بیهیچ مقدمهای میتوان گفت دنبالهرو ساخته برناردو برتولوچی کالبدشکافی فاشیسم است. فیلمی اقتباسی از رمانی به همین نام، اثر نویسندهی شهیر ایتالیایی آلبرتو موراویا. موراویا که خود فیلم برتولوچی را دوست دارد دربارهی آن میگوید: «… نویسنده فقط میتواند از فیلمساز بخواهد که فیلم خوبی از داستانش بسازد. اما اینکه او را مجبور کند نسبت به داستان او وفادار باشد، درست نیست. کارگردان خوب نمیتواند وفادار باشد…»
اگر فیلم را کالبدشکافی فاشیسم بدانیم، میتوان رمان را سیر پیدایش فاشیسم فردی تا رسیدن به فاشیسم جمعی دانست. آنچه در ادامهی مطلب به آن خواهیم پرداخت، تلاشی است برای کشف منظر نگاه یک نویسنده و یک فیلمساز ایتالیایی به مقولهی فاشیسم.
موراویا خوانی
خواندن داستانهای کوتاه و رمانهای موراویا میتواند تجربهی منحصر به فردی باشد. اما این ویژگی از کجا میآید؟ بیشک جهانبینی موراویا و نثر او. به مدد ترجمههای شهریار بهترین و رضا قیصریه از آثار موراویا در ایران، میتوان برخی از ویژگیهای نثر این نویسنده را دریافت. نخستین ترجمه از رمان دنبالهرو توسط بهترین در بهار ۱۳۷۴ منتشر شد و شاید بتوان گفت، قیصریه بیتأثیر از آن ترجمه نبوده است. چرا که با خواندن مجموعه داستانهای کوتاه من که حرفی ندارم، میتوان ردپای همان ویژگیها را که بیشک از منبع اصلی سرچشمه میگیرد، دید؛ همان توصیفات به غایت جزئینگر، همان لحن واقعگرایی قاطعانه یا به کلام عامیانه نثر سرد و خشک که به هنگام خواندن داستانهایش، ممکن است این حس گریبان خواننده را بگیرد که تا چه اندازه داستان نویسی ساده است؛ واژگان نه چندان ادبی که به صورتی کاملاً ادیبانه کنار یکدیگرآرایش یافتهاند و به خواننده خواهند گفت که این لحن واقعگرای سرد، بیروح و بهظاهر غیرادبی ریزبافتهای غیرخودنمایانهای دارد و از حیث پیچیدگی است که اینچنین ساده مینمایاند. شاید به زعم نگارنده، بتوان تجربهی مواجهه با چنین نثری را از میان نویسندگان ایرانی، با تجربهی خواندن آثار کوتاه بهرام صادقی مشابه دانست. موراویا گاه اتاقی را آنچنان توصیف میکند که گمان میبریم این ما هستیم که آن اتاق را چیده و هر یک از وسائلش را خریدهایم و گاهی دیگر دست به توصیف حس شادی میزند و باز این بار هم ما هستیم در نقش خواننده که با خود میگوییم تا به حال چه کسی اینگونه شادی را توصیف کرده است؟ میتوانیم بخشی از رمان دنبالهرو را با هم مرور کنیم:
«…اما حالت سیمای او، حالت افسردهی صورت جغد را نداشت، شاد بود. این شادی، البته، یک شادی به دقت حساب شده بود و با احتیاطی سرد و بیروح پوشانده میشد…»
موراویا در ایتالیای فاشیستی و تحت سلطهی دیکتاتوری بنیتو موسولینی زیست کرد. او در سالهای نخست جوانیاش بیماری و سلطهی فاشیسم را توأمان تجربه و در سال ۱۹۴۷، دو سال پس از تیرباران موسولینی و در چهلسالگی، دنبالهرو را به عنوان یک رمان ضدفاشیسم، به رشتهی تحریر درآورد.
مارچلویِ رمان دنبالهرو دوران کودکی متناقضی را از سر میگذراند که در نخستین سالهای جوانی به شکلگیری پارادوکسی عظیم در شخصیت او میانجامد؛ اهمیت عادی و معمولی بودن، شبیه دیگران بودن. او میپندارد به دلیل تجاربی که در کودکی از سر گذرانده است، یک فرد عادی نیست و به این ترتیب تلاش میکند تا به هر نحوی خود را عادی سازد. اما باید درنظر داشت که مارچلو نمیکوشد تا عادی جلوه کند او به کمال در پی حقیقتاً عادی بودن است. بسیار نوشته و گفتهاند که ریشهی پیدایش بسیاری از دیکتاتورها، رهبران احزاب و افرادی چون آدولف هیتلر و موسولینی در کودکی آنهاست. آنچنان که زیگموند فروید (پزشک و روانکاو اتریشی) میگوید، نهاد هر کودک تا سن پنج سالگی شکل گرفته و مابقی عمر تنها تغییرات اندکی در او امکان پذیر است. مارچلوی نوجوان یک دیکتاتوری فردی تشکیل داده است. او از سوی دوستان و آموزگارش در مدرسه تحقیر میشود. اما بر گیاهان و حیوانات باغ خانه حکمرانی میکند و خودآموخته در مییابد که برای جبران تحقیرها باید به هر عملی دست یازد و هدف وسیله را برای او توجیه میکند. همهی آنچه گفته شد، میتواند تبلور یک فاشیسم فردی در دنیای کوچک و به ظاهر کودکانهی مارچلو باشد. او برای به دست آوردن اسلحهی واقعی، آگاهانه تن به رفتن همراه شخصی را میدهد که به سبب هوش ذاتیاش از خطرات این راه باخبر است. اما فاشیست درونیاش او را به رفتن وامیدارد. چرا که برای اثبات خود و غلبه بر دوستانش، به اسلحه نیاز دارد.
برتولوچی، روشنفکرِ چپگرا
برتولوچی همواره در طول زندگیاش میکوشید میان فرهنگ و رفاه مادی خانوادگیاش و ضرورتهای ایدئولوژیک چپ تعادل برقرار سازد. مدخل کوتاهی به نام این کارگردان ایتالیایی در کتاب دانشنامهی سینمایی (کارگردانان)** وجود دارد که از خلال آن میتوان به این مهم دست یافت که سینما برای برتولوچی جایگاهیست جهت دستیابی به آن تعادل مورد نظر. به گواه این مدخل از کتاب؛ سینما به سبب ماهیت ذاتی خود گرایشی به سوی نمایش و سرگرمی دارد که برتولوچی گاه در برابر آن مقاومت کرده و گاهی دیگر نیز با درجاتی متفاوت از دوپهلویی و ابهام آن را پذیرفته است. اقتباس موفق دنبالهرو از میان آثار برتولوچی فیلمی است که او در آن برخی قواعد سرگرمیساز سینما را در خدمت پیام سیاسی متعهدانهی ضدفاشیسیم، به کار گرفته است.
جاسوس و بانوی صاحبخانه!
وفاداری به روح اثر ادبی، اصل مهمی در اقتباس نمایشی است. درونمایهی رمان دنبالهرو، زیرمتن تکاندهندهای دارد که شاید برای هر یک از ما آشنا بیاید و حتی مَثلی بومی را در ذهنمان بیاورد. اما در عینحای هم میتواند با خواندن رمان و دیدن فیلم، رعشه بر انداممان بیفکند. اگر از دیدگاه اخلاقیِ (Moral) موراویا و رویکرد چپگرای برتولوچی، فاشیسیم محکوم است و ضدیت با آن ارزش محسوب میشود، باری این موجودیت انسان است که در هر حزب و گروهی روی به سمت نابودی دارد. همچنان که فصل تراژیک کشتار پروفسور کوادری به عنوان یک مبارز علیه فاشیست به همراه همسرش از تأثیرگذارترین فصول فیلم و فصل کشته شدن خانوادهی مارچلو در پایان رمان، تلخترین فصل آن است. فاشیسمِ فردی مارچلو در دوران جوانیاش او را به سمت این حزب میکشاند و سرانجامی مرگبار را برای او رقم میزند. زندهماندن او در پایان رمان از مرگِ هزارباره، دهشتناکتر است. از سویی فعالیتهای ضدفاشیسم کوادری نیز چیزی به جز مرگ برایش به ارمغان نمیآرود. برتولوچی پا را فراتر مینهد و مارچلوی جاسوس را برخلاف رمان، بر سر صحنهی قتل پروفسور و همسرش میکشاند و او را شاهدی قرار میدهد بر دسیسهای که به حکم وظیفهی حزبیاش مأمور چیده شدن آن بود. موراویا اما گاهی در پی تطهیر مارچلو برمیآید و او را یک قربانی میداند. خوانندهی رمان گاهی در مواجهه با توصیفات ذهنیات و درونیات مارچلو میتواند هر آن بر این فکر باشد که آیا این جاسوس فاشیست به آرمانهای خود پشت میکند و از نقشهی قتل کوادری سرباز میزند؟ موراویا این تعلیق را ادبیانه به پیکر رمان تزریق میکند.
برتولوچی در پرداخت شخصیتهای مارچلو و همسر پروفسور، بُعدی را به شخصیتپردازی آن دو اضافه میکند که پیشتر، از آن سخن به میان آوردیم. هدف مارچلو به عنوان یک جاسوس، نابودی پروفسور کوادری است. بنابراین هر وسیلهای برای دستیابی به هدف قابل توجیه است، ولو بروز خصلتهای دونژوانگونه برای مقابله با همسر پروفسور. از سویی زن صاحبخانه نیز به همین ابزار دست میآویزد. او در نقش فمفتلی (زن اغواگر؛ از شخصیتهای ژانر فیلم نوآر) فرانسوی ظاهر میشود و در صدد اغوای جاسوس برای محافظت از شوهرش برمیآید. برتولوچی در فیلم ما را در تعلیق میان عشق شهوانی جاسوس و همسر کوادری و سیاستبازی عاشقانهی طرفین برای حذف دیگری، نگاه میدارد و هیچگاه تا پایان پاسخی قطعی به این پرسش تعلیقآمیز نمیدهد. چه سیاستی فاجعهبارتر از آن که ابزار فاشیست و ضدفاشیست با یکدیگر مشترک است؟! شاید حال کمی سادهانگارانه به نظر بیاید که این پرداخت برتولوچی را صرفاً پیروی از قواعد سرگرمیساز صنعت سینما بدانیم. آیا بهتر نیست این رویکرد را ناامیدی و نگاه منفی یکی از معتبرترین کارگردانان روشنفکرِ چپگرا از کلیتی به نام سیاست درنظر گرفت؟
طنیناندازیِ کودکی
روایت غیرخطی و زمانپریش فیلم دنبالهرو گذشته و کودکی مارچلو را هر گاه که نیاز باشد در اکنون او احضار میکند و یادآور میشود که چگونه فردی با آن کودکی میتواند به یک جاسوس فاشیست تبدیل شود. برتولوچی به مراتب رادیکالتر از موراویا به جریان افراد سیاسی احزاب مینگرد و در پایان مارچلو رو در مرز فروپاشی نشان میدهد که چگونه به دنبال دستآویزی برای تبرئهی خود از جریان قتل سیاسی پروفسور و همسرش است. هرقدر حضور لینو در داستان دنبالهرو حقیقی و نشأت گرفته از تقدیرگرایی خاص موراویا است، میتوان گفت در فیلم مرز میان حضور تصادفی لینو و توهم ذهنی مارچلو از حضور او، مخدوش است. اگر موراویا قائل به سیر تبدیل شدن فاشیسم فردی به جمعی است، برتولوچی در کالبدشکافی فاشیسم، تجزیهی انسان در سیستم حزب و فرافکنی او را هنگام ناکارآمدی سیاستهای حزبی به نمایش میگذارد.
فیلم دنبالهرو بیستوسه سال پس از نگارش رمان آن ساخته شد. برتولوچی باز هم در راستای تفکر چپگرای خود، به دنبال اقتباس از داستان کوتاه مضمون خائن و قهرمان از خورخه لوئیس بورخس رفت و فیلم استراتژی عنکبوت (۱۹۷۰) را ساخت که ماجرای خیانت یک قهرمان ضدفاشیست را روایت میکند. شاید بتوان گفت داستان بورخس سویهی دیگری از داستان موراویا است و آن روی دیگر سکهی احزاب سیاسی را نشان میدهد. اما آنچه از پسِ پشت همهی این آثار برمیآید، نگاه هنرمندانه و ادیبانهی خالق آثار است که هر یک تجربهی زیستی خود را از پارادایم سیاسی زمانهی خویش بازتاباندهاند.
* برگرفته از نام نمایشنامهای با عنوان اهمیت ارنست بودن اثر اسکار وایلد.
**مجموعه مقالات به کوشش بهزاد رحیمیان.
توضیحات: متونی که از موراویا نقل قول شده و بخشهایی که از رمان آورده شده است: رمان دنبالهرو. ترجمهی شهریار بهترین. نشر روزنهکار.
این مطلب به کوشش تیم تحریریه مجله تخصصی فینیکس تهیه و تدوین شده است.