ماری کروتزه به شکلی استادانه واقعیت تلخ زندگی در جامعهای کاپیتالیستی را به نمایش گذاشته است. استفادهی عالی از زبان، طراحی صحنه، لباس، موسیقی و بازیهای خاص و غیرقابل پیشبینی بازیگرها جنبهای خارقالعاده به این فیلم بخشیده است. پس از آنکه فیلم در جشنواره فیلم برلین با تحسین منتقدان روبرو شد، فرصتی برایمان فراهم شد تا با کارگردان فیلم گفتگویی داشته باشیم. در این گفتگو میفهمیم تجربیات شخصی ماری کروتزه چگونه در ساخت فیلم به او کمک کرد. او که با مشکل روانپریشی در خانواده روبرو بوده، به خوبی توانسته با استفاده از تجربیات شخصی و همچنین با الهام گرفتن از نوشتههای روانکاوان فیلمی بسازد که بیش از هرچیز ما را با دنیای بیرون و مشکلات زیستن در آن روبرو میکند. او به عنوان زنی که در جامعهای کاپیتالیستی زندگی میکند فضای خود کاپیتالیسم را هم به باد نقد میگیرد، چیزی که در آن هویت، معنی و جنسیت هر روزه به چالش کشیده میشوند و حالا انسانها، چه مرد و چه زن، قربانی این سیستم کاپیتالیستی شدهاند.
منبع الهام شما برای ساخت این فیلم چی بود؟
ماری کروتزه: احتمالا مهمترین منبع الهام من شخصی بود که به همین بیماری اسکیزوفرنی مبتلا بود. اسکیزوفرنی همیشه هم مرا شیفته خود کرده و هم مرا ترسانده، بخصوص بخاطر این ترس که شاید خودم هم درگیر آن بشوم. احتمالا همین شروع داستان بود. برای مدتی هم به کار مشاورهای کسب و کار علاقهمند بودم چرا که خواهرخواندهام برای چند سالی مشغول این کار بود. همسن بودیم اما از نظر نوع زندگی خیلی از هم فاصله داشتیم. من دانشجوی فیلمسازی بودم و او مشاور بود. زندگی کاملا متفاوتی داشت و همین من را علاقهمند کرد. واقعا آنجا چیکار میکرد؟ واقعا چطوری زندگی میکرد؟ چندان علاقه نداشتم بدانم دقیقا چه کاری انجام میداد بلکه چه نوع زندگیای داشت. حقیقتا یادم نمیآید چطور این دو موضوع با هم ترکیب شدند و داستان را شکل دادند.
داستانی که روی پرده میبینیم بسیار عالی نوشته شده و بنظر میرسد که تحقیقات زیادی درباره شغل مشاورهی کسب و کار انجام شده است. چه نوع منابعی برای این قضیه استفاده کردید؟
ماری کروتزه: البته. مطالب زیادی خواندم اما چیزی که بیشتر اهمیت داشت صحبت با یک روانشناس و مشاورهای مختلف بود. در واقعا همهشان مشاورهای سابق بودند. الان نمیتوانید با مشاورها صحبت کنید چون وقتش را ندارند. مجبور نبودم زیاد درباره بیماری تحقیق کنم چرا که از تجربه خودم با یکی از اعضای خانوادهم بیماری را میشناختم اما برایم مهم بود که تحقیق کنم و بفهمم در کلینکهای روانپزشکی چه کارهایی انجام میشود، مثلا وقتی اسکیزوفرنی داشته باشید چه نوع درمانی دریافت میکنید، چه نوع دارویی بهتان داده میشود، یک موسسه چگونه با بیمار رفتار میکند و چطوری تصمیم میگیرد که چه زمانی بیماران را مرخص کند و چیزهایی از این قبیل. جالب است که در طی سالهایی که روی فیلمنامه کار میکردم چیزهای زیادی تغییر کرد. در کلینکهای روانپزشکی همیشه چیزهایی تغییر میکند بنابراین خوب بود که هرازگاهی با یکی صحبت کنم.
از طرف دیگر، نیاز بود که وقتی با مشاورها صحبت میکنم، داستانی خلق کنم درباره پروژهای که لولا روی آن کار خواهد کرد تا این داستان باورپذیر باشد، چیزهایی از قبل شرکتی با تعداد مناسب کارکنان، اینکه روی چه چیزی تمرکز میکنند، و چیزهایی از این قبیل. نمیخواستم تمام این چیزها را در فیلم بگویم اما باید چیزی داشتیم که بازیگرها بدانند دارند چکار میکنند. درست درآوردن زبان روانکاو مهم بود، اما برای زبان مشاورها این مساله ضروریتر بود. تک تک کلماتی که استفاده میکردند را نه فقط من، که خود مشاورها هم یادداشت میکردند. ازشان دربارهی همهچیز سوال میپرسیدم، مثلا: «این کلمه را اینجا استفاده میکنید؟ اگر درباره پروژه صحبت بشود آن کلمه درست است؟». فکر میکنم آن زبان بسیار خاص است، بخصوص زبان انسانهایی که همیشه در فعالیت هستند و مدام مشغول کارند.
این بُعد تحقیق چطوری رابطه کاریتان با بازیگرها را تحت تاثیر قرار داد؟ آیا ازشان خواستید که به نوع خاصی بازی کنند یا اجازه دادید هرکاری که میخواهند را انجام بدهند و بعد طبق شرایط بازیشان را تغییر بدهند؟
ماری کروتزه: هر دو کار را انجام دادم. همهشان گفتند که یادگیری دیالوگ بسیار بسیار مشکل است چرا که مثل اجرا به زبانیست که بلد نیستید. بنابراین نمیتوانستند بداهه بازی کنند. امکانش وجود نداشت چرا که نمیدانستند باید چه چیزی بگویند. بنظرم چیزی که همیشه مهم بوده این بود که بهشان یادآوری کنم درباره شخصیتهایی که بازی میکنند نظر منفی نداشته باشند چرا که وقتی شما یک هنرمند هستید، یک بازیگر هستید، اگر کاری کاملا متفاوت را انجام بدهید، راحت این حس را پیدا میکنید. فکر میکنید کاری که انجام میدهند احمقانه است. البته که احمقانه نیست، فقط خیلی متفاوت است. همیشه باید بهشان یادآوری میکردم که این شخصیتها آدمهایی هستند که فکرمیکنند دارند کار درست را انجام میدهند. آنها در شغلشان خوب هستند چرا که معتقدند کاری که انجام میدهند درست است. گاهی اوقات بهشون چیزهایی میگفتم مثل این که این موقعیتی که بازی کردند شبیه شب اکران فیلم است. سعی میکردم موقعیت را به چیزی که تجربه کردهاند ربط بدهم.
بعضی از عناصر سرگیجه را فیلمتان دیدم.
ماری کروتزه: فیلم مارنی از کارهای اولیه هیچکاک بود، اما همیشه این فیلم هیچکاک را دوست داشتم حتی با اینکه موفقترین فیلمش نبود. همیشه جذب مارنی شده بودم و فکر میکردم شخصیتی عالی ست. این دقیقا همین چیزی است که بهم انگیزه میدهد شخصیتهایی خلق کنم که نه تنها دوست داشتنی هستند، بلکه هر لحظه مثبت و قابل درک نیستند. شاید همین الهام بزرگی بود که گرفتم. شاید هم هیچکس این را در فیلم نبیند چرا که این فیلم بازسازی مارنی نیست، بلکه آن فیلم از منابع الهام اولیه بود. البته بعد، فیلمهای دیگری دیدم که رویم تاثیر گذاشتند، مثل حیوانات شبزی از تام فورد که البته فیلمی کاملا متفاوت است اما این فیلم هم شخصیت زن پیچیدهای دارد، شخصیتی که از یک منظر کاملا تاریک است. و همچنین فیلم اولیویه آسایاس، مامور خرید شخصی، را هم دیدم که درست قبل از شروع فیلمبرداری از منابع الهام فیلمم شد.
کارهای فیلمسازان اتریشی مثل فیلمهای هانکه چطور؟
ماری کروتزه: بله، ممکن است اثرات آن هم اینجا دیده شود. البته که کار هانکه را تحسین می کنم و حتی اگر تمام فیلمهایش را دوست نداشته باشم، تمامشان را دیدهام. وقتی فیلمی از هانکه میبینید، فارغ از اینکه دوستش دارید یا نه، همیشه وارد روح و جانتان میشود. تک تک فیلمهایش واقعا رویم اثر گذاشتند. این خودش یک دستاورد است. حتی اگر از فیلم خوشتان نیاید، نمیتوانید از این حس فرار کنید. بسیاری از مردم از آخرین فیلمش، پایان خوش، خوششان نیامد اما من خیلی دوستش داشتم. او را بخاطر کمالگراییاش تحسین میکنم. همهچیز دقیق است و عالی انجام شده، و در عین حال، فیلم بسیار سبک است. هیچ چیزی را به زور وارد فیلم نمیکند.
اما باید اشاره کنم که یک کارگردان اتریشی دیگر هست که واقعا مرا تحت تاثیر قرار داده، فیلمسازم محبوبم جسیکا هاسنر. او همان زمان که در مدرسه فیلم بودم، آنجا درس میخواند، اما چند ترم بالاتر بود و زیاد نمیشناختمش. اما وقتی این فیلم را کار کردم، با او تماس گرفتم و خواستم اگر میشود تماشایش کند و نظرش را بهم بگوید. کاملا دستپاچه بودم چون بهنظرم اون آدم بینظیری است.
رویکرد درونمایههای فیلمتان در ارتباط با جنسیت بسیار گنگ هستند. در بعضی مواقع، رابطه میان دو شخصیت کاملا عادی است، چندان رابطهای میان داستان و تمایل جنسیشان نمیبینید. یک زندگی کاملا عادی را میبینید، چیزی که واقعا در فیلم دوست داشتم. از طرف دیگر، مدیریت و فرایند کسب و کار با چنین رابطهای ناسازگار هستند. بنظر چیزی کاملا مردانه است و حتی میتوانید در جایی متلک جنسی خطاب به زن را بشنوید. این تناقص برایم خیلی جالب و گیج کننده بود.
ماری کروتزه: شاید محیطشان است که باعث میشود رابطهشان را پنهان کنند. حقیقتش را بگویم، و این حرف را به روزنامهنگارهای دیگر زدهام. من نظرم را میگویم. شخصیت الیس، که ماوی هوربیگر نقش آن را بازی کرد، و رئیس لولا و دوست دختر یا معشوقه در ابتدا به عنوان شخصیت مرد نوشته شده بود. شخصیت مرد بود اما نتوانستم بازیگر مناسب پیدا کنم یا بازیگر مناسب را پیدا کردم اما نقش را نخواستند. به جایی رسید که فکر کردم نقش را بد نوشتهام چرا که کسی نمیخواست این نقش را بازی کند. بهم گفتند شاید این نقش برای یک بازیگر مرد معروف زیادی کوچک است، چیزی که مورد جالبی برای مطالعات جنسیت است.
جایی رسید که گفتم: «شخصیت را به یک زن عوض میکنم. چرا که نه؟» و بیشتر یک شوخی بود اما بعد امتحانش کردم. اسم را عوض کردم و اتفاقی برای داستان افتاد. این را خیلی دوست داشتم که رابطه لزبین نقطهی تاکید داستان نبود. بسیار به این خاطر خوشحال بودم. در ابتدا تهیهکننده شوکه شد و گفت: «واو! باید به سرمایهگذارها این مساله را بگوییم، و حالا چیکار کنیم؟ اینطوری فیلم خیلی متفاوت بنظر میرسد». من هم گفتم «اصلا هم متفاوت نیست. فقط یک زن است». همیشه دلم میخواست با ماوی هوربیگر بازی کنم و هیچوقت نتیجه نداد چون چند بار از او استفاده کردم اما برای نقش مناسبش نبود. فکر کردم که این شخصیت برای او عالی است. حالا خیلی در اینباره خوشحال هستم، اما خب داستان و شخصیت را تغییر داد، هرچند که برای من، لولا لزوما یک لزبین نیست. او فقط به دنبال این است که با کسی باشد، به کسی نزدیک باشد. آنها واقعا از نظر روحی نزدیک نیستند اما حداقل از لحاظ فیزیکی این چنین است. رازی میان خود دارند، و لحظات خودشان را دارند، و فکر کنم این همان چیزی است که به آن نیاز دارد.
بنظر میرسد فکر زیادی پشت طراحی لباس بود. همهچیز بنظر کاملا حساب شده است. میتوانید کمی دربارهی این بُعد از کارتان صحبت کنید؟
ماری کروتزه: فکر میکنم این چهارمین فیلمی است که با طراح لباسم همکاری کردهام. بسیار کار کردن با او را دوست دارم. برای هر دویمان مهم بود که چیزهایی که لولا و همکاراناش در دنیای کسب و کار به تن دارند زیادی شیک نباشد. در واقع وقتی آنها جای دیگر در یک شرکت به عنوان مشاور کار میکنند باید شبیه بقیه باشند. باید خیلی تر و تمیز بنظر بیاییند، و در عین حال اجازه ندارند ثروتمند بنظر برسند. باید کمی نامرئی باشند و هرچیزی که ممکن است دیگری را اذیت کند از خود بروز ندهند. بسیار تمیز و ساده و محافظهکار. در ابتدای کار وسوسه شده بودیم از لباسهای طراحی شده برای لولا و بقیه استفاده کنیم اما کمی بعد فهمیدیم که این کار زیادهروی است. زیادی جزئی و باکلاس میشود. باید محافظهکار بنظر میآمدند. کلمهای که زیاد از آن استفاده کردیم «یونیفرم» بود. چیزی که به تن دارد مثل یک یونیفورم است.
در شش سال گذشته چهار یا پنج فیلم کارگردانی کرده اید. فراهم کردن حمایت مالی برای این فیلم چقدر آسان بود؟
ماری کروتزه: یافتن سرمایهی فیلم هرگز آسان نیست اما این دفعه خیلی سریع اتفاق افتاد. ابتدای کار گفتیم که تلاش میکنیم فقط در اتریش سرمایه فیلم را تهیه کنیم چون خیلی سادهتر از تبدیل فیلم به یک تولید مشترک بود. میخواستم با کادر همیشگیام کار کنم، که اگر تولید مشترک باشد کار چندان آسانی نیست. بنابراین گفتیم بیایید اتریش را امتحان کنیم و اگر به اندازه کافی بهمان سرمایه دادند، بعد فیلم را همینجا میسازیم، و نقشهمان کارساز بود. میتوانستیم فیلم را با همکاری آلمان بسازیم اما نمیدانم در آن صورت امشب اینجا حضور داشتم یا نه چون در آن صورت ساخت فیلم بیشتر طول میکشید. تولید مشترک همیشه در مرحله تهیه سرمایه بیشتر طول میکشد چرا که افراد بیشتری درگیر کار هستند بنابراین فکر میکنم فیلم به عنوان تولید منحصرا اتریشی سریعتر به سرانجام رسید. عاشق کارکردن با تهیهکنندههای حالایمان هستم، و این سومین باری است که با آنها کار کردهام. همه با هم صمیمی شدهاند، و بسیار بسیار قابل اعتماد هستند، و اجازه هم میدهند تمام تصمیمهای هنری را من بگیرم، که شاید برایتان چیزی عادی بنظر برسد اما حقیقتا اینطوری نیست.
در حال حاضر روی چه پروژه هایی برای آینده کار میکنید؟
ماری کروتزه: روی پروژه های مختلفی کار میکنم. یکی از آنها فیلمی تاریخی است و دیگری فیلمی جنایی. همچنین پروژهای هست با دو کارگردن زن دیگر. داریم این کار را با هم انجام میدهیم و بسیار مشتاق انجامش هستم. فیلمی بسیار سیاسی است. البته هنوز در فرایند نوشتن فیلمنامه است و واقعا نمیدانم کِی دوباره سراغ فیلمبرداری فیلمی میروم.
این مطلب به کوشش تیم تحریریه مجله تخصصی فینیکس تهیه و تدوین شده است.