چیزی در سیطره تو نیست جز رؤیاهایت / درباره «یک میلیون مایل دورتر» ساخته الخاندرا مارکز آبلا

 رؤیاهایت چقدر جدی‌اند؟ برای رسیدن به آنها حاضری چقدر تلاش کنی؟ چند بار زمین‌خورده‌ای و دوباره برخاسته‌ای؟ چقدر تو را انکار کرده‌اند. به تو خندیده‌اند و تحقیرت کرده‌اند. آیا اراده‌ای برای به واقعیت درآوردن آنها داری؟ «یک میلیون مایل دورتر» روایت یکی از معدود رؤیاهای بلندی است که به واقعیت پیوسته است. یک اتوبیوگرافی الهام‌بخش که دیدنش برای هر نوجوان و جوانی می‌تواند پندآموز و روح‌افزا باشد. داستان واقعی «خوزه هرناندز» کارگر مهاجر مکزیکی که تبدیل به یکی از فضانوردان ناسا شد. اولین فیلم انگلیسی‌زبان این بانوی فیلمساز هم‌وطن خوزه این پیچ و خم‌ها و تلاش‌های فراوان برای رسیدن به رویایی ناممکن را با جزئیات عاطفی و روانی‌اش به تصویر می‌کشد. اثری که تلاش می‌کند تا انرژی و امیدی به بسیاری از نوجوانان لاتین‌تباری که هم اکنون در مزارع آمریکا مشغول کارند بدهد. هرچند «یک میلیون مایل دورتر» خود روایت یک در میلیون است. اما موفق شده این پیام را نیز منتقل کند که هر چند مسیری بسیار طولانی و صعب در انتظارت است؛ اما غیرممکنی وجود ندارد.
خوزه از همان کودکی بچه متفاوتی است. وقتی پدرش تصمیم می‌گیرد پس از جابه‌جایی‌های طاقت‌فرسایی که مدام برای کار دارند به‌خاطر آینده فرزندانش در آمریکا باقی بماند و قید خرید خانه را در «میچوکان» شهری که از آن آمده‌اند بزند. سخت درس می‌خواند تا برای خودش آینده‌ای دست‌وپا کند. اما رؤیایش دسترسی به ستارگان است. از همان لحظه‌ای که در کودکی روی قاب کوچک تلویزیون آپولو یازده و یارانش را مشاهده کرده انگاری آن انفجاری که برای هر انسان موفقی باید درونش اتفاق بیفتد درونش شکل‌گرفته و هرگز رهایش نکرده است و شاید مهم‌ترین اصلی که اثر در پی تبیین آن است این سخت‌کوشی مداوم در حفظ روایت است. رؤیاهای فراوانی که میلیاردها بار در طول حیات بشر پرورانده شده؛ اما خیلی زود مثل حباب روی آب از بین رفته و فراموش شده است. تنها معدودی در این میان هستند که هرگز از صعود ناامید نخواهند شد تا لحظه فتح و شیرینی نصب پرچم را به چشم ببینند. خوزه یکی از همان معدود این آدم‌هاست که این لحظه شکوهمند را جایی فراتر از این کره خاکی دیده است. دوربین این بانوی فیلمساز تلاش می‌کند که این روند را به عاطفی‌ترین شکل ممکن به تصویر کشد. در عین اینکه شاهد زندگی خوزه و خانواده‌اش هستیم. مولفه‌های فرهنگی مکزیک را نیز مشاهده می‌کنیم. پشتیبانی عمیق آنها از خانواده و فرهنگ همبستگی غنی که آنها را با همه مصائب مختلفی که بر سرشان رفته است قرص و محکم نگاه‌داشته و به‌پیش رانده است. «مایکل پنا» در نقش خوزه با آرامش و تمرکز بالا و فیگورهای مناسب شخصیت کاملی را به ما ارائه می‌دهد که با زیروبم‌های ذهنی‌اش به‌خوبی همراه می‌شویم. به‌خصوص با درکی که خود به‌عنوان مهاجری که موفق شده در هالیوود برای خود جایگاهی دست‌وپا کند از موقعیت و شرایط این چنینی دارد. منبع اصلی اثر که کارگردان کاملن به آن وفادار مانده است کتاب زندگینامه‌ای است که خوزه هرناندز با نام «دسترسی به ستارگان: چگونه یک کارگر مهاجر به فضانورد تبدیل شد» نگاشته است. کتابی که با استقبالی بسیار خوب روبرو شده و خود نشان از تأثیرگذاری او بر ذهن و روان بسیاری دارد. فیلم به‌مانند کتاب خود را در میان آموزه‌هایی که پدر خوزه به او یاد داده بود به پنج بخش تقسیم کرده است و ما این زندگی مطول را مانند فصول همان کتاب ورق می‌زنیم. این راهکاری مؤثر برای چنین فیلمی است و باعث می‌شود که بیننده دچار ملال نشود. هرچند به حدی گرمای مکزیک مانند حرارت نوشیدنی الکلی معروفشان «تکیلا» از اثر بیرون می‌زند که بعید است بیننده‌ای را با کسالت مواجه کند. مارکز با رنگ‌ها بازی زیبایی انجام داده است. رنگ‌های خاکی، دست‌های آفتاب‌سوخته و پینه‌بسته‌ای که انگاری با خاک و تاریخ پر زحمت مکزیک همراه است. هرچند این تفاوت‌های فرهنگی و بیگانه بودن خوزه کار او را سخت می‌کند. اما اثر به‌خوبی این پیچ و خم‌ها و اراده‌ای پولادین او برای تغییر را به تصویر می‌کشد. به قول «ویلیام شکسپیر» که جایی می‌گفت: «بعضی‌ها بزرگ به دنیا می‌آیند. بعضی‌ها بزرگی را به دست می‌آورند و بعضی‌ها بزرگی را به‌زور به خود می‌چسباند.» و خوزه جزو آن دسته آدم‌هایی است که بزرگی را به دست می‌آورد. رویایی که بیش از سی‌سال برای رسیدن به آن تلاش کرده است. «یک میلیون مایل دورتر» درعین‌حال به نقش انگیزه و پرورشی که معلمان می‌توانند در پرورش و شکوفایی استعدادهای نو داشته باشند می‌پردازد. «میس یانگ» معلم دوران ابتدایی اوست که او را مدام تشویق می‌کند و بارقه‌های این نبوغ را در او شناسایی می‌کند و این‌گونه یکی از لحظات جذاب این زندگی پر ماجرا رخ می‌دهد.

وقتی میس یانگ پس از سی‌سال و درست روزی قبل از رفتن خوزه به فضا به دیدنش می‌آید و نقاشی که او در کودکی از رؤیایش کشیده است را به او نشان می‌دهد و می‌گوید که همواره به او ایمان داشته است و تمام این سال‌ها منتظر این لحظه شکوهمند بوده است. خوزه یازده سال در تلاش است به ناسا ورود کند؛ اما هر بار به دربسته برخورد می‌کند. تا بالاخره در سال دوازدهم و با یکی از صحنه‌های دراماتیک فیلم که حضور شخصی او در مقر ناسا و تحویل مدارکش به فرمانده آموزشی است. راهی برای به تحقق‌بخشیدن این رؤیای گران‌سنگ پیدا می‌کند. در این میان نباید از نقش حیاتی همسر او آدلا (با بازی روزا سالزار) گذشت. او که نه‌تنها مادر پنج فرزند اوست بلکه تمام انرژی و رؤیاهایش را برای به تحقق رساندن رؤیای خوزه خرج می‌کند. چرا که به او ایمان دارد و تشویق‌ها و مراقبت‌های اوست که موجب می‌شود خوزه هر بار با عزمی جزم‌تر به این مسیر سخت و دشوار ادامه دهد. انگاری هر بار که رد می‌شود گامی به‌پیش بر می‌دارد. در مقر ناسا یکی از فضانوردان برجسته‌ای که مانند او مهاجر است.-کی. سی با بازی کالپانا چاولا – به او می‌گوید که ما فکر می‌کنیم که همه چیز تحت کنترل ماست اما زندگی بسیار رازآلود است و همه این تلاش‌ها و سختی‌ها ارزش آن لحظه‌ای که از بالا به این عظمت می‌نگری را دارد. اویی که جانش را نیز در این مسیر از دست می‌دهد اما انگاری باعث می‌شود که آخرین مرحله برای رسیدن به قله برای خوزه تکمیل شود.
درام زندگینامه ای مارکز وارد پیچیدگی‌های سیاسی، فرهنگی و اجتماعی نمی‌شود و تمرکزش تنها بر وجوه انسانی روایت است. رؤیای انسانی مستعد را دنبال می‌کند که برای رسیدن به آن از هیچ تلاشی فروگذار نیست و می‌تواند همدلی هر کسی را در این جهان پهناور برانگیزاند. بدین شکل است که «یک میلیون مایل دورتر» تبدیل به اثری می‌شود که طعم شیرینی در ذهن باقی می‌گذارد و حداقل برای آنان که هنوز دست از تلاش برای رسیدن به رؤیاهایشان نکشیده اند انگیزه‌بخش و آموزنده است.

این کامنت ها را دنبال کنید
اعلان برای
guest
0 دیدگاه
Inline Feedbacks
مشاهده تمام دیدگاه ها
امیرحسین بابایی
امیرحسین بابایی
دانش آموخته کارگردانی سینما از کانون سینماگران جوان در سال 1384 و عکاسی از مجتمع فنی تهران فعالیت مطبوعاتی خود را با دو هفته نامه سینما پشت صحنه آغاز کرد و پس از آن در نشریاتی همچون نقد سینما، جهان سینما، تهران امروز، فرهیختگان، اعتماد و دبیری سرویس سینمای جهان فیلم و سینما ادامه داد. پس از قطع همکاری با نشریات مکتوب تا سال‌ها با سایتهایی همچون همه چیز درباره فیلمنامه، فیلم نوشت و... همکاری کرد. در سال 1390 سینماتک "خط سوم" را در بوستان قیطریه با رویکرد مواجه مستقیم با مخاطب و تربیت سلیقه سینمایی واقع در شمال تهران تاسیس کرد که تا پایان کارش در سال 1399 نزدیک به سیصد نشست نقد و بررسی فیلم در سمت مجری و منتقد فیلم برگزار کرد. دو جشن سینمایی و چهار شب فیلم سینمای ملل نیز از دستاوردهای خط سوم بود. سابقه تدریس تاریخ سینما، نویسندگی خلاق و فیلمسازی خلاق در چند موسسه سینمایی و برگزاری کارگاه‌های نقد فیلم در دانشگاه‌های تهران نیز در کارنامه او به چشم می‌خورد. او همچنین سابقه همکاری در ساخت چند فیلم کوتاه و مستند، بازنویسی فیلم‌نامه‌های متعدد و مشاوره فیلمنامه را در کارنامه خود دارد.

آخرین نوشته ها

تبلیغات

spot_img
spot_img
spot_img
spot_img
0
دیدگاه خود را برای ما بگوییدx
Verified by MonsterInsights