گرچه مدرنیته و مدرنیسم دو مفهوم بههم مرتبط هستند، اما این دو یکی نیستند: مدرنیته از طریق رنسانس، فلسفۀ خردگرا، و عصر روشنگری در قرنهای شانزدهم و هفدهم آغاز شد و با گذار از دولتهای مطلقه و رسیدن به دموکراسیهای بورژوایی تکوین یافت. مدرنیته شامل تغییرات گستردهای است که با انقلاب صنعتی، پیشرفتهای علمی و فلسفی، و تحولات سیاسی در جوامع مدرن همراه بوده است. اما مدرنیسم یک تحول پارادایمی یا طرحوارهای در هنر قلمداد میشود که در اواخر قرن نوزدهم آغاز شد. البته امروز مدرنیسم از حیطۀ هنر فراتر رفته و معرف پراتیک اجتماعی معاصرمان نیز هستند.
افزون بر آن مدرنیسم نشانگر یک گسست اساسی از پیشفرضهای مدرنیته است. این حرف مارکس جوان در نقدش از هگل شعار مدرنیسم محسوب میشود: «فرمهای متحجر را با کوک کردن ساز خودشان به رقص در بیاور.»
مدرنیسم یک رویکرد به مدرنیته است، و به تصاویر یا ایماژها و اوکازیونهای زندگی مدرن میپردازد. برای نمونه، به پدیدۀ بخار در این نقاشی ادوار مانه میتوان پرداخت.
برای مانه، بخار قطعاً یک متافور است و این متافور شاید بیانگر بیثباتی باشد؛ چرا که در مدرنیته همهچیز در حال تغییر شکل است. ما همه تماشای حرکت قطار را دوست داریم، اما بخار برای مانه متافوری است از تغییرات حسنشدنی در بافت زندگی، بخار استعارهای است برای ظواهر، ظواهر زودگذر. بخار نشانگر این است که زندگی بهطور کل در حال شدن است و این زن و دختر بچه در فضایی قرار داده شدهاند که بیشتر یه یک قفس میماند تا چیز دیگری. زن در حال خواندن و رویا دیدن است. شاید بخار نشانگر آزادی قوۀ تخیل است، اما آن نردههای آهنی سیاه حرف دیگری میزنند. این نقاشی ظهور جهان مدرن را یادآور میشود.
اگر مدرنیته به وضعیت تاریخی و اجتماعی جهان مدرن اشاره دارد، مدرنیسم جنبش هنری و فکری است که به تغییرات فرهنگی و هنری در این دوره پاسخ میدهد. نقاشی«ناهار در سبزهزار» اثر دیگر مانه را در نظر بگیریم. این اثر نهتنها سنتهای هنری نقاشی را به چالش کشید، بلکه تأثیر بزرگی نیز بر توسعۀ مدرنیسم در هنر داشت. البته وقتی اولین بار در سال ۱۸۶۳ در سالن ردشدگان به نمایش درآمد موج بزرگی از تمسخر را برانگیخت. منتقدی گفت،«آقای مانه به دنبال زشتی ایدئال است» حال آنکه هدف مانه از این نقاشی مدرنسازی این اثر کلاسیک بود. «همنوازی روستایی» که به دو تن از استادان رنسانس یعنی تیسین و جورجونه نسبت داده میشود، و در موزۀ لوور پاریس نگهداری میشود.
این ایده که مردان لباس بر تن دارند و زنان نه، آن چیزی است که مانه از جورجونه گرفته است. اما سوژههای مانه به وضوح مدرن و پاریسی هستند، چیزی که در آنزمان مضحک به نظر میآمد، برای بیننده حیرتانگیز بود که شخصیتهای تابلو شبیه افرادی هستند که در خیابانهای پاریس میبینند. آنها هیچ شباهتی به گذشتههای دور در اساطیر یونان و رم باستان ندارند، و لباسهای مد روز پاریسی به تن دارند، البته به جز زن برهنه، که این خود مشکلساز بود. این زن برهنه دیگر یک پریچه یا نیمف (حوری) در بیشهای دنج نیست. او در واقع یک شخصیت شناخته شده است، مدل مانه به نام ویکتورین مورون. زن برهنه بهطور مستقیم به ما نگاه میکند، نگاهی بسیار بیاعتنا و در عین حال بسیار مستقیم، این یک سنتشکنی است.
سپس دو شخصیت مرد را داریم، شخصیتی در سمت راست که به شخصیت مرکزی اشاره میکند، اما شخصیت مرکزی به نظر میرسد غرق در فکر است و به خارج از نقاشی نگاه میکند. فیگور مرد سمت راست ترکیبی از دو برادر مانه، اوژن و گوستاو، است. مرد دیگر نیز بر اساس شخصیت فردیناند لینهوف، مجسمهساز هلندی و شوهرخواهر مانه، طراحی شده است. نانسی لاک از این صحنه بهعنوان «پرترۀ خانوادگی مانه» یاد میکند. منتقدان حتی گله میکردند که این دو مرد چنان بینزاکت هستند که حتی کلاههای خود را در حضور زن برنداشته بودند.
و سپس این فیگور عجیب زن در پسزمینه را داریم که مقیاس او نادرست است. این ایرادات تصادفی نیستند، بلکه عمدی هستند. برای نمونه، زنی که در پسزمینه است به نظر میرسد چیزی را از آب بیرون بیاورد، اما در واقع به نظر میرسد به انگشت شست مرد در پیشزمینه دست میزند و آخرین نشانههای پرسپکتیو را فرو میریزد.
فلسفۀ هنری مانه با تمایل او به مدرنسازی نقاشی مشخص میشود. او تلاش داشت واقعیتهای زمان خود را به تصویر بکشد و موضوعاتی از زندگی معاصر را با جسارت و صراحتی که خلاف قواعد مرسوم بود، به نمایش بگذارد. آثار مانه اغلب انتظارات سنتی در مورد ترکیببندی، پرسپکتیو و موتیف را به چالش میکشید، که این موضوع باعث جنجالهایی در دوران فعالیت حرفهای او شد. او نقشی کلیدی در گذار از رئالیسم به امپرسیونیسم ایفا کرد، هرچند از جنبش امپرسیونیسم فاصله گرفت و ترجیح داد به طور مستقل آثارش را به نمایش بگذارد.
***
دسترسی به مطالب پیشین:
تاب بازی اثر ژان اونوره فراگونار
ونوس و مارس اثر ساندرو بوتیچلی
این یک نقاشی نیست! اثر رنه مارگریت