رائول آلفونسین، رییسجمهور برآمده از یک انتخابات دموکراتیک، تنها سه روز پس از تصدی این مقام، فرمان شمارهی ۱۵۸ را امضاء و ابلاغ میکند: نُه فرماندهان نظامی باید محاکمه شوند. این نه فرمانده که در سه کمیتهی نظامی پیشین مسئولیت داشتهاند، به جرم نقض شدید حقوق شهروندی در حد جنایت علیه بشریت، متهماند. آنها در فاصلهی سالهای ۱۹۷۶ تا ۱۹۸۳ در قالب شوراهای نظامیای که «کمیته» (به اسپانیولی ژونتاس/ Juntas) نامیده میشدند بر آرژانتین فرمان راندند. در مدت حکومت آنها، شهروندان مخالف و منتقد، ناپدید شده، مورد شکنجه و ضرب و شتم قرار گرفته، به حبس رفته، و حتی مورد تجاوز جنسی قرار گرفتند. آلفونسین، مصمم است که از اولین روزهای ریاستجمهوری، این فرماندهان را به پای میز محاکمه بکشاند. اما یک دولت تازهکار با ارتشی که بالای سرش ایستاده، چگونه میتواند به موفقیت چنین کاری خوشبین باشد!؟ آن هم در کشوری که تاریخ سیاسی معاصرش، روایتگر کودتاهای نظامی متعدد علیه دولتهای وقت است.
فرماندهان نظامی سه کمیتهی مذکور، نه تنها اتهامات خود را قبول ندارند، بلکه معتقدند برای حفظ آرژانتین در برابر گروههای تروریستی مقاومت کردهاند! آنها و زیردستانشان تمامی شواهد و مدارک قابل استناد را از ادارات محو کردهاند و خوشبینانند که در سایهی ترس و وحشتی که ایجاد کردهاند، هیچ خانوادهای حاضر نباشد راجع به آنچه بر خود و عزیزانش رفته، افشاگری کند. آنها در اولین حضور در دادگاه، صلاحیت دادگاه را زیر سوال برده و خواهان برگزاری دادگاههای نظامی شدند. بر اثر این کشمکش، نهایتاً دادگاه عالی استیناف آرژانتین و دادستان آن، خولیو سزار استراسرا، مأمور به ورود و تشکیل پرونده میشود. استراسرا مأمور به تهیهی کیفرخواست علیه فرماندهان نظامی آرژانتین میشود. در فیلم «آرژانتین ۱۹۸۵» اولین سکانس، رانندگی تنها و بدون محافظ استراسراست که بیش از هر چیز نگران است بر اثر دختر جوانش اتفاق ناگواری پیش آید. او دخترش را تعقیب میکند تا بفهمد آیا پسری که مدعی علاقه و محبت به دخترش است، آیا یک شهروند عادیست!؟ فیلم روایتگر چنین موقعیت تنشزاییست.
برای ما ایرانیان که در چند دههی اخیر، و به ویژه از قیام پاسارگاد در ۱۳۹۵ و پس از آن قیام خونین آبانماه ۱۳۹۸ و انقلاب ژینا در ماههای اخیر، شاهد جنایت تفنگداران فرقهی تبهکاریم که از گلوله زدن به سر و سینه و چشم دختران و پسران جوان پروا نمیکنند و این اواخر حتی گزارش تکاندهندهای از تجاوز جنسی آنها منتشر شد، مطالعهی تاریخ کشورهای دیگر که با شرایط مشابهی درگیر بودهاند، میتواند آموزنده و روشنگر باشد. در فیلم «آرژانتین ۱۹۸۵» که روایت پیروزی جامعهی مدنی بر جرم و جنایت سیستماتیک است، نکات قابل تأملی پیدا کردهام که به طور گذرا به بعضی از آنها در این یادداشت اشاره خواهم کرد. اگرچه تماشای این فیلم میتواند برای هر بیننده تیزبینی، سرچشمهی الهام و یادگیری باشد.
استراسرا، دادستان کل دادگاه استیناف، در راهروهای دادستانی با مرد جوانی روبهرو میشود که وکیل تازهکاریست: لوییس مورنو اوکامپو. این مرد جوان عملاً یک سمت برای خود در کنار استراسرا تعریف میکند: قائم مقام دادستان! وقتی میگوید که مادرش هوادار یکی از این نظامیان متهم است (ویدولا) است، استراسرا دیگر نمیخواهد چیزی بشنود. اما او اشتباه میکند. اوکامپو حتی تنها کسی نیست که در داخل یک خانواده، عقیدهی سیاسی متفاوتی دارد. در دقایق آتی فیلم شما درمییابید که تنشهای سیاسی چطور میان پدر و پسر، مادر و دختر، برادر و همسر اختلاف انداخته است. اوکامپو آمده است تا کمک کند و ایدهی بکری دارد: به جای رجوع به وکیلانی که برگزاری چنین دادگاهی را اصولاً جدی نمیگیرند و یک نمایش میپندارند، و از سوی دیگر، بالقوه در مظان اتهام به کمونیسم هستند، از وکیلان جوان و تازهکار استفاده کنیم که اگرچه بیتجربهاند، اما به همین دلیل دلیر و جویای ناماند. سوابقی هم ندارند تا هواداران حکومت نظامی سابق، بتوانند علیه آنها پروپاگاندا بسازند.
استراسرا که چندان پذیرای حضور مقامات بلندپایه در دفتر کارش نیست، و اصرار دارد که از تیم خودش استفاده کند، در این مورد با دوستان قدیمی و مورد اعتماد رایزنی میکند. شما شاهد صحنهی بسیار جالبی خواهید بود که او به همراه دوست پیر و قدیمیاش، یاران بالقوه را مرور میکنند! بسیاری از آنها در آزمون تاریخی رفوزه شده، و «فاشیست» از آب درآمدهاند. یکی از آنها در پاسخ به پیغام استراسرا برای همکاری، خندیده و گفته است: جداً استراسرا میخواهد فرماندهان نظامی را محاکمه کند!؟ پس با روبرتو دوران (Roberto Duran) هم روی رینگ بوکس برود! دوران بوکسور حرفهای پاناماییست که از ۱۱۹ مبارزهی رسمی، ۱۰۳ تا را برده و در هفتاد مورد این مبارزهها با ناکاوت بر رقیب خود پیروز شده است! جنگیدن با ارباب وحشت، تا این حد مسخره جلوه میکرده است. بعضی دوستان استراسرا هم واقعاً پیر و کهنسال شده و به این دلیل عذرخواستهاند. به همین علت، استراسرا ایدهی جالب اوکامپو را جدی میگیرد. بهرهگیری از دختران و پسران جوانی که نمیخواهند باور کنند کشورشان به درون تاریکی، نوری نمیاندازد و مجرمان گردنکلفت را محاکمه نمیکند.
در میان مردان جوانی که نامزد همکاری در چنین کاری خطرناکیاند، یک پرونیست جدی هم دیده میشود. پرونیستها جریانی پرطرفدار در آرژانتیناند که گرایشهای سوسیالیستی به نفع طبقهی زحمتکش کارگر را با چاشنی ناسیونالیسم آرژانتینی میآمیزد و از آن خوراک پرطرفداری فراهم میکند. پس از خولیو پرون که ابتدا به عنوان وزیر کار و سپس چند سالی به عنوان رییسجمهور خدمت کرد، کودتاهای نظامی مانع از کار او و همکارانش – از جمله همسرش بعد مرگ او – شدند. پس از ۱۹۷۳ که ممنوعیت حضور پرونیستها در صحنهی سیاسی آرژانتین برطرف شد، آنها مجدداً رأی آوردند و تا امروز جریانی با پایگاه اجتماعی مخصوص به خود قلمداد میشوند. پدر این مرد جوان، که از قضا مسئول گزینش تیم همکار با استراسراست، مواضع سیاسی او را قبول ندارد و پسر خود را فردی لجوج و بیمنطق میداند. با این حال با دخالت اوکامپو، او هم پذیرفته میشود. بعضی دیگر از اعضای این تیم جوان، به نظر خیلی ساده و بیاطلاع از اوضاع سیاسی، و بعضی دیگر این قدر خوددار و هوشیارند که حتی حاضر نیستند در مورد گرایش سیاسی خود توضیح دهند. یکی از آنها در پاسخ به اینکه به چه کسی رأی دادی، میپرسد: باید بگویم الفونسین؟ (رییسجمهور سر کار که دستور محاکمهی نظامیان خطاکار را داده است.) پیداست که او دولت فعلی را هم قبول ندارد. با این حال، پذیرفته میشود. ایبسا در کشور ما هم در بزنگاههای خطیر سیاسی، میبایست که اختلافات جزئی به کنار نهاده شده و جهتگیریهای موسمی انتخاباتی به دست فراموشی سپرد تا امکان اتحاد علیه دژخیمان میسر شود.
بازروایی سرگذشت سیاسی یک ملت، امری به غایت دشوار است. از جمله به این دلیل که امکان بیطرفی کامل وجود ندارد. آنچه که فیلم «آرژانتین ۱۹۸۵» به کارگردانی و نویسندگی سانتیاگو میتر متقبل ارائهی آن شده است، عرضهی روایتی از سرگذشت سیاسی معاصر مردم آرژانتین است که مطمئناً بدون مخالف نیست و نمیتواند باشد. در جریان محاکمهی این فرماندهان نظامی که زیردستانشان گاهی در جریان شکنجه و اعترافگیری مرتکب اعمال فوقالعاده سخیف و دون شأن انسان شدند، بودند روزنامهنگاران و کنشگران سیاسی که از راه نقد جریان دادرسی در واقع همدلی خود را با حکومت نظامی پیشین آشکار کردند. آنها ایبسا روایت خود را از تاریخ سیاسی معاصر آرژانتین دارند. اما شاید به منزلهی یک چهارچوب نهایی برای قضاوت، میبایست همهی گروههای اجتماعی و سیاسی، بر پاسداشت حقوق شهروندی و انسانی شهروندان توافق داشته باشند. این میتواند همان مرجع نهایی قضاوت، مستقل از سلایق سیاسی و زاویهی نگاه باشد. هیچکس نباید حق داشته باشد شهروندان را به دلیل اعتراض سیاسی شکنجه کند. آنها که چنین میکنند در دادگاههایی مانند این که در آرژانتین برگزار شد و فیلم تصویرگر آن است، نهایتاً محکوم خواهند بود و حتی از حمایت دوستان و همکاران سابق خود هم بیبهره خواهند ماند.
فیلم آقای سانتیاگو که در سپتامبر ۲۰۲۲ در جشنوارهی جهانی فیلم ونیز در بخش رقابتی به نمایش درآمد، پیام امیدبخشی دارد: اگر حتی اقلیتی از شهروندان بر ترس خود غلبه کنند، روزی فراخواهد رسید که مرتکبان جنایت از ان میترسند. آنها از راه ترس و وحشت، بر گذشتهی سیاه خود پرده میاندازند. وقتی یک ارادهی سیاسی، حتی لرزان، برای مقابله با این حکومت وحشت به میدان میآید، برای موفقیت خود اکیداً وابسته به این شهروندان دلیر خواهد بود. استراسرا و همکاران جوانش توانستند ۸۹۶۰ مورد گواهی شاهدان زنده را علیه جرم و جنایت سیستماتیک در کمتر از یک سال جمعآوری کنند. آن هم در شرایطی که خود دادستانی و مقامات دولتی مکرر پیامهای تهدیدآمیز دریافت میکردهاند و در مرحلهی صدور حکم، ۲۹ مورد تهدید به بمبگذاری صورت گرفت که بعضی از آنها از جمله مقابل وزارت دفاع، واقعاً عملیاتی گردیده و منفجر شدند! از این تعداد جرم و جنایت مستند شده، تیم دادستانی ۷۰۹ مورد را به دادگاه ارائه کرده که ۲۸۰ مورد آن از ناحیهی قضات «شنیده» (مسموع) شد.
فیلم «آرژانتین ۱۹۸۵» برخلاف فیلم «ردی بجانگذار» داستانی دربارهی پیروزی حقیقت و عدالت است. علاوه بر مردم عادی که مضروب، محبوس، شکنجه و تهدید شده بودند، بعضی چهرههای سرشناس از جمله روسای جمهوری اسبق آرژانتین و همینطور خورخه لوییس بورخس نویسندهی نامی آمریکای لاتین هم در صف شاهدان حضور داشتند. تماشای این فیلم امیدبخش را به همهی ایرانیان آزادیخواه پیشنهاد میکنم.