سیتسی دنگرمبا، نویسنده زیمبابوهای در آخرین اثرش «این تن غمدیده» (بخش پایانی تریلوژیاش)، روایتگر زندگی زنی به نام تامبودزای است که در جستجوی کار و سرپناهی دائمی، در شهر هراره در هاستلی اقامت دارد که به خاطر قوانیناش در رابطه با محدودیت سنی به او فشار میآورد تا آنجا را ترک کند. او شخصیت پیچیدهای دارد؛ ضدقهرمانی که ظاهرا قرار نیست آدمی دوست داشتنی باشد. دختری تحصیل کرده و بسیار منزوی که ارتباط ضعیفی با خانوادهاش دارد.
تامبودزای در منزل زن بیوهای پانسیون میشود و به عنوان دبیر زیستشناسی شغلی به دست میآورد. چالشهای پیشِ رو و تروماهای گذشتهاش، فرصت درست فکر کردن و تجزیه و تحلیل موقعیتها را از او میگیرد و در بزنگاههای حساس، تصمیمهای بدی میگیرد و تمام تلاشهایش با خاک یکسان میشود. سیتسی دنگرمبا در این رمان نشان میدهد که چگونه یک شخصیت شکننده توسط جامعه و سنتهای خانوادگی درهم میشکند. ماجراهای «این تن غمدیده» در اواخر دهه ۱۹۹۰ در زیمبابوه میگذرد، در دوران دیکتاتوری رابرت موگابه که تورم اقتصادی این کشور بالاست و زیمبابوه تازه چند سالی است که از بریتانیا مستقل شده است. رمان، تصویری واضح و ملموس از زیمبابوه پسااستعماری و چالشهایی است که قهرمان قصه در جامعهای درگیر فساد و نابرابری اقتصادی-اجتماعی با آنها مواجه میشود. دنگرمبا، مضامین فمینیستی ظریفش را از دریچه سفر تامبودزای در جامعهای مردسالار و فشارهایی که در نتیجه آن بر او تحمیل میشود، بررسی میکند. این رمان، اثری جذاب و خواندنی و حاصل سی سال کار و خودکاوی نویسنده است، هرچند تماش تکراری و حرف اصلیاش این باشد که یک زندگی چه بخواهیم و نخواهیم همیشه در جریان است.
«این تن غمدیده» نقدی کوبنده بر سرمایهداری و جامعهای مملو از بیعدالتی است و تاثیر مخرب این سیستم بر جوامع و روان انسانها را نشان میدهد. دنگرمبا با انتقاد از ساختار حاکم بر جامعه زیمبابوه، به نقد وضعیت زنان در این جامعه و تداوم نظام مردسالاری میپردازد و با هوشمندی، روایتی تاثیرگذار و تروماتیک از زوال و رستگاری را روایت میکند. به همین دلیل خواندن «این تن غمدیده» برای خواننده ایرانی، تجربهای دردناک همراه با همدردی است.
دنگرمبا در سال ۲۰۲۲ به دلیل در دست داشتن پلاکاردی که در آن خواستار اصلاحات سیاسی در زیمباوه بود بازداشت و در دادگاه محاکمه شد. او یکی از منتقدان سرسخت دولت امرسون منانگاگوا بوده که به فساد و نقض آشکار حقوق بشر محکوم شده است. سیتسی دنگرمبا در مصاحبه با گاردین گفته است: «واقعاً نمیخواستم زیمبابوه را ترک کنم. فکر میکنم حالا، پس از کودتا، جایی است که میبینم مطلقاً هیچ فرصتی برای من در این کشور وجود ندارد.» صحبتهای او برای خوانندگان ایرانی این رمان طنین آشنایی دارد و انگار شرح زندگی بسیاری از ما ایرانیهاست که بین مهاجرت و رفتن یا ماندن و جنگیدن و ساختن سرگردانایم. انگار مهاجرت به غرب، تنها راه نجات از وضعیت نکبتبار زندگی در یک جامعه غیردمکراتیک و زن ستیز است.
عنوان کتاب الهام گرفته از مقاله تجو کول با عنوان «Unmournable Body» است که در سال ۲۰۱۵ در نیویورکر بعد از ماجرای بمبگذاری در نشریه شارلی ابدو در پاریس منتشر شد. تجو کول از ما میپرسد که چرا برای مرگ بعضی اجساد سوگواری میکنیم اما برای مرگ برخی دیگر نه؟ چرا مرگ بعضیها رسانهای میشود اما مرگ برخی دیگر با سکوت مواجه میشود؟ او به تفاوت واکنشهای جهانی به تراژدیها بر اساس جغرافیا، نژاد و سیاست میپردازد. رمان تاکید میکند که اگر بتوانیم برای افرادی که هنوز نفس میکشند ولی در حال غرق شدناند، برای تامبودزای و افرادی مثل او که به حاشیه رانده شدهاند و جامعه آنها را نادیده گرفته عزاداری کنیم، در واقع زمینهای برای نجات آنها فراهم کردهایم. عنوان کتاب، جدا از مقاله تجو کول، فورا توجه را به بدن زنان معطوف میکند و خوانندگان ایرانی به ویژه زنان با خواندن روایت سیتسی دنگرمبا، نسبت به او و رنجهایش حس همدلانهای خواهند داشت. پایانبندی رمان نسبتاً امیدوارکننده و شادی بخش است. نجات تامبودزای و دوباره از جا بلند شدناش، انگار نجات همه زنانی است که در جغرافیا و منطقهای ناآرام و در جامعهای تحت سلطه حکومتی مذهبی و استبدادی زاده شدند. حرف نویسنده این است که چه آسان میتوانیم از زاویه دید اخلاقی و وجدانی امن خودمان، کسانی را که در موقعیتی دشوار برای بقا میجنگند را قضاوت و محکوم کنیم. رمان، این تلنگر را به ما میزند که هیچکس جز قهرمان داستان اجازه قضاوت در مورد شرایط و تصمیمگیریهایش را ندارد. علاوه بر این «این تن غمدیده» بازتابی از گذشته است و این که گذشته چگونه میتواند ما را تعریف کند. تامبودزای میان میل عمیقش برای فراموش کردن گذشته و ناتوانیاش برای فراموش کردن گیر افتاده است. در بخشی از رمان، طی گفتگویی که میان تامبودزای و نیاشا در جریان است میخوانیم: «نظرت درباره فراموش کردن چیه؟ گاهی اوقات وقتی کاری از دستت بر نمیآید فراموش کردن بهتر از به یادآوردن است.» نیاشا میگوید: «فراموش کردن سختتر از آن چیزی است که فکر میکنی. به خصوص وقتی که بشود کاری انجام داد و باید انجام داد. مساله درباره انتخابهاست.»
رمان همچنین نگاه دقیقی دارد به این که چطور زنستیزی و درگیریهای طبقاتی در زیمبابوه پسااستعماری شکل گرفته است. مردسالاری و ریشههای روانشناختی عمیقاش در فصل فصل «این تن غمدیده» مشهود است. فصل ایستگاه اتوبوس و آسیبی که به گرترود وارد میشود و تجاوز و آزار جنسی شاین، نمونههایی از خشونت جنسی علیه زنان در این کشور است که دنگرمبا در رمان خود تصویر کرده است.
این رمان، نقش ادبیات و داستاننویسی در پیشبرد جایگاه و حقوق زنان، نه فقط در زیمبابوه، بلکه در سطح جهانی را یادآور میشود. اینکه ادبیات در مبارزه علیه این وضعیت غیر انسانی چه وظیفهای دارد؟ و وظیفه رماننویس چیست؟ آیا چنان که نورتروپ فرای یا رولان بارت میگویند ادبیات فقط ادبیات است و نویسنده تعهدی به جامعه ندارد یا آنچنان که سارتر میگوید ادبیات صرفا برای ادبیات نیست بلکه بایستی به جامعه و مردم متعهد باشد؟ و سیتسی دنگرمبا، نویسنده متعهدی است.
«این تن غمدیده»، رمان گزندهای است که از زاویه دید دوم شخص روایت میشود. راوی انگار خودش هم باور ندارد که تمام این مصائب و حوادث تروماتیکی که پشت سر گذاشته در واقع بر خودش گذشته. «چطور چنین چیزی ممکن است و تمام هم نمیشود و ادامه دارد؟» تامبودزای مثل همه زنان مبارز جهان، به رغم چالشهایی که با آنها مواجهاند، در راستای ایجاد تغییر، منفعل نبوده و مقاومت میکند. تجربه خواندن این رمان و پایان آن و جنگیدن و از پا نیفتادن تامبودزای، برایم ارزشمند بود.
«این تن غمدیده» در سال ۲۰۲۰ نامزد دریافت جایزه بوکر بوده است. این رمان اخیراً به وسیله خورشید رضوانی گیل کلایی به فارسی ترجمه شده است.
نویسنده: شیوا اخوان راد