در مهرماه سال جاری و به شکل غیررسمی، نمایش «بنبست» (از ذکر نام عوامل آن معذوریم) در تهران به صحنه رفته است. این نمایش، بازسازی فیلم «بنبست»؛ ساختهی پرویز صیاد در سال ۱۳۵۶ است. در این نمایش از فیلمنامهی نوشته شده توسط پرویز صیاد تقریبا بدون هیچ دخل و تصرفی استفاده شدهاست. تمام صحنههای نمایش نیز تا حد امکان، مانند فیلم ساخته شدهاست. شخصیتپردازیها، ژستها، کنشها و تمام عناصر موجود در این نمایش نیز دقیقا منطبق بر فیلم صیاد است. در بروشور نمایش به این موضوع اشاره شده که این نمایش میتواند بخشی از پروژهی بزرگتری برای بازسازی آثار هنری تولید شده در گذشته باشد و در آینده نیز نوید ساخت دوبارهی چنین نمایشها را میدهد.
در نگاه کلی میتوان گفت نمایش به نفع بازسازی صرف فیلم، از عناصر اصلی شکلدهنده به یک تئاتر-در معنای آشنای خود- چشمپوشی کرده و تشخیص اموری مانند کارگردانی، بازیگری و یا صحنهپردازی در آن به جز در ساحت امر تقلیدی، به سختی امکانپذیر است. تغییرات ایجاد شده در فرآیند بازسازی اثر نیز تنها به واسطهی محدودیتهای موجود در مدیوم تئاتر بوده است. در اجرای یک نمایش، فقدان عناصری که ما اغلب آن را در ذیل عنوان تئاتریکالیته میشناسیم، آن نمایش را از وجوه تئاتری تا حد زیادی تهی میکند.
دختر جوانی که به تازگی دورهی دبیرستان خود را به اتمام رسانده است، از پنجرهی اتاقاش متوجه مردی در انتهای کوچهی بنبست خانهشان میشود. دختر که دلباختهی مرد شده است، شروع به خیالپردازیهای عاشقانه میکند. با مرد صحبت میکند، او را زیر نظر میگیرد و عشق خود را روز به روز به مرد عمیقتر میکند. در انتهای روایت، دخترجوان متوجه میشود که معشوقهاش ماموری بوده که برای دستگیری برادرش، خانهی آنها را تحت نظر داشته است. نمایش با دستگیری برادر دخترجوان پایان مییابد. تمام صحنههای نمایش در اتاق دختر جوان میگذرد، حتی صحنههای ملاقات دختر با دوستش سوری و معشوقه دختر یعنی مرد مامور در کافه. در انتهای صحنه، پنجرهایست که با پردهای سفید پوشانده شده و صحنههای بیرون از اتاق دختر که در مکانی دیگر فیلمبرداری شده است بر روی این پرده به نمایش درمیآید. جایگاه تماشاگران درواقع در ضلع چهارم اتاق دختر است که علاوه بر جزئیات زندگی دختر جوان، ما را با ذهنیت او مواجه میکند. طراحی لباس، صحنه و موسیقی با الهام کامل از فیلم به اجرا درآمده است. مکان و زمان تقویمی -اجرا در خانهای قدیمی و در شب پاییزی- نمایش نیز یادآور فضای حاکم بر فیلم پرویز صیاد است. تغییرات در مدت زمانی که در درون روایت طی میشود و یا تبدیل مکانهای خارجی به داخلی در نمایش اغلب از ضرورتهایی است که به واسطهی مدیوم تئاتری ایجاد شده است. این تغییرات از سطح اولیه، یعنی تغییراتی ناگزیر، در راستای انجام تقلیدی بهتر فرا نمیرود و بحران تئاتریکالیته را در نمایش برطرف نمیکند.
تئاتریکالیته، در معنای استعاری خود و یا در مقام یک صفت، به وانمودکردن و یا برداشتی سطحی از عناصر نمایشی مانند ژستهای تئاتری، هرگونه رقص، شادی و سوگواری و غیره، میتواند اطلاق شود. ویلمار ساوتر در مقالهی «واکنش به کنشها: مفاهیم تئاتریکالیته» در دستهبندیاش از تعاریف تئاتریکالیته، از منظر آوانگاردهای روس مینویسد: «تئاتر ملزم به بازتولید واقعیت بر روی صحنه نیست، بلکه باید به واقعیتی مختص خود تبدیل شود؛ یعنی باید تئاتریکال شود». اگر یک اثر هنری که سالها قبل تولید شده است را به عنوان منبع واقعیت بیرونی در نظر بگیریم و بدون هیچگونه دخل و تصرفی در آن، تنها همان اثر را در مدیوم تئاتر بازسازی کنیم، با چه رویکردی در نسبت با تئاتریکالیته مواجه هستیم؟ آیا بازسازی صرف یک فیلم بر روی صحنهی تئاتر میتواند وجوه تئاتریکالیتهی آن اثر را نیز احیا کند؟ چنین نمایشی توانایی تولید مازاد معنایی دارد؟ ضرورت این بازتولید چیست؟ آیا صرفاً یک دغدغهی زیباییشناختی است یا حرکتی تاریخی-سیاسی؟
ساوتر، ویژگیهای تئاتریکالیته را در همان مقاله این گونه بیان میکند: «فصل مشترک میان کنشهای اجراگر و واکنشهای تماشاگر، که آن را هستهی تئاتریکالیته میدانم، در سه سطح حسی، هنری و نمادین از ارتباط تئاتری قابل بررسی است. این سطوح سهگانه، تنها در جریان یک رخداد تئاتری پدید میآیند. همین «رخدادگون بودن» کلِ تئاتر، یعنی تعامل میان اجراگر و تماشاگر است که تئاتریکالیته را امکانپذیر میسازد.»
طبق آن چه ساوتر مطرح میکند میتوان به این موضوع اشاره کرد که برای شکلگیری امر تئاتریکالیته ابتدا یک نمایش باید واجد رخداد تئاتری باشد. یک شکاف یا یک وقفه در زمان و فضا که بتوان در میانهی آن رابطهی مابین اجراگر و تماشاگر را ایجاد کرد. اجراگر باید بتواند هنری تولید کند که هم به قراردادی نمادین بدل شود و هم ارتباطی حسی با تماشاگر ایجاد کند. اجرای نمایش «بنبست» تنها در سطح بازنمایی یک اثر هنری از پیش ساخته شده میماند و هیچگونه رخدادی را پیش روی تماشاگران قرار نمیدهد. قراردادهای موجود در اجرا آنقدر درگیر بازسازی نعلبه نعل از فیلم «بنبست» هستند که هرگز شکلی نمادین یا رمزگونه برای نشانههای درون تئاتری به خود نمیگیرند. در واقع اجرای این نمایش به شکلی منفعلانه و موزهای سعی میکند چیزی را از متن اصلی که از آن بهره میبرد، جا نیندازد.
به طور مثال بازسازی تصاویری مشابه فیلم اصلی، فیلمبرداری از آنها و در نهایت به نمایش درآوردن آن در دل یک تئاتر، تنها نوعی عدم توانایی در شکلدهی در ارتباط با تماشاگران را نمایان میکند. در واقع بازیگران نیز ترغیب به خلق هنری بدیع نمیشوند و تنها در فیگورهای از قبل ساخته شده گرفتار میمانند. ارتباط بازیگران با تماشاگران نسبتی با اشتراک احساسات یا تولید ادراکی تازه از یک فرآیند بازتولید ندارد و حتی ایجاد همذاتپنداری با شخصیت اصلی روایت را به تعویق میاندازد. انتقال روایت اکثر داستان به داخل اتاق دخترجوان تنها در سطحی نوستالژیک -در معنای عمومی- و احساسگرایانه عمل میکند و از پی یک رخداد عمیق تئاتری پدید نمیآید. در حقیقت، نمایش تنها فیگورهایی ثابت از شخصیتهایی که قبلاً در فیلم «بنبست» پرداخت شدهاند را به نمایش میگذارد و در ذات خود فاقد کنشی تئاتری نسبت به مخاطب است. در مقابل چنین انفعالی در اجرای این نمایش، مخاطب هم تنها میتواند اندکی مشاهدهگر بماند و سپس در مقام واکنش ارتباط خود را با نمایش قطع کند.
عناصر تئاتریکالیته در اجرای نمایش«بنبست» مفقود شدهاند و نمایش در تمام ابعاد مغلوب فیلم مبدا شده است. قطعاً نمیتوان گفت که عناصر تئاتریکالیته تنها معیار ارزشگذاری برای اجرای یک نمایش هستند اما در مواجهه با اثری که تماماً ادعای بازسازی در یک مدیوم جدید را دارد، میتواند سنجهای خوب برای مقایسهی تفاوتهای فیلم و نمایش باشد. نمایش میتوانست ایدهی اصلی فیلم را به رخداد مرکزی خود بدل کند و در یک لحظه مناسب خود را از فیلم به واسطهی نشانههای هنری بازیگران و کارگردان جدا کند و روبهروی مخاطب حس و اندیشهی خود را بیان کند. فرصتی که با توجه به بازگشت به ایدهی بازتولید کامل فیلم از دست رفته و با تغییراتی جزیی قابل جبران نیست.
از پیشنهاداتی که در این باب بعد از دیدن نمایش به ذهن خطور میکند میتوان به این موارد اشاره کرد: چه میشود اگر زمان نمایش از زمان واقعی فیلم رهایی یابد؟ چه میشود اگر ما با زن یا دختری متناسب با امروز، درآستانهی تغییری مهم مواجه بودیم؟ چه میشود اگر با بهرهبردن از تکنیک فاصلهگذاری این نمایش را از مغلوب و محسور بودن در فیلم مبدا بیرون آورد؟ تمام این سوالات و پیشنهادات از فقدان یک چیز ناشی میشود که ما را با تئاتری بودن یک نمایش پیوند میدهد یعنی تئاتریکالیته!
مخاطب نمایش «بنبست»، چه فیلم پرویز صیاد را دیده باشد چه نه، در طول اجرای نمایش مدام با این سوال مواجه میشود: امروز که نقش زنان در جامعۀ ایران بسیار پررنگ است و آنها با چالشهای متفاوتی روبهرو هستند، احضار فیگور دختری در آستانهی انقلاب ۵۷ که در پی عشق افسانهای و دچار تنهایی است اگر در مدیوم جدید، به واسطهی عناصر تئاتریکالیته مازاد معنایی تولید نکند، چه چیزی جز بازنمایی بیحاصل خواهد بود؟ چطور میشود فارغ از رویکردهای فنی و زیباشناسانهی تئاتری، این تاریخها و شخصیتها را به لحظهی اکنون پیوند زد؟ سوالاتی که در این نمایش و رویکرد اتخاذ شده در آن همواره بیپاسخ خواهد ماند.
به نظر میرسد مخاطب عام تئاتر امروز ایران که قطعاً به دلیل مواجههی محدود با نمایشهای زیرزمینی، تجربهی چندانی نسبت به رویکردهای رادیکال و حتی اصولی در این مدیوم ندارد، در دستگاه فاهمهی خود نکتهی زیبا یا متفاوتی برای درک بهتر نمایشهایی از این دست پیدا نمیکند.
***
منبع
اصغرزاده، حامد (۱۳۹۸). از منظر تئاتریکالیته (مجموعه مقالات). تهران: انتشارات بان