گفتمان اخیر پیرامون سن بالای دو نامزد ریاستجمهوری در امریکا، دغدغههایی که بعد از مناظره اخیر بایدن و ترامپ افزایش یافت، غالباً بر نگرانیهایی در مورد تواناییهای جسمی و ذهنی آنها متمرکز است. منتقدان معتقدند که سن بالا ممکن است کارایی آنها در دفتر ریاستجمهوری را کاهش دهد و تردیدهایی در مورد توانایی آنها در مدیریت ماهیت دشوار این نقش ایجاد کند، مانند امکان پاسخگویی به بحرانها یا تلفنهای اضطراری در نیمهشب. آیا یک رئیسجمهور مسن توانایی جوابدادن به درخواستهای اضطراری در ساعت سه شب را دارد؟ سیاستمدار با سن بالا به نظر برای شغلش مناسب نیست.
این دیدگاه مسألۀ رابطۀ سیاست و سن را سادهسازی میکند. بدون شک سن بالا و بیماریهای مرتبط با افزایش سن در مواردی افراد را نامناسب برای مشاغل میکند و این در مورد شغل کلیدی ریاست جمهوری واضحتر است. اما با تأمل در اندیشههای قدما بهخصوص سنکا دربارۀ پیری، روشن میشود که سن بالا همواره نباید به خودی خود به عنوان یک نقطۀ ضعف در سیاست دیده شود، بلکه میتواند بهعنوان منبعی از قدرت و خرد برای سیاست مدار در نظر گرفته شود.
سنکا، فیلسوف و دولتمرد برجستۀ دوران روم، تأملات عمیقی دربارۀ فضیلتهای پیری ارائه میدهد. سنکا سالها از قدرتمندترین سیاستمداران رومی بود و مشاغل مهم دولتی داشت. پس از به قدرت رسیدن سزار و با توجه به اختلافات عمیق با سزار، سنکا تصمیم گرفت از وظایف عمومی خود کنارهگیری کند. او که ۶۱ ساله شده بود و همچنین در این سالها درگیر مشکلات شخصی مختلفی بود، از جمله نارضایتی از رفتارهای شرمآور پسرش و از دستدادن دخترش، دچار بحرانهای عمیق روحی شد و خود را شکستخورده در سیاست میدید. در جواب به دغدغههای خود، رسالهای دربارۀ پیری نوشت. در این اثر، سنکا ادعا میکند که پیری، بهجای اینکه باری باشد، دورهای سرشار از خرد، آرامش و رضایت است. او معتقد است که پیشداوریها علیه پیری ناشی از عدم درک صحیح از ماهیت آن است. پیری عمق فهم و غنای تجربیاتی را به ارمغان میآورد که افراد جوانتر از آن بیبهرهاند. این خرد بهویژه در سیاست بسیار ارزشمند است، جایی که توانایی مدیریت مسائل پیچیده با تأمل و بصیرت بسیار مهم است. در نظر او، هر مرحله از زندگی مزایا و مشکلات خاص خود را به همراه دارد: در حالی که جوانی ممکن است نیروی جسمانی و پویایی را بههمراه داشته باشد، پیری تجربه و درک عمیقتری از زندگی را ارائه میدهد.
سنکا استدلال میکند که پیری به افراد اجازه میدهد از شور و هیجانات و اقدامات تکانشی که مشخصۀ جوانی است، فاصله بگیرند. این فاصلهگیری به فرد امکان میدهد تصمیمات منطقیتر و مدبرانهتری بگیرد. در حوزۀ سیاست، جایی که تصمیمات میتوانند عواقب گستردهای داشته باشند، این آرامش ذهنی بسیار مهم است. توانایی حفظ آرامش در شرایط استرسآور و نزدیک شدن به مشکلات با تأمل، نشانهای از رهبری مؤثر است که سن بالا امکان آن را میدهد.
سوابق تاریخی فراوانی وجود دارد که تز سنکا را تأیید میکند. کوینتوس فابیوس ماکسیموس، چهرۀ برجستهای از تاریخ روم، ارزش پیری در رهبری را بهخوبی نشان میدهد. او که بهخاطر تاکتیکهای معروف به «دیرکننده» در جنگ دوم پونی معروف بود، از تجربۀ گستردۀ خود برای جلوگیری از رویارویی مستقیم با هانیبال قدرتمند استفاده کرد. هانیبال جنگی تمامعیار را با رم شروع کرده بود و رم در معرض نابودی کامل بود. برای مقابله با حریف قدرتمند، او جنگی فرسایشی را دنبال کرد و بهتدریج دشمن را تضعیف و قدرت روم را حفظ کرد. در نهایت، با وجود نگرانیها در مورد سن بالای او و با وجود اینکه عدهای در رم دنبال فرماندهی به مراتب جوانتر بودند، رویکرد خردمندانۀ فابیوس ماکسیموس بقای روم را تضمین کرد. رهبری او در یکی از پرخطرترین دورههای روم، عقلانیت و صبری را که معمولاً با پیری همراه است، نشان میدهد.
یونانیان باستان نیز پیری را بهویژه برای نقشهای سیاسی گرامی میداشتند. در بسیاری از شهرهای یونان باستان، سالمندان بهعنوان مناسبترین افراد برای مناصب مهم سیاسی بهدلیل خرد و تجربیات انباشتهشان شناخته میشدند. بهعنوان مثال، اسپارتیها شورایی از بزرگان تأسیس کردند که فقط مردان بالای شصت سال واجد شرایط بودند. این احترام به سالمندان بر اساس اعتقاد به این بود که سن بالا بینش و داوری لازم برای تصمیمگیریهای صحیح را بههمراه میآورد. مجلس سنای امریکا هم به پیروی از روش اسپارتیها، سنا (واژهای برگرفتهشده از پیری) نامیده شد.
بنجامین فرانکلین، یکی از بنیانگذاران ایالاتمتحده، این اصل احترام به سن بالا را در تاریخ آمریکا بهخوبی نشان میدهد. با وجود سن پیشرفته و بیماریهایی مانند نقرس، فرانکلین نقش محوری در وضع قانون اساسی ایفا کرد. خرد و تجربیات او در هدایت نمایندگان به سوی توافق بسیار مؤثر بود. جلسات مختلفی برای تدوین قانون اساسی برگزار شد، ولی حضار هنوز در تصمیمگیری نهایی مردد بودند، قانون اساسی را ناقص میدیدند و در فکر به تأخیر انداختن تصمیمگیری نهایی بودند. فرانکلین در خطابهای معروف به حضار یادآوری کرد که سن بالای او این تجربه را به او نشان داده که هیچ تصمیمی کامل نیست و گاه باید با نواقص ساخت. در نتیجه صحبتهای او، حضار قانون اساسی را تصویب کردند. مشارکتهای فرانکلین نشان میدهد که چگونه بینشهای حاصل از یک عمر طولانی میتواند در شکلگیری آینده یک کشور بسیار ضروری باشد.
در سیاست معاصر آمریکا، رونالد ریگان نمونۀ دیگری از نقاط قوت یک سیاستمدار است که با پیری همراه است. ریگان، مسنترین رئیسجمهور پیش از بایدن بود، بهخاطر ارتباطات مؤثر و دید استراتژیک خود مورد تحسین قرار گرفت. سیاستهای او بهطور قابل توجهی به پایان جنگ سرد کمک کرد. ریاستجمهوری او اغلب بهعنوان گواهی بر این است که چگونه تجربهوپختگی میتواند عملکرد یک رهبر را بهبود بخشد. اغلب ما افراد مسن را افرادی پخته میدانیم که حاصل تجربۀ سالهای عمر خود را به دیگران منتقل میکنند و آنها را بیفایده نمیدانیم. آیا مادربزرگ و پدربزرگهای خود را افراد خام و بیخاصیتی برای آموزش فرزندان خود میدانیم؟ با همین دید، اعتقاد به بینش عمیق افراد مسن ما را به اطمینان از تصمیمگیریهای مهم آنها سوق میدهد. در واقع، گذر زمان سبب تکامل عقل و تصمیمگیریهای بهتر میشود. با ارتباط صحیح با علم و دانش، مطالعه و آموختن دانشهای جدید، هر فرد میتواند ذهن خود را در سنین بالا بهروز و مؤثر نگه دارد و از بیفایدگی ذهنی جلوگیری کند. عدم تلاش و کوشش ذهنی میتواند در سنین بسیار پایینتر نیز منجر به بیفایدگی فرد شود.
گفتمان کنونی دربارۀ سن نامزدهای ریاستجمهوری اغلب این سوابق تاریخی و مزایای بالقوۀ رهبری باتجربه و حاصل از گذر زمان را نادیده میگیرد. این گفتمان تحت تأثیر ارزشهای اجتماعی سرمایهداری معاصر است که جوانی و نیروی فیزیکی را بیش از حد مورد توجه قرار میدهد. به خاطر چنین گفتمانی، تمام فکر و ذکر ما در هر سنی آن شده که فکر نکنیم داریم پیر میشویم. انواع و اقسام ورزشها و رژیمهای طاقتفرسا و کُشنده را برای مبارزه با پیری انجام میدهیم. زیر فشار دستگاههای غولآسا و وحشتناک که گاه شبیه آلات شکنجه است میرویم که جوان بمانیم. آیا قدرت فیزیکی و ظاهری جوانی تمامی چیزی است که ما از زندگی طلب میکنیم؟ آیا مرگ فقط در پیری حاصل میشود و اگر همواره جوان بمانیم هیچوقت نمیمیریم؟ بچه دو ساله بهراحتی راه نمیرود، اما جوان هفده ساله به خوبی میدود. آیا باید نتیجه گرفت که دوران بچگی دوران بیخودی بوده چون در آن بیفایدهایم؟ آیا شما بیفایده هستید فقط به این دلیل که قدرت فیزیکی کافی ندارید که یک گاومیش را از یک طرف مزرعه به طرف دیگر یا از یک طرف استادیوم به طرف دیگر حمل کنید؟ آیا ورزشکاری که این کارها را میکند از ما مفیدتر است؟ سوالات فوق ایرادات استدلال آن که فرد پیر برای سیاست مفید نیست و باید همواره او را زیر ذرهبین برد را نشان میدهد. در جواب به این سوالها باید گفت که در هر دورۀ حیات ویژگیهایی در انسان رشد کرده و ویژگیهایی در مقابل کاهش پیدا میکند. در حالی که درست است که افراد مسن ممکن است استقامت جسمانی کمتری داشته باشند، اما آنها نیز از حواسپرتیهای جنسی نسل جوان و هیجانهای جوانی و نیاز مداوم به شبکهسازی و شناخت دوست و دشمن رها شدهاند. همچنین تحقیقات علمی ثابت کرده که بسیاری از افراد مسن همچنان تیزهوش و پرتوان باقی میمانند و بهطور معنیداری در زمینههای مختلف مشارکت میکنند و در نتیجه نمیتوان با قطعیت آنها را افراد ضعیفتری از جوانترها دانست. از این رو، ضروری است که تواناییهای یک رهبر براساس عملکرد واقعی او و واقعیت کار ارزیابی شود نه بر اساس تصورات پیشپنداشتی دربارۀ سن
از طرف دیگر، باید به یاد آورد که جامعۀ امروزی بهراحتی دیگر نمیتوان از زمان رسیدن به سن بالا صحبت کرد. میانگین سنی در جوامع جهانی در سالهای اخیر به شدت افزایش یافته است (در فرانسه بر طبق آمارها، بالای سی هزار نفر بالای صد سال دارند). ما دیگر در جوامع صد سال پیش زندگی نمیکنیم که میانگین سنی آنها زیر چهل سال بود. همچنین امروزه به کمک تکنولوژی افراد قادر به انجام کارهایی هستند که در گذشته در سنین بالا امکان آن را نداشتند (به طور مثال استفاده از لنز برای مبارزه با کمبینایی). در واقع بسیاری از افراد امروزه فقط به کمک تکنولوژی قادر به انجام کارهای ذهنی هستند و دیگر سنوسال در تواناییهای ذهنی انسانها چندان تأثیری ندارد، همۀ ما بدون کمک از اینترنت بسیاری از چیزها را بهسختی به یاد میآوریم.
میتوان نتیجه گرفت که توانایی ارائۀ سخنرانیهای بدون مکث و خطا با انرژی جوانی یا پاسخگویی به فوریتها در ساعات غیرمتعارف، معیارهای واحدی برای اثربخشی ریاستجمهوری نیست و نباید ارزیابی جامع از صلاحیتهای یک نامزد را تحتالشعاع قرار دهد. رئیسجمهور مسن ممکن است بهدلیل محدودیتهای جسمانی در ارائۀ سخنرانیها در جمعیتهای بزرگ بهخوبی عمل نکند، یا ممکن است کلمهای را فراموش کند یا لحظهای مکث کند. اما آیا این اتفاقات برای افراد بسیار جوانتر هم رخ نمیدهد؟ بسیاری از سیاستمداران موفق سخنوران قهاری نبودند و در صحبتهایشان اشتباه میکردند. بهعنوان مثال، وینستون چرچیل، نخستوزیر بریتانیا که در سخنوری شهرت جهانی داشت، در دوران جنگ جهانی دوم، گاهی اوقات در سخنرانیهایش دچار لکنت زبان میشد و برخی کلمات را اشتباه تلفظ میکرد. همچنین، جورج دبلیو بوش، رئیسجمهور پیشین آمریکا، در طول دوران ریاستجمهوریاش بهخاطر اشتباهات زبانی و گافهای متعددش در سخنرانیها شناخته شده بود.
یک فرد مسن در سیاست شاید از قدرت فیزیکی یک جوان در بلند صحبت کردن برخوردار نباشد، اما از طرف دیگر، یک فرد مسنتر در سیاست میتواند در مذاکرات کوچک و رودررو که نیاز به قدرت فیزیکی بالا ندارند بهتر عمل کند. این ویژگی بهخوبی در سنکا دیده شد. سنکا با پیری توانایی ارائۀ سخنرانیهای جذاب را از دست داد، اما اثربخشی او در گفتوگوهای کوچکتر و صمیمیتر به شکل قابل توجهی بهبود یافت. همچنان که تجربه ابرام لینکلن در حل بحران جنگ داخلی امریکا نشان داد گاه این صحبتهای خصوصی و رودرو در سیاست از صحبتهای مراسم بزرگ بسیار مهمتر است.
تأملات سنکا و دیگر مشاهدات تاریخی به ما یادآوری میکنند که هر مرحله از زندگی نقاط قوت منحصربهفرد خود را دارد. نمیتوان دوران خردسالی، جوانی و پیری را با هم مقایسه کرد. قدرت فیزیکی در یک فرد با گذر زمان کمتر میشود، اما با گذر زمان، خرد، صبر و عمق فهمی که با پیری همراه است، میتواند داراییهای قدرتمندی به رهبر سیاسی اعطا کند.