اصغر فرهادی مثل هر فیلمنامه نویس و کارگردانی روش خود را برای کارش دارد. دانستن اینکه او چطور ایدهپردازی میکند، چطور با گروه بازیگران کار را پیش میبرد میتواند الهام بخش و اثرگذار باشد. در این مقاله به بخشی از فرایند فیلمسازی اصغر فرهادی پرداخته خواهد شد.
اصغر فرهادی اصولا ایدهی فیلمنامههای خود را از یک تصویر خاص میگیرد که یک عکس یا خاطره را در ذهنش متبادر میکند. این تصویری کهنه است که سالها با او مانده و در گذر زمان پرورانده شده و پخته شده تا به یک درام تبدیل شود. اصغر فرهادی فردی است که به گفتهی خودش به ناخوداگاه خود اعتماد زیادی دارد و هنگام ساخت فیلم بیشتر با ناخودآگاه خود کار میکند، زیرا همه آگاهیها قبل از خلق فیلم اتفاق افتاده است.
این ایدهها مانند دکمهایست که برای آن کتی دوخته باشند. مثلا ایدهی فیلم درباره الی عکسی از مردی است که لب دریا با لباس خیس ایستاده، انگار که کسی را در دریا از دست داده که البته این اتفاق سر صحنهی فیلم دربارهی الی برای عوامل فیلمسازی او پیش آمده. اصغر فرهادی تعریف میکند که روز اول که سر لوکیشن درباره الی حاضر شدند با خود اندیشیده که چه دریای زیبایی. همین یکی از دیالوگهای الی (با بازی ترانه علیدوستی) در فیلم است. چند ساعت بعد برای یکی دو نفر از عوامل فیلم حادثهای در دریا رخ میدهد. اتفاقی که برای الی در فیلم رخ میدهد.
ایدهی فیلم جدایی نادر از سیمین یکی از صحنههای تاثربرانگیز فیلم است که نادر (با بازی پیمان معادی) در حمام در حال شستن پدرش است. این صحنه در حقیقت یک تصویر از حمام کردن سالمندی توسط مردی بوده. او با دیدن این تصویر از خود پرسیده چرا این مرد در حال شستن مرد میانسال است، چرا پرستار ندارند، چرا…؟ در حقیقت این کنجکاوی، پرسشگری و تخیل در مورد تصاویر واقعی است که داستان فیلم را در او میپروراند و به یک فیلم تبدیل میکند.
ایدهی فیلم گذشته هم از اتفاقی که برای دوست اصغر فرهادی رخ داده میآید. دوستی که برای طلاق همسرش که در حال حاضر با مرد دیگری زندگی میکند در حال سفر به کاناداست. این مرد تبدیل میشود به احمد (با بازی علی مصفا) در فیلم گذشته. احمدی که گاهی منتقدان او را با احمد فیلم درباره الی یکی میدانند.
ایدهی فیلم فروشنده نیز از یک صحنهی تئاتر میآید که او سالها پیش آن را دیده صحنهی شروع فیلم و با ایدهی دیگری که برای کس دیگری رخ داده یکی کرده و فروشنده را نوشته.
بنابراین فیلمهای اصغر فرهادی ریشهی نرم و نازکی در واقعیت دارند. او با دیدن یک چیز کوچک آن را در بانک احساسی خود قرار میدهد و سالها گوشهای از ذهنش را به آن میدهد تا به یک فیلم تبدیل شود. او معتقد است که هر فیلمساز با دیدن تصاویر کنجکاوی برانگیز، باید از خود بپرسد چه اتفاقی افتاده، قبل از این چه بوده، بعدش چه میشود و پرسیدن این گونه سوالات از خود است که درام را شکل میدهد. بر این اساس میتوان او را نویسندهای خلاق و باهوش دانست که از یک پدیدهی کوچک یک فیلم بلند خلق میکند.
اصغر فرهادی برای اینکه از بازیگرانش بازیی چنان درخشان بگیرد که در جشنوارههای داخلی و خارجی جوایز متعددی ببرند، تلاش زیادی میکند و وقت زیادی میگذارد. به عنوان مثال برای دربارهی الی او سه ماه همراه بازیگران بود، به طوری که پانتهآ بهرام که فقط چند روز اول این دوره باید به سفر میرفت نتوانست در این فیلم نقشی ایفا کند.
همهی بازیگرانی که با اصغر فرهادی کار کردهاند، متفقالقول هستند که بازیگری برای او متفاوت از تمام کارهای دیگر است و کار با او در بالا رفتن کیفیت بازی آنها تاثیر به سزایی داشته است. مثلا در ساخت فیلم دربارهی الی تلاش کرده فیلم شبیه دوربین مخفی باشد و این موضوع در تمرینات جا افتاده. چرا که او به بازیگران تاکید میکرده که وقتی بازیگر مقابلتان بازی میکند او را هم درک کنید، چون این فیلم یک بازیگر محوری ندارد.
اصغر فرهادی نمونهی بارز فیلمسازی است که از خود فرایند فیلم ساختن لذت میبرد و کارهایی را که سر صحنه انجام میدهد، دوست دارد. بعد از اتمام فیلم «جدایی نادر از سیمین» به عنوان فیلمی بومی که شاید آنقدرها جهان شمول هم نبود و پیشبینی این میزان موفقیت را نداشت، آخرین جملهای که به گروه گفته این بوده: «اگر هم این فیلم همین جا متوقف شود ما به اندازه کافی لذت بردیم.»
بر این اساس میتوان اصغر فرهادی را فیلمسازی فرایندمحور خواند. به بیان بهتر او آنقدر نتیجهی نهایی کار برایش مهم نیست که خود فرایند فیلمسازی برایش اهمیت دارد و چون از کارش لذت میبرد، انجامش میدهد. این میتواند یکی از نقاط مثبت کارش باشد که او را به یکی از موفقترین فیلمسازان ایران تبدیل کرده است.
در نهایت میتوان از اصغر فرهادی به عنوان فیلمسازی جهانی یاد کرد که علاوه بر محتوای جهانشمول فیلمهایش، با فرایندی مناسب و مسیری درست فیلم را هدایت میکند. اصغر فرهادیِ نویسنده، ذهن آمادهای دارد و دادههای بانک احساسیاش، را تبدیل به احسن میکند. با توجه به طرز کار او میتوان اینطور برداشت کرد که فیلمنامهنویس باید کنجکاو باشد، در مورد هر اتفاق و تصویری خیالپردازی کند، قصه ببافد و آن یک لحظه را تبدیل به درام کند. بنابراین گیرندههای نویسنده باید همیشه گوش به زنگ باشند، چرا که قصهها از همین لحظههای گاه کوچک و ساده میآیند.
اصغر فرهادیِ کارگردان نیز نمونهی کسی است که از کارش لذت میبرد و کسی که کارش را با لذت انجام دهد، قطعا در آن موفق خواهد بود. همین نکته میتواند نشان دهد که چه اندازه اهمیت دارد که هر کسی فیلمساز و غیر از آن، از فرایند کارش لذت ببرد و دائم درگیر محصول و نتیجه نباشد.