چرا فیلم‌های اصغر فرهادی در جشنواره‌های جهانی مورد استقبال قرار می‌گیرد؟

اصغر فرهادی که با آخرین ساخته‌ی خود یعنی فیلم قهرمان جایزه بزرگ هیأت داوران را در جشنواره‌ی کن امسال دریافت کرد، از معدود کارگردان‌هایی است که با حضورش در جشنواره‌های معتبر جهانی و گرفتن جوایز به یکی از افتخارات ملی ما تبدیل شده است، ولو برخی از ما مخاطب فیلم‌های او نباشیم. این نویسنده و کارگردان پرکار فعالیت حرفه‌ای خود را از زمان دانشجویی و تئاتر شروع کرد ولی به گفته‌ی خودش فیلمسازی برای او از کودکی آغاز شد. از روزی که برای دیدن فیلمی دیر به سینما رسید و حداقل پرده‌ی اول فیلم را از دست داد و بعد از اتمام آن تا مدت‌ها با خود در مورد شروع فیلم خیال‌پردازی می‌کرد. کاری که او با بیننده‌ی فیلم‌های خود بعد از فیلم و خصوصا در مورد پایان‌بندی انجام می‌دهد. گره گشایی و پایان بندی را طوری خلق می‌کند که ذهن بیننده تا مدت‌ها درگیر آن باشد.

به نظر می‌رسد اصغر فرهادی فیلمسازانی چون عباس کیارستمی و آکیرا کروساوا را به عنوان معلم‌هایی برای خود می‌داند و معمولا در مصاحبه‌های خود از آنها یاد می‌کند. او برای فیلم‌سازی خود روش و اصول خاصی دارد که هم در نگارش فیلمنامه و هم در فرایند ساخت فیلم از آنها استفاده می‌کند.

المان‌های فیلم‌های اصغر فرهادی

سینمای قصه‌گو و درام اجتماعی

اساسا اصغر فرهادی برای نوشتن فیلمنامه، یک تصویر را که مدت‌ها آن را در ذهن دارد، می‌پروراند و از آن قصه می‌سازد و تا وقتی قصه‌ی فیلم درنیامده باشد سراغ تم نمی‌رود و اصولا کار فیلمساز را پیام دهنده نمی‌داند. او که کم و بیش به سینمای قصه‌گو تعلق دارد معتقد است باید فیلمی ساخت که مردم آن را ببینند، در غیر این صورت آن فیلم مهمترین رسالت خود را از دست داده است.

فیلم‌های اصغر فرهادی معمولا درام‌هایی با فضا و حال و هوای زندگی معاصر است و این زندگی ممکن است در ایران یا کشوری مثل پاریس اتفاق بیفتد. او معمولا شخصیت‌هایش را از طبقه متوسط جامعه انتخاب می‌کند و زندگی روزمره‌ی آنها را به نمایش می‌گذارد. با اینکه به نظر می‌رسد لایه‌های مختلف زندگی روزمره چیزهایی بی‌ارزش باشند اما فرهادی به آنها با موقعیت‌هایی بحرانی مثل مرگ، معنا می‌دهد و این یکی از مواردی است که کار او را در بین بسیاری از درام نویسان، شاخص می‌کند. مثلا سکانسی از درباره‌ی ‌الی را به خاطر بیاورید که بعد از مرگ او شخصیت‌ منوچهر (با بازی احمد مهرانفر) به گل گِلایُل __موضوع پانتومیمی که روز قبل بازی کرده بود، اشاره می‌کند و تاکید می‌کند که قبل از مرگ به آدم‌ها الهام می‌شود.

بنابراین فیلم‌های اصغر فرهادی از لایه‌ی سطحی روایت فراتر رفته و چند سطحی می‌شود و با نشان دادن تصویری از زندگی‌های افرادی که با مشکلی دست و پنجه نرم می‌کنند، معنا و مفاهیمی از زندگی را القا می‌کند.

 

مجموعه‌ای از پروتاگونیست‌ها

معمولا اصغر فرهادی فقط به یک پروتاگونیست بسنده نمی‌کند بلکه فیلم‌هایش حکایت زندگی مجموعه‌ای از شخصیت‌های خاکستری است که این به دور از واقعیت زندگی هم نیست. در این میان زنان نقش پررنگی در پیش بردن داستان و گره‌گشایی دارند.

برای مثال در فیلم جدایی نادر از سیمین، بیننده با یک قهرمان روبه‌رو نیست و نمی‌تواند با یکی از شخصیت‌های فیلم به طور خاص همدردی و صرفاً از یکی حمایت کند. در هر صحنه‌ی فیلم از زاویه‌ای به زندگی و دلیل کارهای آنها می‌نگرد و احتمالا همه‌ی آنها را به نوعی درک می‌کند، حتی اگر کاری غیر اخلاقی کرده باشند.

اصغر فرهادی خالق شخصیت‌هایی است که اصول اخلاقی خاصی دارند و در پرده‌ی اول به خصوص روی اصول خود پافشاری کرده اما کم‌کم با توجه به شرایط از اصول خود با دلایلی عقب گرد می‌کنند. این شخصیت‌ها پر از تناقض هستند که در مواجه با مشکلات، اخلاق را فراموش کرده و بسته به شرایط رنگ عوض می کنند. شخصیت‌های پرده‌ی اول این فیلم‌ها، با همان‌ها در انتهای پرده‌ی سوم تفاوت زیادی دارند و منحنی شخصیت خود را کامل می‌کنند.

نمونه‌ها‌ی واقعی شخصیت‌های خاکستری فیلم‌های اصغر فرهادی در همه جای دنیا وجود دارند، به بیان دیگر آنها و مسائلی که با آن درگیرند جهان شمول بوده و به همین دلیل فیلم‌هایی با این شخصیت‌ها در همه جای دنیا مخاطب دارند، حتی اگر شخصیت‌هایی با مشکلات بومی در فیلم جدایی نادر از سیمین باشند.

جدایی نادر از سیمین

دوراهی‌های سخت و پیچیده اخلاقی و خودداری از قضاوت

موضوع برجسته در فیلم‌های اصغر فرهادی موضوعات و مسائل اخلاقی است. شخصیت‌های فیلم‌های او معمولا دروغ می‌گویند و سعی در پنهان کاری دارند یا به گفتن بخشی از واقعیت بسنده می‌کنند. انسان‌ها نیز در دنیای واقعی همین‌طور هستند و این موضوع در بیشتر ما نهادینه و به عنوان بخشی از زندگیمان پذیرفته شده است. بنابراین به نظر می‌رسد مساله‌ی دروغ از مهم‌ترین دغدغه‌ها‌ی اصغر فرهادی باشد، به طوریکه که تقریبا همه‌ی فیلم‌های او با این موضوع دست و پنجه نرم می‌کنند و البته با نقد هم روبه‌رو شده‌اند. مثلا درباره الی فیلمی درباره قضاوت کردن الی و دروغ‌هایی در مورد اوست. در جدایی نادر از سیمین همه‌ی شخصیت‌ها حتی راضیه که برای هر مساله‌ی شرعی، از مراجع قانونی کسب تکلیف می‌کند هم دروغ گفته و پنهان کاری می‌کند. فیلم گذشته و فروشنده نیز همین مضامین را در خود دارند و اصولا گره‌گشایی این فیلم‌ها به برملا شدن این دروغ‌ها وابسته است.

اصغر فرهادی معتقد است که پای‌بند بودن به اخلاق در موقعیت‌های پیچیده معاصر سخت است. بنابراین با قرار دادن شخصیت‌های خود در دوراهی‌های سخت اخلاقی، آنها را به چالش می‌کشد. او شخصیت‌ها را در بوته‌ی آزمایش قرار می‌دهد تا نشان دهد آنها تا کجا سر اصول خودشان می‌ایستند و چه می‌شود که پا روی آن اصول می‌گذارند.

او با این کار در حقیقت مخاطب خود را مردد کرده و تصمیم‌گیری را برایش سخت می‌کند و به او می‌آموزد که زندگی واقعی نیز جز این نیست. مثلا شروع فیلم جدایی نادر از سیمین در دادگاه می‌گذرد و دوربین از زاویه‌ی دید قاضی صحبت‌های بین نادر و سیمین را روایت می‌کند به طوری که به نظر می‌رسد فرهادی مخاطب را در جایگاه قضاوت قرار داده تا او بین آنها قضاوت کند. دلیل این ماجرا نیز این است که واقعا قضاوت کردن در مورد این موضوع، پیچیده و دشوار است. بعد از دیدن فیلم ممکن است عده‌ای حق را به نادر و عده‌ای حق را به سیمین دهند اما به نظر می‌رسد بیشتر افراد نتوانند بین این دو انتخاب کنند و به طور قطع یکی از آنها را محق بدانند.

تاکید بر خلاقیت تماشاگر با درگیری او با فیلم

به طور کلی فرهادی در فیلم‌هایش اطلاعات زیادی به مخاطبان نمی‌دهد چون معتقد است: «هرقدر مخاطب اطلاعات مختصر و کمی از فیلم داشته باشد این باعث می شود خلاقیت بیشتری داشته و خود نیز تخیلش را پرورش دهد و من نمی‌خواهم که تخیل آنها را محدود نمایم. این اطلاعات مفید و مختصر باعث می‌شوند که به دایره‌ی خلاقیت مخاطب وسعت بخشیده شود.»

او هیچ‌گاه اطلاعات را در یک نقطه از فیلم ارایه نمی‌کند بلکه بخشی را در نیمه اول فیلم و بخشی در نیمه دوم عرضه می‌کند. به طور مثال در فیلم درباره الی، الی در نیمه‌ی اول فیلم به مادر نگران و مریضش تلفن زده و تاکید می‌کند کسی از سفر او اطلاع پیدا نکند و بیننده متوجه می‌شود که علاوه بر اینکه موضوع سفر مخفیانه است، احتمالا مادرش هم از موضوع احمد اطلاعی ندارد. در نیمه‌ی دوم فیلم وقتی آن همه اتفاق رخ می‌دهد، بیننده متوجه می‌شود این نامزدش بوده که نباید مطلع می‌شده.

همان‌طور که گفته شد شخصیت‌های فیلم‌های اصغر فرهادی خاکستری هستند، چون علت کارهای آنها در طول فیلم مشخص می‌شود و مخاطب آنها را درک می‌کند. از طرفی این شخصیت‌ها بر سر دوراهی‌های سخت اخلاقی قرار می‌گیرند. به طوری که مخاطب قادر به قضاوت آنها نیست. بنابراین معمولا فیلم طوری پایان می‌یابد که بیننده بر اساس اخلاقیات خودش قضاوت کند. زیرا هیچ کس پاسخی برای مسائل ندارد. به ‌همین دلیل است که اصغر فرهادی با پایان محتوم برای فیلم میانه‌ی خوبی ندارد و پلان آخر را به‌گونه‌ای می‌گیرد که فکر تماشاگر درگیر شود. در حالی که سینمای دوره‌ی پیشین با تماشاگر با پایان محتوم و بسیاری از پاسخ‌ها خداحافظی می‌کرد.

از طرفی اصغر فرهادی با این کار قصد تکرار تجربه‌ی کودکی خود برای تماشاگر به نوعی دیگر را دارد. به بیان دیگر او با عدم قطعیت در پایان‌بندی فیلم‌هایش راه خلاقیت را برای بیننده باز گذاشته تا در مورد پایان فیلم تخیل کند.

به عنوان مثال انتهای فیلم جدایی نادر از سیمین در دادگاه می‌گذرد و در حالی که بیننده منتظر است تا ببیند ترمه (با بازی سارینا فرهادی) بین نادر و سیمین کدام را انتخاب می‌کند، فیلم به پایان می‌رسد و حالا کار بیننده شروع می‌شود که در مغزش حلاجی کند که اگر او جای ترمه بود چکار می‌کرد. اصغر فرهادی معتقد است که این پایان‌ها تلخ نیست بلکه واقع‌بینانه است. همان‌طور که این دیالوگ فیلم درباره الی هم بسیار تاثیرگذار است که احمد به الی می‌گوید: «یک پایان تلخ بهتر از یک تلخی بی‌پایان است» که روی شخصیت الی و تصمیم نهایی او هم احتمالن موثر واقع می‌شود.

استفاده از عناصر نمادین

اصغر فرهادی فضا را به طور استادانه‌ای در خدمت فیلم می‌گیرد و معمولا فضایی که قصه در آن رخ می‌دهد مهر تاییدی است بر تم داستان: خانه‌های پر از شیشه و آینه، دریا، تونل، دادگاه، حلقه‌ی ازدواج و عناصری از این دست. اوج این کار در فیلم درباره‌ی الی دیده می‌شود. لوکیشن اصلی فیلم درباره‌ی الی که در کنار دریاست، مفاهیم نهفته‌ای را در خود جای داده است.

از آنجایی که دریا همیشه در حال تغییر است، با شخصیت‌های فیلم که دمدمی هستند، دروغ می‌گویند و پنهان‌کاری می‌کنند هماهنگی دارد. دریا به همان اندازه که زیبا و منبع خیر است، می‌تواند خشن و خطرآفرین نیز باشد. همانطور که در ابتدای فیلم درباره الی، الی پشت شیشه به دریا می‌نگرد و از زیبایی آن می‌گوید در صورتی که در انتهای فیلم همین دریای زیبا جانش را می‌گیرد.

اصغر فرهادی گلشیفته

اصغر فرهادی فیلمسازی با وجاهت جهانی

اصغر فرهادی با اینکه به عنوان فیلمسازی با مقبولیت جهانی در محافل بین‌المللی شناخته می‌شود و جوایز ارزشمندی در بزرگترین جشنواره‌های جهانی فیلم به دست آورده معمولا از سوی برخی منتقدان داخلی به سیاه‌‌نمایی متهم می‌شود در صورتی که او در فیلم‌هایش واقعیت جامعه را هر چند تلخ نشان می‌دهد و فیلم‌هایش نقدی است به شرایط اجتماعی و بیشتر اوقات هم در خارج از کشور سعی می‌کند کشور را با نامی نیک به جهانیان معرفی کند و از سوال‌های حاشیه‌ای پرهیز کند.

او از نظر فیلم‌نامه نویسی و حتی گاهی کارگردانی به ناخودآگاه خود متکی است و ایده‌هایش را در ذهنش مدت‌ زیاد می‌پروراند و تا مطمئن نباشد فیلمی که قصد ساختنش را دارد محتوای قابل قبولی ارائه می‌دهد شروع به نگارش فیلمنامه‌اش نمی‌کند.

اصغر فرهادی معمولا همه‌ی عناصر را در خدمت فیلم می‌گیرد و هیچ چیز کوچکی را بی‌استفاده نمی‌گذارد که قابل حذف باشد. شاید به همین دلیل است که معمولا موسیقی متن در این فیلم‌ها جایی ندارد و هر چیزی در فیلم که تولید صدا کند همچون صدای امواج دریا می‌تواند نقش موسیقی متن را عهده‌دار شود. او معتقد است که پلات‌های فرعی نیز نمی‌توانند قابل حذف باشند و باید نقش مهمی در نقاط عطف ایفا کنند. او از دوربین به عنوان چشم بیننده استفاده می‌کند و با نماهای مختلف او را با شخصیت و مساله‌ی او درگیر می‌کند.

فیلم‌های او معمولا درام‌های اجتماعی در مورد زندگی طبقه متوسط هستند. به همین دلیل معمولا از تکنیک دوربین روی دست استفاده می‌کند که فیلم واقعی‌تر و نزدیک به مستند به نظر بیاید. شخصیت‌هایی که خلق می‌کند خاکستری هستند و فردیت دارند. به طوری که بیننده قادر است با تک تک آنها ارتباط برقرار کند، چرا که شخصیت‌ها علت اعمال خود را در طول فیلم عیان می‌کنند. در نتیجه مخاطبان هر یک به نوعی و از زاویه دید خود با آنها همراه شده و عملشان را درک می‌کنند و این موضوع به جهان شمولی و پرمخاطب بودن فیلم‌های او بسیار کمک کرده است. فیلم‌های او به جای داشتن یک پروتاگونیست، شخصیت‌های متعددی دارد و زنان نقش مهمی را در این فیلم‌ها ایفا می‌کنند.

اساسا مسائل اخلاقی مثل دروغ، پنهان‌کاری، انتقام، بخشش و مواردی از این دست موضوع فیلم‌‌های اصغر فرهادی است. او با قرار دادن شخصیت‌هایش بر سر دوراهی‌های سخت و پیچیده، آنها را وادار به تصمیم گیری می‌کند. اما هیچ‌گاه در مقام فیلمنامه نویس در تصمیم آنها دخالت نکرده و در مورد آنها قضاوت نمی‌کند و سعی می‌کند جوری شخصیت‌ها را نشان دهد که بیننده به همه‌ی آنها حق بدهد و او هم قضاوت برایش سخت شود.

چرا که اساسا مرز‌های اخلاقی بسیار مبهم هستند. قضاوت، عدالت و حق در فرهنگ‌ها و از دیدهای مختلف معنا و مفهوم خاصی دارد و نمی‌توان آن را قطعی دانست و این مفاهیم چند بعدی بوده و وابسته به شرایط و موقعیت هستند.

از این رو اصغر فرهادی به طرز هوشمندانه‌ای در فیلم‌هایش در جایگاه قاضی نمی‌نشیند و حکم قطعی نمی‌دهد. او حتی در پایان بندی هم همین اصل را به کار می‌گیرد و در بیشتر فیلم‌هایش با یک پایان غیرمحتوم، مخاطب را با انبوهی از سوالات و درگیری‌های ذهنی رها می‌کند. شاید به همین علت است که فیلم‌هایش __علی‌رغم بومی بودن برخی از آنها، در سراسر جهان مخاطب دارد، مورد استقبال بیننده‌ها و منتقدان قرار می‌گیرد و در جشنواره‌ها جایزه می‌گیرد. هر چند فرهادی معتقد است ماموریت فیلم پیام دادن نیست و او با این کار و با دادن راهکار و یا قضاوت اشخاص پیام نمی‌دهد و برداشت از فیلم را به عهده‌ی مخاطب می‌گذارد.

این کامنت ها را دنبال کنید
اعلان برای
guest
0 دیدگاه
Inline Feedbacks
مشاهده تمام دیدگاه ها

آخرین نوشته ها

تبلیغات

spot_img
spot_img
spot_img
spot_img
0
دیدگاه خود را برای ما بگوییدx
Verified by MonsterInsights