تنها صفحه‌ی خالی دنیا؛ نگاهی به رمان سال گمشده‌ی خوآن سالواتی‌یرا

در این یادداشت نگاهی تحلیلی به نوولای سال گمشده‌ی خوآن سالواتی‌یرا، نوشته‌ی پدرو مایرال، نویسنده‌ی آرژانتینی، خواهیم داشت. نوولای سال گمشده‌ی خوآن سالواتی‌یرا در سال ۱۹۹۸ میلادی منتشر شد و جایزه‌های ادبی زیادی برد و جزو پرفروش‌ترین کتاب‌های آمریکای لاتین و اسپانیا بود و به چندین زبان ترجمه شد. سال گمشده‌ی خوآن سالواتی‌یرا را فروغ منصورقناعی به فارسی ترجمه و نشر چشمه آن را منتشر کرده است.

پیرنگ این نوولا به‌صورت خلاصه‌وار به این شرح است: خوآن سالواتی‌یرا در کودکی از اسب افتاده است و لال شده. همین موضوع بهانه‌ای می‌شود که او برای ابراز خودش به عرصه‌ی نقاشی وارد شود. او از بیست‌سالگی بر طومارهای بلند کرباس به نقش کردن شش دهه از زندگی‌اش پرداخته است. حالا مُرده و پسرانش بعد از بررسی طومارها متوجه می‌شوند یکی از طومارها، که شرح یک سال از زندگی پدر است، گم‌شده. پسرهای او تلاش زیادی می‌کنند تا طومار گمشده را پیدا کنند. بعد از پیدا کردن طومار، انبار سالواتی‌یرا در آتش می‌‌سوزد و تنها همین طومار سالم باقی می‌‌ماند.

خواننده در نوولای سال گمشده‌ی خوآن سالواتی‌یرا با مسئله‌ی زمان روبه‌رو می‌شود؛ زمان گذشته. میگل و لوئیس، پسرهای خوآن سالواتی‌یرا، در خِلال تلاش برای پیدا کردن طومار گمشده با موضوع‌هایی ناگفته در زندگی پدرشان روبه‌رو می‌شوند. نقاطی تاریک و ناگفتنی در زندگی خوآن سالواتی‌یرا که در ظاهر کارمند اداره‌ی پُست آرامی بود که زندگی عاشقانه‌ای با زنش داشت و دوستانی که گاهی در کارگاهش جمع می‌شدند و با او وقت می‌گذراندند.

اما در طومار گمشده‌ی خوآن سالواتی‌یرا زن‌هایی حضور دارند که او با آن‌ها رابطه‌ی پنهانی داشته است و حتی از یکی از آن‌ها بچه‌دار شده. میگل و لوئیس متوجه می‌شوند که پدرشان در گذشته قاچاقچی مشروبات الکلی بوده است. تمام این کشف‌ها باعث می‌شود در جایی از رمان میگل بگوید: «پدرم که بود؟ نمی‌شناختمش.» و این حقیقت را به خواننده یادآوری می‌کند که انسان‌ها نقاط تاریکی در زندگی خود دارند که ممکن است گمشده باشد و بعد از افشا شدن، تصویر آشنا از آن شخص را مخدوش کند. با این مقدمه، به‌سراغ بررسی داستان برویم.

سال گمشده‌ی خوآن سالواتی‌یرا

-کارکرد نقاشی در روایت

اولین سؤال احتمالی که خواننده در نوولای سال گمشده‌ی خوآن سالواتی‌یرا ممکن است بپرسد، این است که کارکرد نقاشی چیست. این موضوع را می‌توان از دو وجه نگاه کرد.

اولین وجه مربوط به گذشته‌ی سالواتی‌یرا است که در ابتدای نوولا روایت می‌شود. او در کودکی از اسب می‌افتد و بعد از این اتفاق توانایی تکلم‌اش را از دست می‌دهد. بنابراین او دیگر نمی‌‌تواند توسط «زبان» با دیگران ارتباط برقرار کند. راهی که او برای برقراری ارتباط و بارنمایی احساساتش در غیاب زبان انتخاب می‌کند نقاشی‌کردن است. حتی به‌نظر می‌رسد که او این‌گونه با خودش صحبت می‌کند و ارتباط برقرار می‌کند. درجایی از نوولا گفته می‌شود که حتی یک روز در زندگی سالواتی‌یرا نبوده که نقاشی نکشیده باشد.

دومین وجه این است که نقاشی برای سالواتی‌یرا تبدیل به ابزاری شده است برای بیان احساسات و کنار آمدن با مسائلی که زندگی او را با آن‌ها روبه‌رو می‌کند. نویسنده نقاط حساسی از زندگی او انتخاب کرده و تاثیر آن را در اثر او به ما نشان می‌دهد. چیزهایی از قبیل تمایلش به دیدن دخترعمه‌های عریانش در نوجوانی، مرگ دخترش استلا، دعوا با شخصیت ایبانی‌یز که یکی از دوستان صمیمی‌اش است، رفتن پسرهایش از خانه و روابط پنهان با همکارش در اداره‌ی پست و خواهر دوستش. او این اتفاق‌ها را در اثرش گنجانده به‌طوری که احساساتش را نشان می‌دهد. نوعی به سطح آوردن تمایلات، احساسات درونی، غم‌ها و شادی‌ها از طریق هنر. نمونه‌های زیر را با هم بخوانیم:

«در یکی‌شان، دختر کوچکی بی‌حرکت ایستاده و انبوهی مورچه از پایش بالا می‌روند و دسته‌ی زنبورها دور سرش را گرفته‌اند و صورتش را پوشانده‌اند. تمام فضا نزاعی است بین موجوداتی که نیش می‌زنند و گاز می‌گیرند؛ هرکدام دیگری را وسیله‌ی زنده ماندن و تکثیر شدن می‌کند.»

«آن‌وقتی که فکر می‌کنم پدرم لابد به جنون نزدیک بوده، دنیا کاملاً از هم پاشیده، منظره معلق و آسمان پایین و زمین بالاست، انگار پدرم دوباره دنیا را با ترسِ افتادن از پشت اسبی می‌دیده که لای درخت‌ها چهارنعل می‌رفته.» 

«از دیدن خودم از دریچه‌ی چشمش شگفت‌زده شدم، مشخص بود چه‌قدر از تماشای رفتنم آسیب‌ دیده. حس کردم دارد از لابه‌لای نقاشی‌اش با من حرف می‌زند، از آن سکوت عظیمی که بین‌مان وجود داشت پل زده بود. حالا داشت با عشقی که توی نقاشی‌اش بود با من حرف می‌زد، چیزهایی می‌گفت که هیچ‌وقت قادر به گفتن‌شان نبود.»

سال گمشده‌ی خوآن سالواتی‌یرا

-تحلیل شخصیت «میگل»

مسئله‌ی دیگری که در نوولای سال گمشده‌ی خوآن سالواتی‌یرا قابل توجه است تاثیر پدر روی پسر است. میگل از نظر ظاهری بسیار شبیه به پدرش است و «مثل سیبی است که از وسط نصف شده باشد.» به‌نظر می‌رسد عظمت پدر در نظر پسر آن‌قدر زیاد است که کارها و فعالیت‌های او را در سایه قرار می‌دهد.

«برای من همیشه شروع کردن هرچیز جدیدی سخت بود، گاهی حتی ساده‌ترین کارها مثل صبح بیدار شدن از خواب. فکر می‌کردم باید همه‌ی کارها را مثل پدرم در مقیاسی عظیم انجام بدهم یا هیچ‌کاری نکنم.»

همچنین در رابطه با این موضوع، در صفحه‌ی ۹۰ و ۹۱ کتاب، دو خاطره از کودکی و نوجوانی میگل می‌آید که ارتباطش را با پدر و نقاشی نشان می‌دهد. بعد از روایت این دو خاطره میگل می‌گوید که چرا به‌دنبال طومار گمشده‌ی سالواتی‌یراست.

«اگر می‌توانستم طومار گمشده را پیدا کنم، این جهان ساخته‌شده از تصویر سروسامان می‌یافت. نامتناهی به خط پایانی می‌رسید و می‌توانستم چیزی را کشف کنم که نکشیده بود. یک چیزی برای خودم.» 

میگل تصور می‌کند پدرش تمام کارهای ممکن را در مقیاسی بزرگ و به بهترین نحو انجام داده است و او نمی‌تواند کاری ورای کارهای عظیم او انجام بدهد. به‌نظر می‌رسد حتی عدم رضایت میگل درباره‌ی شغل و جدا شدن از همسرش هم با این موضوع ارتباط دارد.

-فرم ‌روایی و نحوه‌ی روایت

به‌نظر می‌رسد فرم روایی و نحوه‌ی روایت نوولای سال گمشده‌ی خوآن سالواتی‌یرا معناساز است. داستان فرمی دایره‌وار دارد؛ یعنی از همان‌جایی که شروع شده به پایان می‌رسد. این موضوع می‌تواند به سیال بودن طومارهای سالواتی‌یرا شباهت داشته باشد. او هیچ‌گاه انتهای طومارهایش نقطه‌ی پایانی نمی‌گذاشت و آن‌‌ها را به‌وسیله‌ی تصاویر و اتقاق‌های بعدی، که نوعی روایت زندگی‌اش بودند، به‌هم مرتبط می‌کرد. درواقع این رمان با به‌نمایش درآمدن دیجیتالی اثر نقاش در موزه شروع و تمام می‌شود و این یعنی پایانی بر روایت داستان هم نیست و اثر به‌تکرار به‌نمایش درمی‌آید و با تمام شدن طومار آخر نمایش دوباره از اول شروع می‌شود.

همچنین باید به این نکته نیز اشاره کرد که فصل‌های نوولا ترکیبی است از گذشته‌ی خوآن‌سالواتی‌یرا (که در زمان حال داستانی مُرده است) و زمان حال که هر دو برهه با میگل روایت می‌شود. این مسئله نشان می‌دهد که «گذشته» در داستان اهمیت زیادی دارد. البته این‌طور نیست که توجه زیاد به گذشته، خواننده را ملول کند؛ کوتاه بودن فصل‌‌ها به ریتم بالا و جذابیت آن کمک زیادی کرده است.

این کامنت ها را دنبال کنید
اعلان برای
guest
0 دیدگاه
Inline Feedbacks
مشاهده تمام دیدگاه ها
آیلین هاشم‌نیا
آیلین هاشم‌نیا
هنرجوی رشته‌ی نقاشی علاقه‌مند به ادبیات و داستان‌نویسی

آخرین نوشته ها

تبلیغات

spot_img
spot_img
spot_img
spot_img
0
دیدگاه خود را برای ما بگوییدx
Verified by MonsterInsights