- سلین و ژولی قایق سواری میکنند
صد فیلم: ۱۵- برافراشتن فانوس قرمز