گفتگو با روژان سری، مترجم کتابِ «با من بیشتر حرف بزن» / به تمام تغییراتی که زنان ایرانی در جامعه ایجاد کردند افتخار می‌کنم

روژان سری متولد ۵ بهمن ۱۳۷۲ است. دهه‌ی هشتاد و نود وبلاگِ پویایی با نام «ماهی طلا» داشت. بیشترِ آن‌چه از او چاپ شده جستار است که برای یکی از آن‌ها با نام «گردنبندها» در مسابقه‌ی پیرسوک برگزیده شد. آخرین کار چاپ شده‌اش «در ستایش تنهایی» است که در شماره‌ی نخست مجله‌ی بهارانه منتشر شد. او پس از سال‌ها همکاری موفق با مطبوعات از جمله هفته‌نامه‌ی چلچراغ، همشهری و شرق مدت‌هاست که به عنوان نویسنده‌ی محتوا‌ و کپی‌رایتر فعالیت می‌کند.

پنج سال پیش، کتاب «با من بیشتر حرف بزن» نوشته‌ی کلی کوریگان با ترجمه‌ی او توسط انتشارات میلکان چاپ شد.

 

لطفا کمی بیشتر از خودت بگو

من روژان هستم در اواسط سی سالگی. مدرسه رو در شیراز تموم کردم و از اون دسته کم‌جمعیتی هستم که سال‌های مدرسه‌ام رو قلباً دوست داشتم!

همونطور که می‌دونی، اول یک وبلاگ داشتم که حدود ده سال فعال بود و ریشه‌های اصلی نوشتن رو اونجا پیدا کردم. من چند سال روزنامه‌نگار بودم و بعد وارد فضای مارکتینگ و کپی رایتینگ شدم. وبلاگم خیلی ساله که آپدیت نشده و با این حال برام بسیار عزیزه. یه جورایی حکم چاه امام علی رو داره. میرم توش گاهی فریاد می‌زنم. من داستان زیاد نوشتم اما چاپ نکردم. در حال حاضر دیگه توی مطبوعات نیستم و تحصیلاتم غیرمرتبط و در حوزه‌ی ارتوپدی فنیه.

 

و کمی هم در مورد شغل‌ات؛ تولید محتوا و کپی رایتینگ.

من به همه‌ی کسانی که می‌خواهن الان در سالِ ۱۴۰۳ این شغل رو شروع کنن پیشنهاد می‌کنم که اول و حتما انگلیسی‌شون رو قوی کنن و وارد بازار جهانی محتوا بشن. بیزنس‌های ایران با وجود پیشرفت زیادشون فرصت‌های یادگیری‌شون اغلب تکراریه و فرصت‌های خارج ایران به مراتب بیشتره.

روژان سری

وبلاگت، وبلاگ بی فیس و ادایی‌ای بود، در بین یک عالم وبلاگ ادایی که همه‌مون می‌خوندیم، چرا دیگه نخواستی بنویسی و کوچ کردی به تلگرام؟

دلیل فاصله گرفتنم از وبلاگ؛ اصلا شخصی نبود و بیشتر به تغییر پارادایم‌هایی مربوط بود که در اواسط دهه‌ی نود اتفاق افتاد. اصولا وبلاگ‌نویسی با فرم قدیمی‌اش کم‌کم رونق خودش رو از دست داد و مخاطب‌هایی که همون وبلاگ رو می‌خوندن، اومدن به شبکه‌های اجتماعی. منم ترجیح دادم تو تلگرام بنویسم، و الان بیشتر، یادداشت‌های شخصی می‌نویسم و همون تلگرام هم فعالیت نداره. اما دوست دارم و در تلاشم که این یادداشت‌ها رو چاپ کنم.

 

چطوری به ترجمه‌ی کتاب «با من بیشتر حرف بزن» رسیدی؟

این کتاب اولین تجربه‌ی من در زمینه‌ی ترجمه‌ی کتاب بود، و حاصل یک فراخوان نشر میلکان برای مترجم. اون زمان میلکان با مترجم‌های زیادی کار می‌کرد و حتی پروژه‌های ترجمه‌ی گروهی داشت. منم این فراخوان رو دیدم و اپلای کردم، و در نهایت در یک پروسه‌ی کاملا آنلاین کار به آسونی انجام و چاپ شد.

 

 خودت هم کتاب‌هایی شبیه به کتاب «با من بیشتر حرف بزن» را در برنامه‌ی مطالعاتی‌ات داری؟

راستش در حال حاضر نه. کتاب‌های غیرداستانی زیاد می‌خونم، اما شبیه به اون نه. مثلا همین الان «صید ماهی بزرگ» دیوید لینچ رو وسط کتاب‌های دیگه‌ام دارم که درمورد فرایند خلاقیت و مراقبه‌ی این کارگردانه و متن آسون و جذابی هم داره.

روژان سری

اگر از کلی کوریگان سوالی می‌خواستی بپرسی چه سوالی می‌پرسیدی؟

این نویسنده یه دوره‌ی بیماری رو پشت سر گذاشته. من خیلی دوست داشتم بدونم که با وجود داشتن خانواده و بیماری چطور انگیزه‌اش رو حفظ کرده و به کل نوشتن رو کنار نگذاشته.

 

ادبیات و سینمای مورد علاقه‌ی تو؟ همین الان چه کتابی داری می‌خونی؟

همین الان الان، در حال خوندن «سفر به انتهای شب» هستم و اتفاقا عاشق طنز تلخ و واقع‌گرایانه‌اش شدم. این کتاب خیلی طولانیه و فکر می‌کنم تا آخر پاییز درگیرش باشم. با این حال رئالیسم جادویی رو هم خیلی دوست دارم. مارکز و موراکامی، جهان‌های جادویی رو عالی می‌سازن.من هر روز فیلم می‌بینم و تو همه‌ی ژانرها فیلم مورد علاقه دارم. اما اگر بخوام بهترین فیلم‌های اخیر خودم رو بگم، امسال چهار تا شاهکار دیدم: «پاریس تگزاس» از ویم وندرس (که خیلی دوستش دارم و فیلم «پرفکت دیز»ش هم منو شگفت‌زده کرد)، «هیولا» از هیروکازو کوریدا که ژاپنیه و کل روایت هم در ژاپن اتفاق میفته، و البته دو فیلم «گذر» و «روی علف‌های خشک» هر دو از کارگردان‌های ترک: لوان آکین و نوری بیلگه جیلان.

 

برنامه‌ای برای نوشتن کتاب و ترجمه کردن داری؟

برنامه‌های خیلی جدی! امسال بیشتر درموردشون می‌فهمیم. فعلا اجازه بده که نگم.

 

نظرت در مورد جنبش فمینیستی اخیر ایران چیه؟

من به جسور شدن زنان ایران در چند سال اخیر و تمام تغییراتی که تونستن با دست خالی در جامعه ایجاد کنن افتخار می‌کنم. مطمئنم که راه خیلی خیلی درازی پیش روی همه ماست، اما شروع راه طوفانی بود. می‌دونم که انگیزه‌ی هممون برای ادامه این مسیر محکمه.

 

تاثیر جنبش می تو ME TOO # را چه طور ارزیابی می‌کنی؟ و از طرفی موافق «می تو» کردن افراد مشهوری که از موقعیت و قدرت و نفوذ خودشان سوءاستفاده کردند هستی؟

الان که مدتی از جنبش گذشته، واقع‌گرایانه‌تر بهش نگاه می‌کنم. بله من موافق افشای کارهاشون هستم، و دوست دارم که افشاگری و محاکمه در فضای قانونی سالم اتفاق بیفته. چون وقتی فضا گل‌آلوده، هرکسی می‌تونه ادعایی کنه و بدون پشتوانه افراد رو به زمین بزنه.

 

من دارم در مورد سوءاستفاده از جایگاه قدرت و نفوذِ یا در چهارچوب رابطه‌ی استاد-شاگرد و یا افراد مشهور جامعه صحبت می‌کنم. معمولا کسانی که سوءاستفاده‌گرند به زندگی‌شان مثل قبل ادامه می‌دهند و فردی که تجربه‌ی تروماتیکی داشته باید این بار رو به تنهایی به دوش بکشه و حتی خودش رو بعد از افشای روایتش توجیه کنه.

مساله اینه که این تلاش هم گاهی می‌شه و در نبود دادگاه و محکمه درست و حسابی خطرش وجود داره.  من در «تمام» موقعیت‌های آزار و تجاوز، موافق فریاد زدن قضیه با صدای بلندم. هرکسی هرجایی در هر شرایطی. من موافق دادگاهی شدن و محاکمه‌ی همه‌ی متجاوزها در همه‌ی‌ دنیام. و البته اطلاع‌رسانی درمورد کارهاشون برای اینکه فضا شفاف بشه و همزمان اعتقاد دارم که تمام این ادعاها باید در دادگاه بررسی بشن. تو ایران فضای دادگاهی شفاف و درستی درمورد این قضیه نداریم و اتفاقا ادعاهایی که می‌شه رو خود من باور می‌کنم اغلب اوقات.

روژان سری

داشتم وبلاگت رو نگاه می‌کردم رسیدم به پستی که برای پدرت نوشته بودی. اگه چیزی برای پدرت داری که بگی.

فقط این‌که خیلی دوستش دارم.

 

آن سال‌ها کدام وبلاگ‌ها برایت جالب بود و می‌خواندی‌شان؟ یا وبلاگی که به چشمت درخشان بود؟

اون زمان وبلاگ «سیاه سرفه» و «هویج بنفش» رو خیلی دوست داشتم. «بلانش» (اگر درست خاطرم باشه)، و وبلاگ خیلی سال پیش سر هرمس مارانا هم خاطرم موندن.

 

تعداد زیادی از بلاگرهای دهه‌ی هشتاد و نود مهاجرت کردند و همان‌طور که خودت گفتی به خاطر تغییر پلتفرم دیگر ننوشتند. تو هم به مهاجرت فکر می‌کنی یا برنامه‌ای برایش داری؟

متاسفانه بخاطر شرایط فعلی ایران و نبودن فرصت پیشرفت تو حوزه کاریم، فکر کنم چاره‌ای هم بجز مهاجرت نداشته باشم.

 

نظرت در مورد نسل زِد و تاثیرشان چیه؟

من از هیچ نظری نسل زد نیستم. نه سال تولدم و نه فضاهای مشترک. اما دوست‌ و همکار نسل زدی دارم و بنظرم درست مثل نسل‌های قبلی خیلی به ایران کمک می‌کنند، مخصوصا در حوزه تک و استارتاپ که من توش کار می‌کنم. تلاش و نوآوری و ایده‌های جالب بچه‌های دهه‌ی هشتاد رو که می‌بینم واقعا حالم خوب می‌شه.

روژان سری

عشق و جدایی‌ها و روابط بیشتر برایت سازنده بوده یا تخریب‌گر؟ ورِ تروماتیکش غالب بوده یا ورِ روشنش؟

سوال جالبیه و منم مثل همه‌ی آدم‌های دیگه تجربیات خوب و بد داشتم در این زمینه. قطعا برای هر آدمی که می‌نویسه، این تجربیات الهام‌بخشند اما من اصولا معتقد نیستم که در سختی‌ها بهتر می‌نویسم. من وقتی می‌تونم بنویسم و تمرکز کنم که زندگیم آروم باشه، پس همه‌ی اون‌ها رو به عنوان تجربه نگه می‌دارم و سعی می‌کنم مسیر پیش روم رو هموار نگه دارم.

 

اگر بتونی یک روز از زندگی حرفه‌ای یا شخصی خودت را دوباره زنده کنی، انتخابت چیه؟

خیلی دوس دارم موزه‌ی معصومیت رو دوباره ببینم. بنابراین سفر استانبول و روز بازدید از این موزه رو انتخاب می‌کنم. 

این کامنت ها را دنبال کنید
اعلان برای
guest
0 دیدگاه
Inline Feedbacks
مشاهده تمام دیدگاه ها
شیوا اخوان راد
شیوا اخوان راد
مترجم و روزنامه نگار حوزه ادبیات و سینما

آخرین نوشته ها

تبلیغات

spot_img
spot_img
spot_img
spot_img
0
دیدگاه خود را برای ما بگوییدx
Verified by MonsterInsights