برزخی به نام دادگاه / دربارۀ سریال «اصل بر برائت» (Presumed Innocent)

«من، راستی سَبِیچ، نمایندۀ دادستان در این پرونده هستم. فردی که این‌جا نشسته، متهم جیمز مک دیویده و با اطمینان تمام می‌گم ایشون به‌عنوان یک فرد بی‌گناه اونجا نشسته. چون قانون اساسی‌مون از ما می‌خواد که فرض رو بر بی‌گناهیش بگیریم. من مدارک لازم رو به شما ارائه می‌کنم تا بهتون نشون بدم که متهم گناهکاره. اگر گناهکار بودنش براتون محتمل بود، باید رأی رو بر بی‌گناهیش صادر کنید. اگر هم براتون خیلی محتمل بود باز هم باید آزادش کنید. وظیفۀ شغلی من ایجاب می‌کنه گناهکار بودنش رو جوری اثبات کنم که جای شک و شبهه باقی نمونه. قضاوت در هیئت‌منصفه مسئولیت خطیری داره و به عهده داشتن وظیفۀ نمایندگی دادستان و بار سنگین اثبات دعوی هم مسئولیت خطیریه. من به وظیفه‌ام پایبند خواهم بود و متقابلاً از شما هم همین رو می‌خوام. کارمون رو شروع کنیم؟»

مونولوگی که خواندید، اولین جملاتی‌ست که از دهانِ کاراکتر «راستی» (با بازی فوق‌العاده جیک جیلنهال) می‌شنویم. شروعی بسیار هوشمندانه برای اثری که نامش «اصل بر برائت» (Presumed Innocent) است؛ توضیح کامل و دقیق نام سریال و در کنار آن معرفی شغل کاراکتر اصلی و نشان‌دادن فضای دادگاه که لوکیشن اصلی و محل درگیری همین کاراکتر تا انتهاست.

دیوید ای.کِلی، نویسنده و خالق این کار که تجربۀ زیادی در سریال‌نویسی دارد، پس از سریال‌های «عشق و مرگ»، «آناتومی یک رسوایی»، «فروپاشی» و «دروغ‌های کوچکِ بزرگ»، به سراغ اقتباس از کتاب اسکات تورو، نویسندۀ رمان «اصل بر برائت»، رفته است. او با کمک جی. جی. آبرامز و جیک جیلنهال به‌عنوان تهیه‌کنندگان اجرایی، سریال جدیدش را به پلتفرم آنلاین اپل تی‌وی پلاس رسانده است. این سریال که توسط کمپانی برادران وارنر تولید شده است، در ابتدا به‌عنوان یک مینی‌سریال مطرح شد، اما با این‌که پخش آن هنوز تمام نشده است (تا زمان نگارش این یادداشت شش اپیزود از هشت اپیزود آن پخش شده است)، به تازگی اعلام شد که برای فصل دوم نیز تمدید شده است.

کتاب «اسکات تورو» اولین رمان او محسوب می‌شود که در سال ۱۹۸۷ منتشر شد و سریال نیز از آن اقتباس شده است. داستان درباره دادستانی است که به قتل همکار خانمش متهم می‌شود و روایت به‌صورت اول‌شخص ارائه شده است. این نخستین بار است که اقتباسی تلویزیونی از این رمان انجام می‌شود، هرچند پیش‌تر، فیلمی سینمایی به همین نام در سال ۱۹۹۰ توسط آلن جی پاکولا و با بازی هریسون فورد ساخته شده بود.

ای کلی، خالق سریال که خود سابقاً وکیل‌مدافع بوده است، از پرکارترین نویسنده‌های درام‌های حقوقی و دادگاهی به شمار می‌رود. او در سال‌های گذشته برای شبکه‌های عمومی آمریکا سریال‌های متعددی در این زمینه نوشته است، از جمله سریال «L.A. Law» که در ۸ فصل و ۱۷۲ قسمت پخش شد. او در سال ۲۰۱۷ برای سریال «دروغ‌های کوچک بزرگ» (Big Little Lies)، برنده جایزۀ اِمی شد.

سریال با نماهایی از کاراکتر اصلی (راستی) در دادگاه و مونولوگی که در ابتدا ذکر شد آغاز می‌شود و بلافاصله وارد خط پیرنگ اصلی شده و اولین اتفاق را پس از گذشت کمتر از دو دقیقه از شروع به ما نشان می‌دهد. در این صحنه، کاراکتر راستی مشغول وقت‌گذراندن با خانواده‌اش است که تلفن او زنگ می‌خورد و خبر قتل کارولین، همکار و معشوقه‌اش، به او داده می‌شود. او بلافاصله خود را به صحنۀ قتل می‌رساند و از این‌جا باب آشنایی با شخصیت‌های دیگر داستان و ورود به پیرنگ‌های فرعی باز می‌شود.

فیلم‌نامۀ این اثر با ریتم فوق‌العاده‌ای در انتقال اطلاعات و پیشبرد داستان، توانسته همزمان با گسترش پیرنگ اصلی و حرکت‌های طولی و عرضی در قصه، خطوط فرعی داستان را نیز به‌خوبی ترسیم کند. تقریباً هیچ سکانس زائدی در کار وجود ندارد و فلش‌بک‌ها همه به‌جا بوده و نقش خود را در ساختار فیلم‌نامه به‌درستی ایفا می‌کنند. حتی کارکرد خاطره و تعریف آن نیز به‌درستی در فلش‌بک‌ها گنجانده شده است. به‌عنوان مثال، در سکانسی که ابتدا بازگشتی به گذشته و رابطۀ راستی با کارولین را می‌بینیم و سپس با بازگشت به زمان حال متوجه می‌شویم که این تصاویر در واقع صحبت‌هایی بودند که راستی به روانکاوش می‌گفت. در بعضی از صحنه‌ها، تصاویری که می‌بینیم یا فیلمی است که یکی از کاراکترها در حال تماشای آن است (مثلاً اولین مواجهۀ ما با مقتول به‌صورت فلش‌بک در زمان ارائۀ دادرسی) یا ادامۀ سکانس تبدیل به سکانس دیگری شده که در آن شخصیت‌ها مشغول تماشای سکانس قبلی از تلویزیون خود هستند (مثل مصاحبه راستی با رسانه‌ها که همزمان رئیسش، همسرش و رقیب رئیسش در یک تدوین موازی مشغول تماشای آن هستند). این هماهنگی بین فیلم‌نامه‌نویس، کارگردان و تدوینگر نشان‌دهندۀ ارائۀ اثری پرجزئیات است. ویژگی مهمی که داستان‌های جنایی باید واجد آن باشند: جزئیات و پرداخت دقیق به آن. عناصر ژانر جنایی در اینجا به دقت کنار یکدیگر چیده شده و فیلم‌نامه پایبند به اصول این ژانر است. در کنار آن، از شیوۀ سریال‌نویسی استاندارد که در آن هر اپیزود (به‌ویژه پایلوت) از ساختار تیزر به‌علاوه سه تا پنج پرده تشکیل شده، پیروی شده است. نکتۀ حائز اهمیت دیگر در فیلم‌نامه، مهندسی اطلاعات عالی آن است. برای مثال، تمامی اطلاعات لازم برای فهم داستان تک‌خطی قسمت اول (دادستانی که همکار و معشوق سابقش کشته شده و خودش متهم به قتل می‌شود) با ظرافت در طول قصه پخش شده است و در خلال این اطلاعات، خرده‌داستان‌ها و شخصیت‌های دیگر نیز به مخاطب معرفی می‌شوند. این رویکرد باعث می‌شود که داستان به‌طور همزمان هم پیوستگی خود را حفظ کند و هم به توسعه شخصیت‌ها و خرده‌داستان‌ها بپردازد.

کارگردانی سریال به عهدۀ دو نفر است، امری که در سریال‌ها طبیعی است و معمولاً چند نفر این سمت را به عهده دارند. اَن سوئیتسکی (Anne Sewitsky) کارگردان اپیزود‌های اول، دوم و هشتم (پایانی) بوده و پنج اپیزود (سوم تا هفتم) را گِرِگ یایتانِس (Greg Yaitanes) کارگردانی کرده است. سوئیتسکی پیش از این کارگردانی اپیزودهایی از «Castle Rock» و «Black Mirror» را به عهده داشته و یایتانِس نیز اخیراً کارگردان چند اپیزود از اسپین‌آف معروف «بازی تاج و تخت» (House of the Dragon) بوده است. البته وی کارگردان باسابقه‌ای در عرصۀ سریال‌سازی است و عمدۀ شهرتش برای ساخت سی قسمت از سریال «دکتر هاوس» و کارگردانی چند اپیزود از «Lost» و «Prison Break» است.

استفادۀ خلاقانه از اندازه‌نماها و لنزهای مختلف برای به تصویر کشیدن وضعیت کاراکتر اصلی و نسبت متغیری که کاراکترهای دیگر با او دارند، از ویژگی‌های کار این دو کارگردان است. هر قسمت به لحاظ فیلم‌نامه بسیار پُرتنش و پر از اتفاق است که سعی شده در شیوۀ کارگردانی این تنش به مخاطب هم انتقال داده شود تا فرصت نفس‌کشیدن نداشته باشد! گویی ما نیز مانند کاراکتر راستی در مخمصه‌ای گیر افتاده‌ایم که باید زودتر از شر آن خلاص شویم تا بتوانیم ذره‌ای آرامش را بچشیم. اپیزودها در پایان با یک دیالوگ یا صحنۀ ملتهب که در جهت برملا شدن اطلاعات جدیدی است، تمام می‌شود و بلافاصله با ادامۀ همان صحنه در شروع اپیزود بعدی روبه‌رو هستیم.

حیف است که در کنار فیلم‌نامۀ قوی و کارگردانی خوب به بازی فوق‌العادۀ بازیگران، به‌ویژه جیک جیلنهال، اشاره نکنیم. او که قبلاً در آثار جنایی خوش درخشیده (The Guilty، Zodiac، Prisoners)، این‌بار در نقش معاون ارشد دادستان شیکاگو که به قتل متهم شده، بازی درخشانی از خود ارائه می‌دهد. سایر بازیگران نیز همچون روث نگا، بیل کمپ و رناته رینس‌وه هرکدام به زیبایی تمام، کاراکترهای خود را خلق کرده‌اند.

«اصل بر برائت» یک درامِ دادگاهی جنایی است. ویژگی اصلی درام‌های دادگاهی، گذشتن بخش عمدۀ داستان در دادگاه است و در اینجا دادگاه به‌مثابۀ برزخ عمل می‌کند. برزخی برای شخصیت‌ها و همچنین تماشاگران. ما با هر چرخش داستان در جایگاه دادستان، وکیل، متهم، شاهد و هیئت‌منصفه قرار می‌گیریم و انگار وضعیتی که آن‌ها دچارش شده‌اند را تجربه می‌کنیم. بله، این برزخ برای ما نیز هست و شاخصۀ اصلی برزخ، همانا تعلیق است. تعلیقی تمام‌نشدنی؛ تعلیقی با طعم خون و جنایت!

این کامنت ها را دنبال کنید
اعلان برای
guest
0 دیدگاه
Inline Feedbacks
مشاهده تمام دیدگاه ها
مجتبی عاشوری
مجتبی عاشوری
فارغ‌التحصیل کارگردانی تئاتر، شخصیت شناسی نمایشی و کارگردانی پیشرفته سینما از موسسه کارنامه نویسنده، منتقد و مترجم سینمایی در مجله فیلم‌کاو و سایر نشریات. کارگردان، مشاور کارگردان، نویسنده و بازی‌گردان در پروژه‌های تئاتری و سینمایی از سال 1390

آخرین نوشته ها

تبلیغات

spot_img
spot_img
spot_img
spot_img
0
دیدگاه خود را برای ما بگوییدx
Verified by MonsterInsights