جذاب، فریبنده و توخالی / درباره «ونکا» ساخته پل کینگ 

 «اوپا لومپا دومپتی دو…» نه، اینها کلماتی بی‌معنی نیستند. جادوی ورود به جهان رنگی و هوس‌انگیز شکلات‌سازی آقای ونکا هستند.
رمان جذاب و رؤیایی «رولد دال»، «چارلی و کارخانه شکلات‌سازی» ۱۹۶۴ در دستان پیتر کینگ که با پدینگتونها برای خود شهرتی دست‌وپا کرده، به اثری خوش‌رنگ و لعاب بدل گشته است. فیلمنامه‌ای که به کمک «سایمون فارانابی» یکی از کمدی‌نویس‌های تازه‌نفس انگلیسی نوشته شده است. ونکا یک موزیکال مدرن با ساختی کلاسیک است. هر چند از الگوی تیم برتونی پیروی نمی‌کند. اما موفق شده جهان خاص خود را بسازد. «تیموتی شالامه» در قامت ویلی ونکا جوان حضور دلچسبی دارد. ونکای جوان که پس از مدتی زندگی روی کشتی، حال به پاریس پیش از جنگ آمده تا با فرمول اعجاب‌انگیز مادرش (با بازی سالی هاوکینز) دست به خلق شکلات‌های حیرت‌انگیز زده و ثروتمند شود. البته که در این میان گرفتار شیادانی می‌شود که مهمان‌خانه‌ای را به‌ظاهر اداره می‌کنند. آدم‌هایی که شباهت زیادی به «تناردیه ها» در بینوایان «ویکتور هوگو» دارند (زوجی با بازی الیویا کلمن و تام دیویس). در این میان دوستانی تازه پیدا می‌کند و مانند بسیاری از آثاری که کودکان و نوجوانان در آنها نقش دارند رستگاری از راه می‌رسد. البته با گذر از خطرات و پیچ‌وخم‌های فراوان. در این میان «هیو گرانت» که شاید عجیب‌ترین نقش عمرش را ایفا کرده یک کوتوله دوازده اینچی است که نگهبان درخت کاکائو بوده، همانی که شالامه از او دزدیده و باعث تبعید او گشته است. در ادامه اما دوستی بین آنها شکل می‌گیرد و بسیار در این رهایی پایانی نقش ایفا می‌کند. یکی از معدود شخصیت‌های که به کمک جلوه‌های ویژه پیشرفته دلچسب از آب درآمده است.
کینگ تلاش کرده تا با وفادار ماندن به قواعد کلاسیک سینمای موزیکال فیلمی سرزنده و جذاب را ارائه دهد. هرچند شالامه صدای خیلی درخشانی ندارد و سبک و سیاق طراحی صحنه‌ها حافظه تاریخی ما را به یاد بسیاری از کلاسیک‌ها می‌اندازد؛ اما در نهایت برای مخاطب هدف خود اگر که نوجوانان و کودکان خردسال باشند جذاب است. اما فقدان شخصیت‌پردازی چندلایه و چنگ‌زدن به سطح ماجراها و نوعی رویکرد کمدی اسلپ استیکی در اثر باعث شده تا با فیلم ماندگاری سر و کار نداشته باشیم. تفاوت عمده این نسخه با نسخه تیم برتون ۲۰۰۵ – با بازی جانی دپ – و نسخه ای کلاسیکی که «جین وایلدر» ۱۹۷۱ در آن ایفای نقش می‌کرد، این است که بیش از حد مبادی‌آداب است و خط‌کشی‌ها را رعایت می‌کند. وقایع قابل حدس است و درست مانند خوردن شکلاتی که در شکل زیباست اما در طعم چنگی به دل نمی‌زند می‌ماند. شعاری که شالامه بر آن استوار است یعنی شکلات برای همه بسیار تصنعی و نمادین از آب درآمده است و در تاروپود اثر جایی ندارد. در حقیقت نوعی ساده‌انگاری به چشم می‌خورد که به ضرر فیلم تمام شده است. شباهت‌هایی بین این فیلم و «مری پاپینز» می‌توان مشاهده کرد هر چند بزرگ‌ترین تفاوتشان این است که شخصیت مری پاپینز به حدی درست پرداخت شده بود که قابل‌باور بود. اما ونکا «پل کینگ» به حدی تخت و تک‌بعدی است که از یادها زدوده می‌شود. البته که دیدنی است اما مانند خاطره رفتن به شهربازی و خوردن پشمکی یا بستنی می‌ماند. هر چند با گستراندن تصاویر و طراحی‌های صحنه چشم‌نواز تلاش می‌کند این ضعف‌ها را پوشش دهد؛ اما در این مسیر چندان موفق نیست. متأسفانه این راه‌ورسم بسیاری از آثار تولیدی این سال‌هاست. تصویری جذاب و پر طمطراق که پس از پایان دیگر چیزی برای ماندگاری ندارند. شخصیت‌های شرور ونکا نیز گروتسکی کم فروغند. آدم‌های یک مونوپولی بزرگ که طمع سیری‌ناپذیری برای مالکیت و تسخیر دارند و می‌خواهند به هر طریقی شده رقیب را از سر راهشان کنار بزنند. درعین‌حال آدم‌هایی که همراه ونکا در به‌اصطلاح مهمان‌خانه خانم اسکروبیت زندانی شده اند. گروهی از دوستان را تشکیل می‌دهند که در رسیدن ونکا به اهدافش او را یاری می‌رسانند.

Wonka

آبکاس کرانچ (جیم کارتر) یک حسابدار سابق، تلفنچی لاتی بل (رکی تکرر)، لوله‌بازکن پایپر بنز (ناتاشا راث ول) و یک کمدین لری چاکزورث (ریچ فلاچر). البته دستیار اصلی و شاه کلید حل معماها در کنار ونکا نودل (کالا لین) است. دختر سیاه پوست باهوش و وفاداری که در کودکی جلوی مهمانخانه خانم اسکروبیز رها شده است و او در ظاهر کار خیری کرده و او را به فرزندی پذیرفته است. اما در حقیقت او را برای کار بی پایان در این نوانخانه پرورش داده است. او که قلب صاف و ساده ای دارد طرح دوستی با ونکا می‌ریزد و نقش مهمی در رهایی او ایفا می‌کند. در نهایت هم ونکا ب او کمک می‌کند تا مادرش را بیابد. خرده‌روایت‌هایی که دیگر از فرط تکرار نخ‌نماشده‌اند؛ نقشی هم به «کیگان مایکل کی» در نقش رئیس پلیسی فاسد رسیده است که به‌جای رشوه از این کارتل شکلات می‌پذیرد و به‌تدریج در طول فیلم به دلیل زیاده‌روی بیش از حد در خوردن شکلات مدام بر وزنش افزوده می‌شود. به‌طوری‌که در سکانس‌های پایانی دیگر پیاده شدن از ماشین برایش کاری دشوار است. البته روان آتکینسون (مستر بین) هم حضوری کوتاه در نقش یک اسقف فاسد دارد که هر چند به همان سبک همیشگی خود بازی می‌کند اما دیدنی از آب درآمده است. در هر حال این تعدد شخصیت‌ها تنها به پیشبرد خط مشخص و قابل‌پیش‌بینی درام کمک می‌کند و تاثیری در عمق و فحوای آن ندارد. چون یکسره تیپ‌های آدم‌هایی هستند که تنها قرار است در کش‌وقوس با ونکا معنی پیدا کنند. طنز ونکا برعکس پدینگتونها خیلی محافظه‌کارانه است و چندان بدیع نیست. شماتیک اثر رولد دال شاید ساده به نظر برسد. اما در باطن حاوی معنایی عمیق‌تر و نگرش‌های پیچیده‌تری است. شاید اثر برای بینندگانی که بسیار احساساتی‌اند یا از منظر احساسی با ونکا مواجه می‌شوند تأثیرگذاری بیشتری داشته باشد. اما این رویکرد همواره برای نسل نو جوابگو نیست. با همه ابتذال و سطحی‌نگری که جهان معاصر به آن دچار است. مخاطب نوجوان به تویست ها و شخصیت‌پردازی‌های قوی‌تری نیاز دارد تا از آن متاثر شود و در خاطرش باقی بماند.
حجم عظیم دکورها، طراحی لباس و تعدد بسیار بازیگران فرعی موجب شده تا پتانسیل بالای فیلم هدر رود و این نمایش شکوهمندانه به محض پایان، اثر چندانی بر جای نگذارد. شاید خاطراتی که بسیاری با این شخصیت کالت شده دارند باعث شود پای به سینما برای دیدارش بگذارند. اما بعید است که بسیاری با خاطره‌ای ماندگار سینما را ترک کنند. شیرینی بیش از حد این رؤیاها مانند مخدری توهم‌زا می‌تواند اثری اندک بر مشاعر آدمی بگذارد؛ اما در درازمدت به‌سرعت جایش را به طعم‌های ماندگارتر می‌دهد. ونکا پل کینگ شاید برای گذراندن عصری کسل‌کننده یا زمانی که حوصله هیچ‌گونه تعقلی نداریم مناسب باشد و مانند ولو شدن روی مبل‌های ماساژ بتوان قدری از آن لذت برد و خیال‌پردازی کرد؛ اما اگر به دنبال ثبت خاطره سینمای ماندگار هستید این فیلم شما نیست.

این کامنت ها را دنبال کنید
اعلان برای
guest
0 دیدگاه
Inline Feedbacks
مشاهده تمام دیدگاه ها
امیرحسین بابایی
امیرحسین بابایی
دانش آموخته کارگردانی سینما از کانون سینماگران جوان در سال 1384 و عکاسی از مجتمع فنی تهران فعالیت مطبوعاتی خود را با دو هفته نامه سینما پشت صحنه آغاز کرد و پس از آن در نشریاتی همچون نقد سینما، جهان سینما، تهران امروز، فرهیختگان، اعتماد و دبیری سرویس سینمای جهان فیلم و سینما ادامه داد. پس از قطع همکاری با نشریات مکتوب تا سال‌ها با سایتهایی همچون همه چیز درباره فیلمنامه، فیلم نوشت و... همکاری کرد. در سال 1390 سینماتک "خط سوم" را در بوستان قیطریه با رویکرد مواجه مستقیم با مخاطب و تربیت سلیقه سینمایی واقع در شمال تهران تاسیس کرد که تا پایان کارش در سال 1399 نزدیک به سیصد نشست نقد و بررسی فیلم در سمت مجری و منتقد فیلم برگزار کرد. دو جشن سینمایی و چهار شب فیلم سینمای ملل نیز از دستاوردهای خط سوم بود. سابقه تدریس تاریخ سینما، نویسندگی خلاق و فیلمسازی خلاق در چند موسسه سینمایی و برگزاری کارگاه‌های نقد فیلم در دانشگاه‌های تهران نیز در کارنامه او به چشم می‌خورد. او همچنین سابقه همکاری در ساخت چند فیلم کوتاه و مستند، بازنویسی فیلم‌نامه‌های متعدد و مشاوره فیلمنامه را در کارنامه خود دارد.

آخرین نوشته ها

تبلیغات

spot_img
spot_img
spot_img
spot_img
0
دیدگاه خود را برای ما بگوییدx
Verified by MonsterInsights