فراموش‌شدگانِ بر پرده / ۵- چاپایف

چاپایف

Chapaev

تولید: شوروی – ۱۹۳۵
کارگردان: سرگئی واسیلف و گئورگی واسیلف

پروپاگاندای سرخ

– معرفی:

چاپایف یکی از محبوب‌ترین فیلم‌های پروپاگاندای دوران سوسیالیسم واقعی بود و گفته می‌شود که علاقه‌مندی جوزف استالین به آن بود. همان‌طور که استالین در یک سخنرانی به صنعت سینما در یک نامهٔ سینمای شوروی گفت، “قدرت سوسیالیستی از شما پیروزی‌های جدیدی انتظار دارد، فیلم‌هایی جدیدی که همچنان مثل فیلم چاپایف تمجید کننده بزرگی جنگهای تاریخی بر سر قدرت کارگران و کشاورزان اتحاد جماهیر شوروی باشند، برای انجام وظایف جدید موبیلیزه شوند و خود را به یاد دستاوردها و مشکلات ساخت سوسیالیستی بیاورند.”
“برادران واسیلیف نامی بود که توسط سازندگان جدایی‌داده شده جورجی واسیلیف (۱۸۹۹-۱۹۴۶) و سرگئی واسیلیف (۱۹۰۰-۱۹۵۹) انتخاب شد. آنها همچنین هم‌زمانان سینمای بی‌صدای شوروی بودند. آنها در یک آزمایشگاه Sovkino در مسکو به هم برخورد کردند و دوست شدند که در آنجا فیلم‌های خارجی کاهش یافته و مجدداً ویرایش می‌شدند. بعدها آنها با هم در استودیوی سرگئی ایزنشتاین، برجسته‌ترین فیلم‌ساز و نظریه‌پرداز فرمالیست روسی آموختند.”
چاپایف بر اساس رمانی با همین نام در سال ۱۹۲۳ است که درباره‌ی نویسنده‌ی کمونیست و فرمانده‌ی ارتش قرمز دیمیتری فورمانوف است که در جبهه‌ی شرقی در نبردهای سال ۱۹۱۹ در تورکستان در مقابل نیروهای سفید با فرمانده‌ی قهرمانانه‌ی دیویزیون چاپایف می‌جنگید. داستان حول محور رابطه‌ای است که بین دو نفر برقرار می‌شود، هنگامی که فورمانوف “از مرکز” به تیم چاپایف اعزام می‌شود، که تاکتیک‌های گوریلا را حفظ کرده‌اند و با پیروی بی‌ریا از فرمانده‌ خود هستند. در اصل، درگیری‌های اولیه آنها به وابستگی واقعی منجر می‌شود زیرا نگرش چاپایف نسبت به رهبر تازه‌ای که برای دیویزیونش تعیین شده، تغییر می‌کند. فورمانوف، اگرچه جوان‌تر از چاپایف است، اما طبیعتِ بالغ و حکمتی دارد که شجاع به خوبی همتای اوست. چاپایف که تنها دو سال پیش مهارت خواندن و نوشتن را فرا گرفته بود، رهبرِ طبیعی و استراتژیستی است که دقیقاً همان رویه‌ی طبیعی و رئال در زمانه شوروی ابتدایی بود.
چاپایف از دل یک رمان محبوب زمانه‌ی خویش که سبک رئالیسم سوسیالیستی حرف اول حکومتی و ایدئولوژیک حزب و حاکمیت را اشاعه می‌داد و از طرف دیگر مورد پسند خیل عظیم کارگران و طبقات رنجبری و دهقانان کشور عظیم شوراها طبقه‌بندی می‌شد. این فیلم دقیقاً همان چیزی بود که مورد میل و علاقه استالین واصل می‌گشت. “چاپایف” فوراً به موفقیت رسید و بیش از ۳۰ میلیون نفر در اتحاد جماهیر جماهیر شوروی این فیلم را دیدند. چاپایف همچنین شاهد ظهور اولین ستاره واقعی سینمای شوروی، بوریس بابوچکین، که نقش شخصیت اصلی را بازی می‌کند، بود. سبیل های کاملاً مرتب او در ابتدا در انگلستان دهه ۱۸۰۰ مرا به فکر فرو برد، اما تصویر روحی او از فرمانده گاه ساده لوح فوق العاده بود. شخصیت چاپایف برای فیلم تبدیل به بت تفکر کمونیستی شد. او در فیلم از دهقان بی سواد به رهبر انگیزشی با کنجکاوی برای تاریخ و علاقه به مردانش تغییر می کند. این دگرگونی داستان واقعی چاپایف نبود که در سال ۱۹۱۹ به عنوان مردی بدون تغییر درگذشت. با این وجود، نمایش فیلم از او و کمیسر، کاملاً با دستورالعمل رئالیسم سوسیالیستی که در همان سال اکران شد، مطابقت داشت.
شخصیت های اصلی دیگر به ترتیب پتکا و آنکا با بازی لئونید کیمیت و واروارا میاسنیکووا هستند. این دو بخش بیشتر طنز فیلم را فراهم می کنند، به خصوص صحنه ای که پتکا سعی می کند به آنکا نحوه استفاده از مسلسل را آموزش می‌دهد

– ویژگی‌های مهم و قابل تامل:

“چاپایف” یکی از بهترین و موفق‌ترین فیلمهای سبک و فرم رئالبسم سوسیالیستی است. این فیلم با ساختار کاملاً رئالیته برای نخستین‌بار در سینما تلرانس و ضریب فرمیک مینی‌مالیستی میزانسن تا فیلمبرداری و تمامی بخش‌های سیستماتیک فیلم را حتی در پروژه مهم مونتاژ و تدوین پیاده‌سازی نمود و نمونه‌ای اعلا از یک فیلم و پروژه تماماً واقع‌گرا با بیان و لحن سوسیالیستی در نوای کارگران و دهقانان قرار می‌گیرد. برای نخستین‌بار دوربین و میزانسن در یک انشقاق مطنطن و در هم آمیخته به سراغ زندگی و از همه مهمتر، زیستن و نمایش چگونگی چنین امری در طبقه دهقانی می‌رفت و قیام و شکل حضور دهقانان در بزرگترین انقلاب پرولتاریا و کارگری قرن را با نمایش رئالیستی فضا و اتمسفر و آدمها برای مخاطب به تصویر می‌کشد. “چاپایف” گویی نخستین فیلمی است که بدین شکل افراطی، بی‌واسطه بودن مولف در نقش کارگردان! خدامحور در جهان یک فیلم را مردود می‌سازد و به حدی زمان و فضا و امر میزانسن با تعینِ دوربین همگراست که گویی در حال تماشای یک مستند واقع‌گرای صرف هستیم. واسیلف‌ها برای نمایش چنین فرمی بارها از سبک دوربین روی دست و دوربین‌های متحرک قاب-ایستا به سبک ژیگا ورتوف و آبرام روم را در “چاپایف” پیاده‌سازی کرده‌‌اند. استفاده واسیلف‌ها از نماهای بلند نزدیک به چهره یک شخصیت و انتخاب آن‌ها برای گنجاندن آهنگ‌های فولکلور قدیمی، “چاپایف” را متمایز کرده است و به مراتب آن، صحنه‌های جنگی در مقیاس بزرگ، اقدام لازم را برای جذب جمعیت به فیلم داد. نه تنها شخصیت چاپایف با مردم عادی ارتباط داشت، بلکه این فیلم نیاز آنها را به اکشن و یک خط داستانی ساده نیز برطرف می‌کرد. صحنه‌های به یاد ماندنی زیادی در چاپایف وجود دارد مثلاً جایی که آنکا بیرون از سنگر مهمات دیده می شود و در انتظار نیروهای نجات چاپایف است. حالات چهره‌ای که به خوبی فیلمبرداری شده‌اند، آشکارا از فیلم‌های صامت گرته‌برداری شده است، زیرا نیازی به دیالوگ نبود و آنها به طرز باورنکردنی بیش از حد اغراق‌آمیز بودند. همچنین صحنه‌های کمدی لذت‌بخشی هم دارد مانند زمانی که چاپایف با کمیسر روبرو می شود و از شدت عصبانیت یک چهارپایه را روی زمین می‌شکند (به گفته سرگی او احتمالا مست بود). سپس کمیسر به چاپایف می‌گوید که “اسکندر کبیر نیز یک فرمانده نظامی بزرگ بود، اما چرا چهارپایه را بشکنید؟” همچنین صحنه‌هایی وجود دارد که شامل گروه‌های بزرگی از مردم یا اکشن‌های بزرگ است که به نظر می‌رسد در نوع دیگری فیلمبرداری شده‌اند. مانند بسیاری از فیلم‌های صامت، در این صحنه‌ها اقدامات سریع‌تر انجام می‌شوند، یعنی اسب‌ها سریع‌تر می‌دوند یا مردان به سرعت به جلو حرکت می‌کنند. هنگامی که سربازان شورش می‌کنند،
و سپس به آنها گفته می‌شود که به خط برگردند و آنها این کار را بدون درگیری انجام می‌دهند؛ ریتم با آن تندی نماها کاملاً کمدی اسلپ استیکی می‌شود.

– عوامل کمرنگ کننده و واپس‌زننده:

متاسفانه با اعمال خفقان دیکتاتوری دوران موسوم به استالینیسم در دهه ۱۹۳۰ میلادی، اوضاع در سینمای شوروی زیر سلطه استبدادی و کاملاً قراردادی حکومت مسکو رفت و با بخشنامه‌های معروف به قوانین ژدانوفی از سوی آندری ژدانف (مسئول فرهنگی و مشاور استالین) سینمای پر از نبوغ و نخبه‌گان فرمالیست، علناً فعالیت‌شان در حوزه جنبش مونتاژ و فرمالیسم سینمایی ممنوع اعلام گشت و از سمت وزارت فرهنگ اتحاد جماهیر شوروی فقط و فقط سبک و فرم رئالیسم‌سوسیالیستی تنها نقطه بیان پرولتری و کمونیستی بوده که تمامی هنرمندان چه در سینما و چه در تئاتر و ادبیات و نقاشی و…. باید با چنین سبکی دست به خلق آثار انقلابی در مسیر اعتلای کمونیسم روسی و جهانی فعالیت خود را شروع نمایند. رئالیسم‌سوسیالیستی به همین مثابه تا به امروز در تاریخ بیشتر تبدیل به لکه‌ی ننگی از دوران استبداد و خفقان استالینیستی از آن یاد شده و آثاری که در این سبک، هر چقدر پروپاگاندا و تبلیغاتی و حکومتی بوده‌اند اما آثاری مورد تامل و درخشان هستند، ولی کلا همگی در یک آغل به برچسب سیاهی که رویشان زده شده، تلنبار از تلی بدنامی سرکوفت شده‌اند. “چاپایف” دقیقاً به دلیل اینکه یکی از طلایه‌داران سنت سینمای پروپاگاندایی استالینیستی بر تارگ تاریخ شناخته شده باقی مانده و اسمش کنار دو جین برچسب بدنام و زشت حکاکی گشته است، در طول تاریخ تا به امروز بدین فیلم ظلم شده و نخواسته‌اند دوباره مورد بازبینی تاریخ‌سینمایی از یک دوران سیاه و تلخ قرار بگیرد.
در سال‌های ۱۹۳۰ تا ۱۹۵۳، فیلم‌هایی ساخته شدند که اکثراً برچسب پروپاگاندا و تبلیغات‌چی استالینیسم به خود گرفته‌اتد اما در میانشان آثاری همچون “چاپایف” وجود دارد که هیچ‌وقت به لیاقت اصلی که حق وجودینشان بوده نرسیدند

 

سایر مطالب فراموش‌شدگان بر پرده:

۱- برلین: سمفونی یک شهر بزرگ

۲- بازدیدکننده موزه

۳- تربیت احساسات

۴- خاک سر به مهر

این کامنت ها را دنبال کنید
اعلان برای
guest
0 دیدگاه
Inline Feedbacks
مشاهده تمام دیدگاه ها
پژمان خلیل‌زاده
پژمان خلیل‌زاده
کارشناس و مدرس سینما. آشنایی و ارائه قلم در انواع مدیوم‌های نقد فیلم اعم از: نقد فرمالیستی، پلان به پلان، روانکاوی لاکانی، تفسیری، ریویو نویسی و تراکنشی عام. ارائه دهنده‌ی نظریه‌ی مستقل در حیطه‌ی نقد فیلم با نام « نظریه فرمالوژی»، «نظریه روانکاوی فرم»، «شناخت و شیوه‌های فراگشت در نظریه‌ی سینمای ترنس‌مدرنیسم (پژوهش در سینمای آپوکالیپتیک و پاتولوژی هالیوودیسم)»، «پاتولوژی در امر انتر کنتراست تکنیک در فرم» و «پژوهش در طرح‌واره‌ی رانه‌های تصاعدی ایدئولوژی فیلم.»

آخرین نوشته ها

تبلیغات

spot_img
spot_img
spot_img
spot_img
0
دیدگاه خود را برای ما بگوییدx
Verified by MonsterInsights