صد فیلم: ۱۳- «کالسکه ارواح»؛ مفهوم رستگاری و مرگ

کالسکه ارواح

The Phantom Carriage

کارگردان و نویسنده فیلمنامه: ویکتور شوستروم

بر اساس رمانی از سلما لاگرلوف(۱۹۱۲)

بازیگران: ویکتور شوستروم، هیلدا بورگستروم، تور سونبرگ

محصول ۱۹۲۱- سوئد

 

خواهر ادیت در حال مرگ است و پیش از مردن می‌خواهد مردی به نام دیوید هولم را ببیند. هولم با دوستانش در قبرستان در حال میخواری است و نمی‌خواهد ادیت را ببیند…

                                                        ***

یکی از بهترین آثار ویکتور شوستروم، نابغه سوئدی سینمای صامت که در اوایل دهه بیست سینما را چند گام به پیش برد و در گسترش و تعمیق زبان سینما نقش بسزایی ایفا کرد؛ یک فیلم غریب، تلخ و تاریک درباره سرنوشت محتوم بشر و راه‌های رستگاری که چه دور و غیر قابل دسترس به نظر می‌رسند، و در عین حال کنکاشی در مفهوم مرگ – مهمترین و اساسی ترین سوال بشر- که سایه بی‌انتها و هولناک خود را بر تمام فیلم افکنده و تصاویر وهم انگیز و تکان دهنده آن که بر اساس روی هم قرار دادن تصاویر خلق شده‌اند (و به این ترتیب به بهترین نحو حرکت ارواح و جدا شدن روح از بدن را تصویر می‌کنند، بی نیاز از شعبده بازی‌های تکنیکی امروز)، اصلاً و اساساً به مرثیه‌ای درباره مرگ بدل می‌شود و ما را همراهی می‌کند در سیر و سلوکی نامتعارف در رویارویی ما با مفهوم مرگ و زندگی.

کالسکه ارواح

فیلم خیلی ساده آغاز می‌شود اما به تدریج به لایه‌های پیچیده و غریبی می‌رسد که جهان فیلم را زیر سایه سنگین مذهب و اخلاق، به کنکاشی درباره احوال بشر و مفهوم جست و جوی رستگاری بدل می‌کند و برخلاف فیلم‌های مشابه آن سال‌ها، به درس اخلاقی و نصیحت و پند نمی‌رسد و هر چه هست، در دل لایه‌های مختلف اثر معنا و مفهوم باور مذهبی را به طریقی غیر شعاری با ما در میان می‌گذارد(بجز جمله پایانی فیلم که جهان اثر نیازی به آن ندارد).

فیلم از بستر مرگ آغاز می‌شود؛ جایی که خواهر ادیت پیش از مرگ می‌خواهد شخصی به نام دیوید هولم را ببیند. در ظاهر به نظر می‌رسد با داستانی درباره یک عشق ممنوع روبرو هستیم، اما فیلم روایت را به شکل کاملاً متفاوتی پیش می‌برد؛ روایتی که به شکل خطی پیش نمی‌رود و اصلاً قرار نیست بر اساس الگوی جا افتاده و از پیش تعیین شده غالب فیلم‌های سینمای صامت ادامه یابد. اینجا با روایتی تو در تو و چند لایه روبرو هستیم که در نهایت به طرز معجزه آسایی به نقطه اول می‌رسد و این دایره ترسناک را به همه جهان اطراف ما تعمیم می‌دهد و اساساً نفس و معنای زندگی را رو در روی ما قرار می‌دهد.

لایه اول در زمان حال می‌گذرد، جایی که خواهر اودیت در حال مرگ است و دیوید هولم با دوستانش در گورستان در حال میخواری. هولم به دوستانش داستان جرج را می‌گوید و ما حالا با جرج- در زمان گذشته- همراه می‌شویم که برای دوستانش می‌گوید که هر کس در شب سال نو، آخرین نفری باشد که می‌میرد، ارابه ران کالسکه مرگ خواهد بود و تا شب سال نوی بعدی باید این وظیفه را انجام دهد. حالا از دل روایت جرج، در یک لایه روایتی دیگر، با ارابه مرگ همراه می‌شویم و می‌بینیم که چطور به سراغ کسانی می‌رود که در حال جان دادن هستند. از اینجا به خود  جرج برمی‌گردیم که از روایت هولم می‌دانیم که ترس‌اش به حقیقت می‌پیوندد و با مرگش به عنوان آخرین نفر در سال گذشته، ارابه ران مرگ شده است. حالا ظاهراً هولم درست پیش از آغاز سال نو در همان قبرستان در نزاعی می‌میرد و جرج- ارابه ران مرگ- به سراغش می‌آید تا این وظیفه را به او محول کند. اما روایت پیچیده تر هم می‌شود چرا که می‌خواهد آرزوی خواهر ادیت برای رستگاری هولم را به چالش بکشد (آخرین درخواست ادیت پیش از مرگ برای دیدار هولم، تقاضایی است در راستای راستی آزمایی باورهایش به خداوند و رستگاری؛ و فیلم اساساً با این مفهوم و معنای آن پیش می‌رود، جایی که در یک صحنه کلیدی، زمانی که زن و فرزند هولم در حال مرگ هستند، باز به این مفهوم باز می‌گردیم و با چالش پیچیده شنیده شدن یا نشدن تقاضای رستگاری بشر روبرو می‌شویم؛ سوال اصلی فیلم).

اما روند وارد شدن از یک روایت به دیگری و در عین حال رفتن از زمانی به زمانی دیگری، و همین طور از واقعیت روزمره به جهان ارواح، به قدری ظریف و ملموس است که گویی با یک فیلم رئالیستی داستانگو روبرو هستیم که در حال گفتن داستان ساده‌اش است، در حالی که فیلم نه ارتباطی با رئالیسم دارد و نه داستانش ربطی به سادگی. همه چیز به غایت پیچیده است، همان طور که انسان و سرنوشت و باورهایش. هرچند فیلم نیکی و رستگاری را ارزش‌هایی از پیش تعیین شده تلقی می‌کند، اما در راه‌های رسیدن به آن تردیدهای اصلی و اساسی‌ای را پیش می‌کشد و راهش را از فیلم‌های مذهبی اندرزگو جدا می‌کند و با شیوه روایت خارق‌العاده‌اش- و همین طور نگاه ژرف و بی همتایش به احوال بشر که حالا پس از صد و اندی سال کماکان تازه است و دیدنی- به یکی از قله‌های سینمای صامت بدل می‌شود؛ فیلمی همیشه ماندگار.

کالسکه ارواح

بیشتر بخوانید:

صد فیلم:۱۲- شماره یک بزرگ

صد فیلم:۱۱- دوئل

صد فیلم: ۱۰- برش‌های کوتاه

صد فیلم: ۹- آنی هال

صد فیلم: ۸- در حال و هوای عشق

صد فیلم: ۷- افسانه چیکاماتسو

صد فیلم: ۶- راننده تاکسی

صد فیلم: ۵- ژول و جیم

صد فیلم: ۴- محاکمه

صد فیلم: ۳- اسب تورین

صد فیلم: ۲- کبوتری برای تأمل در باب هستی روی شاخه نشست

صد فیلم: ۱- زیرزمین

این کامنت ها را دنبال کنید
اعلان برای
guest
0 دیدگاه
Inline Feedbacks
مشاهده تمام دیدگاه ها
محمد عبدی
محمد عبدی
محمد عبدی، داستان‌نویس، منتقد فیلم، پژوهشگر هنر و مستندساز است. مقالات و‌ نقدهای او از سال ۱۳۶۸ تا به امروز در ایران و‌ خارج از ایران منتشر شده اند و تاکنون چهارده عنوان کتاب از او (از جمله رمان «پنج زن» و مجوعه مقالات تحت عنوان «و شبم پرستاره شد») به چاپ رسیده اند.

آخرین نوشته ها

تبلیغات

spot_img
spot_img
spot_img
spot_img
0
دیدگاه خود را برای ما بگوییدx
Verified by MonsterInsights