در اواخر دههٔ شصت میلادی قرار بود نمایشگاهی از کارهای نقاش فرانسوی بالتوس در گالری تیت لندن برپا شود. از او خواستند که در موردزندگی خود توضیحاتی بنویسد. بالتوس در پاسخ یک تلگراف زد و گفت بنویسید: «هیچ جزئیات بیوگرافیکی در دسترس نیست. بالتوس نقاشیاست که ما هیچچیز از او نمیدانیم. حالا بیایید به تصاویر نگاه کنیم. بااحترام بالتوس.»
بخشی از رویکرد غیرآشکار بالتوس شامل حضور مداخلهگر گربهها بود. در سال ۱۹۳۵، بالتوس ۲۷ ساله، «پادشاه گربهها» را نقاشی کرد؛ یکخودنگارۀ جسورانه که در آن یک گربه به زانوی راست او تکیه داده است. «پادشاه گربهها» بالتوس را بهعنوان هنرمندی با اعتمادبهنفس نشانمیدهد. یک سال پس از اینکه خود را بهعنوان پادشاه تاجگذاری کرد، بالتوس شروع کرد به نقاشی از ترز بلانشارد، دختری ۱۳ ساله که درپاریس در همسایگیاش زندگی میکرد. طی سه سال، بالتوس دَه پُرتره مختلف از ترز جوان در محیطهای مختلف خلق کرد؛ گاهی او را تنها(معمولاً در حال خیالپردازی)، گاهی همراه با گربهها و گاهی با برادرش، اوبر، به تصویر میکشید. «ترز در حال رویاپردازی» از مشهورترین تابلوهای این مجموعه است.
بالتوس، همانند بسیاری از هنرمندان مدرن، معتقد بود که سوژۀ دختر نوجوان منبعی از روح خام است که هنوز توسط انتظارات اجتماعی شکلنگرفته است. بسیاری از هنرمندان پیشرو، اوایل قرن بیستم، از گوگن گرفته تا مونک و پیکاسو، نوجوانی و جنبههای جنسیاش را عاری ازقضاوتهای اخلاقی میدیدند و آن را به آثارشان منتقل میکردند. اگرچه ممکن است این دیدگاه امروزه برای ما نامألوف باشد، اما «ترز در حالرؤیاپردازی» از این پیشینۀ تاریخی الهام میگیرد.
بالتوس در تمام طول زندگیاش تأکید داشت که آثارش اروتیک یا پورنوگرافیک نیستند و اگر این عناصر در نقاشیهایش تفسیر میشوند، کاملاًبه دلیل پیشفرضهای بیننده است. در تأیید این گفتۀ بالتوس میتوان گفت که این تصاویر دختران نوجوان اگر صرفاً به قصد پورنوگرافی یا بهشکلی زمخت بازنمایی شده بودند، طبعاً آثار هنری مهمی محسوب نمیشدند. تسلط عجیب بالتوس بر تکنیکهای استادهای کهنهکار و شیوهایکه او بهطرز ماهرانهای نسبتهای سوژههایش را به تصویر میکشد، به نقاشیهای او ارزشهای زیادی میدهد. چه مجذوب این آثار شویم وچه دچار اضطراب، این نقاشیها همواره یادآوری میکنند که یک اثر بزرگ هنری، پادزهری جهانشمول در برابر یکنواختی زندگی روزمره است.هنر بزرگ میتواند ما را از روزمرگی بیرون بکشد و احساسات عمیقتری را در ما بیدار کند، خواه ایناحساسات از جنس لذت باشند یاآشفتگی.
آلبر کامو دربارۀ نقاشیهای عجیب و گاهی اروتیک دختران نوجوان بالتوس نوشت: «ما نمیدانیم چگونه واقعیت را ببینیمو تمام چیزهاینگرانکنندهای که آپارتمانها، عزیزانمان و خیابانهایمان پنهان میکنند.» تمامی دختران آثار بالتوس با گربهها بازی میکنند، به آینهها خیرهمیشوند، کتاب میخوانند، خیالپردازی میکنند یا بهطور کامل در خود فرو رفتهاند. ژستهای ظاهراً ناخودآگاه آنها گاهی حسی از لطافت ورخوت را القا میکنند و گاهی حس ناشیگری، تناقضی که کاملاً با پدیدۀ بلوغ همخوانی دارد.
نقاشی«خیابان»، همواره توسط بسیاری از منتقدان بهعنوان شاهکار بالتوس شناخته میشود، اثری که هنگام نمایش آن بسیاری از بینندگان راشوکه کرد. هر یک از شخصیتهای صحنۀ خیابان انگاری در حال حرکت منجمد شدهاند؛ هیچکدام از آنها به تعرض جنسیای که در سمتچپ نقاشی در حال وقوع است، توجهی ندارند.
هیچ نقاش دیگری را نمیتواندر قرن بیستم مانند بالتوس پیدا کرد. او با قاطعیت به جریانهای هنری زمان خود بیاعتنایی کرد. آثار او رابایستی در چارچوب هنر فیگوراتیو اروپای بین دو جنگ جهانی مورد بررسی قرار داد، دورانی که پر از تجسمهای بصری از هیولاوارگی انسانیاست. ممکن است حتی گفته شود که کار او به هنردوستان کمک کرد تا با تروما و خیانت فرهنگی جنگ جهانی اول کنار بیایند. تحمیلقضاوتهای نابهجا و امروزی بر موضوع نقاشیهای بالتوس، بدون در نظر گرفتن محتوای آنها، چیزی جز چاپلوسی ایدئولوژیک نیست.
پرترۀ بالتوس از آندره دورن نمونهای عالی از تأثیر یک هنرمند بر دیگری است. در این اثر، بالتوس چهرۀ دورن را با چهرۀ پوسن،بزرگترین نقاش قرن هفدهم فرانسه، ترکیب کرده است. این اتفاق چندان تعجبآور نیست، چرا که پوسن در تمام زندگی یکی ازقهرمانان بالتوس بود. بالتوس که در فرانسه متولد شده بود، خود را با این استاد فرانسوی همذاتپنداری میکرد، بنابراین با دادنویژگیهای پوسن به دورن، دورن به نوعی بدلِ بالتوس میشود. این امر همچنین نشاندهندۀ باور مشترک بین نقاشان پوئتیک استحاکی بر این اصل که آنها خود را تجسمی دوباره از یکدیگر میدانند.
بالتوس متعلق به دورهای دیگر است، تقریباً یک قرن پیش، پاریس دهۀ سی. والدینش دوستان ماتیس و بونار بودند. فروشندۀ آثارش،پیر ماتیس بود که نامگذاری تمام نقاشیهایش را بر عهده داشت. او بیکن را تحسین میکرد و او را دوست خود میدانست؛ هر دودربارۀ نقاشی اتفاق نظر داشتند. بالتوس رابطۀ نزدیکی با جاکومتی داشت. او معتقد بود نقاشان مدرن مهارت را فراموش کردهاند وبه همین دلیل آثارشان اغلب بیکیفیت است. بالتوس یک بار برای لوسین فروید مدل شد، اما نتیجه کار را هرگز ندید، احتمالاً از آنراضی نبود.
***