واقعیت سینمایی-جادویی / نقد فیلم دولمایت اسم من است

قبل از این که درباره دولمایت صحبت شود باید گفت که در اواخر دهه پنجاه و اوایل دهه شصت میلادی، فیلم‌های رده ب که با بودجه خیلی کم ساخته می‌شدند مخاطبان زیادی را به خود جلب کردند. این فیلم‌ها چند ویژگی اولیه داشتند: بازیگران آن تقرییا آماتور بودند و دیالوگ‌ها به طور مبتدیانه بیان می‌شدند؛ جلوه‌های ویژه فیلم هم دارای کیفیت بسیار پایینی بود و تقرییا همه آنها در ژانرهای پر مخاطب ساخته می‌شدند (وسترن، ترسناک، ماجراجویی/تاریخی). رفته رفته با تغییرات فرهنگی و تحولاتی که در دهه شصت به وجود آمد این فیلم‌ها از اهمیت بیشتری برخوردار شدند و بدل به بخشی الزامی در بدنه صنعت هالیوود شدند. به این فیلم‌ها اکسپلوتیشن (exploitation) می‌گفتند. اصطلاحی که هم‌چون سلف‌هایش در آغاز، در جهت تعریف و کوباندن آنها به عنوان «فیلم سخیف» دیده می‌شد، اما با گذر زمان هم‎‌چون وسترن اسپاگتی دارای جایگاه ویژه در پژوهش‌های سینمایی شد. فیلم‌های اکسپلوتیشن در اکثر موارد کارگردانی‌های بدی دارند (شاید استفاده از صفت بد اینجا چندان به‌جا نباشد، اما قرار دادن آن بیشتر در مقابل استاندارد هالیوودی در زمان حیات این دسته از فیلم‌ها است) و همان طور که از اسم آن می‌توان تشخیص داد صرفا محلی برای نمایش تصاویر جنسی بی‌پرده (بسته به این که در چه زمانی ساخته می‌شدند، بی‌پرده دهه پنجاه تفاوت زیادی با بی‌پرده دهه هفتاد دارد) و خشونت به مقدار لازم بودند.
پس از رونق این فیلم‌ها و فروش چشم‌گیر ایزی رایدر (Easy Rider)، گونه تازه‌ای از این نوع فیلم‌ها درحال به وقوع پیوستن بود. سینمای بلکسپلوتیشن (Blaxploitation) در ادامه مسیر تحولات تولیدی هالیوود در اواخر دهه شصت، جنبش‌های ضد نژادپرستی، جنگ، بلک پاور، محمدعلی کلی و کم رنگ شدن فاصله نژادی یا بهتر بگوییم دفاع نژاد سیاه از خود شکل گرفت. بلکسپلوتیشن در واقع به فیلم‌های اکسپلوتیشنی اتلاق می‌شود که در دنیای سیاهپوست‌ها اتفاق می‌افتد.
پس از چند نمونه اولیه در اواخر دهه شصت (هم‌چون کوکلاکس کلان سیاه / The Black Klansman) این دسته از فیلم‌ها تازه در سال‌های آغازین دهه هفتاد فرصت رشد و نمو پیدا کردند. فرشتگان سیاه (Black Angels) و کاتن به هارلم می‌آید (Cotton Comes to Harlem) از اولین نمونه‌های قابل توجه آن در ۱۹۷۰ هستند. سپس در کمتر از یک سال دو تا از مهم‌ترین فیلم‌های این دسته عرضه شدند: Sweet Sweetback’s Badasssss Song و البته شفت (Shaft). اولی تمام قواعد سینمای بلکسپلوتیشن را می‌سازد قهرمان یکه‌بزن سیاهپوست خلافکار، فیلم‌برداری فقط در مناطق سیاه‌نشین و بیشتر در هارلم، بددهنی، سکس و خشونت. دومی اما شاید بیشتر از یک فیلم هفتگی سیاه‌پوستی قلمداد شود؛ شفت به خاطر سکانس‌های اکشن و موسیقی متن منحصر به فرد خود بدل به یک اثر کالت دهه هفتادی شد. هر دوی این فیلم‌ها به دلیل بازخورد خوبی که در گیشه داشتند خیلی سریع موجب رونق این فیلم‌ها شدند، تا جایی که در سال بعد تعداد فیلم‌های قابل توجه این شاخه پنج برابر شد. استقبال از این فیلم‌ها به حدی رسید که حتی به سری فیلم‌های جیمز باند هم راه پیدا کردند (زندگی کن و بگذار بمیرند Live And Let Die اگر جاسوس انگلیسی را از میانش برداریم با یک اثر تماما بلکسپلوتیشن مواجه هستیم).

دولمایت

این دسته از فیلم‌ها هم‌چون شمار زیادی از کارگردانان و نویسندگانی که فقط در دهه هفتاد توانایی درخشش داشتند فراز و فرود خود را تا پایان دهه تجربه کردند؛ و طبق فرمول همیشگی هالیوود فیلم‌هایی که در شروع دهه بدل به چهره شاخص آن می‌شوند و غذای تازه‌ای برای تهیه‌کننده‌ها هستند با نزدیک‌تر شدن به پایان دهه رفته‌رفته کمتر مورد توجه قرار می‌گیرند. فیلم‌های رودی ری مور (Rudy Ray Moore) تلفیقی از دو نوع سینما است: سینمای سیاهپوستی که از روح زمانه خودش نشات می‌گیرد و درعین حال با ملکه ذهن قرار دادن آن فیلم شکل می‌گیرد. در واقع به طور کاملا خودآگاه. اما ناخودآگاه آن، همان نیمۀ مکمل دیگر آن سینمای فیلم‌های بد است، آشغال فیلم‌ها یا فیلم‌های رده آخر. این مورد آخری کاملا از روی ناخودآگاه است. در واقع رودی و سایر دست‌اندرکاران فیلم همانند دیگر فیلم‌های این نوع، بدون توجه به رعایت کردن قراردادهای فیلم‌سازی و فیلم‌برداری و بازی‌های بشدت آماتوری، مانند کارهای اولیه اد وود فیلم خود را می‌سازند. و از همین‌جا است که می‌توان به دنیای فیلم ورود پیدا کرد. دولمایتِ ادی مورفی در واقع یک اد وود (Ed Wood) سیاهپوستی است.
اما برای مورفی – که همیشه خود را هنرمندی باهوش نشان داده – دولمایت مجموعه‌ای از چند چیز است. در واقع فیلم ترکیبی از زندگی اولیه استندآپی (Stand-Up Comedy) خود مورفی و حضور سیاهپوست‌ها به عنوان ستاره در فیلم‌ها تا نحوه کار آن‌ها و چگونگی به دست‌ آوردن بودجه در صنعت و در آخر میراثی که از خود به جا می‌گذارند است. مورفی پس از چندین سال کناره‌گیری حالا با یک اثری که بین اتوبیوگرافی و بیوگرافی در حرکت است بازگشته، فیلمی که به سن و سال او و تجربه‌اش از ستاره بودن کاملا می‌آید.
دولمایت نقطه مقابل فیلمی هم‌چون هنرمند فاجعه Disaster Artist (جیمز فرانکو) قرار می‌گیرد. هر دو تقریبا مایه شخصیتی مشابهی دارند؛ در مورد فیلم‌های خیلی بد و بازسازی کردن آن‌ها. فیلم فرانکو با تمام تلاش کارگردان روی سطح می‌ماند و ادامه علاقه فرانکو به فیلم‌ها و فیلم‌سازان عجیب و غریب است که تمام هنری که از پی آن خلق می‌شود صرفا در همین علاقه خالی او جان می‌دهد. اما دولمایت از هر نظر چند سر و شانه بالاتر است. در واقع اثری فوق‌العاده است که در عین حال موفق می‌شود کمدی که قول داده را با حوصله پی‌ریزی کند. دولمایت تمام ظواهر هنرمند در دنیای دهه هفتاد را با دقت بررسی می‌کند و می‌سنجد. پس زده شدن از سوی استودیو یا تهیه کننده که موجب استقلال فردی و تولید و عرضه محصول به صورت شخصی می‌شود. در ادامه تشکیل گروه خود و بازیگران و همکاران ثابت. روندی که کاملا مشابه فیلم اد وودِ تیم برتون و داستان خود اد وود است. اما در اینجا شاید دولمایت به دلیل این که سیاهپوست است و در بدترین حالت هم مخاطب نژادی خودش را دارد از اد وود خوش‌شانس‌تر باشد. رودی آن چنان در هنرش مستقل می‌شود که طراحی طرح روی جلد آلبوم‌های خود را به دست می‌گیرد. شاید به زعم خیلی رودی هنرمند بدی تلقی شود اما نمی‌توان منکر هنرمند بودن او شد. در حقیقت فیلم به جای این که پله به پله فیلم‌های رودی ری مور را بازسازی کند (همان کاری که فرانکو انجام می‌دهد) با رفتن به درون شخصیت و مناسبات او با استودیوها و همکارانش، تمام تجربه او را برای ما بازنمایی می‌کند. شاید این تناقض عجیبی باشد که یکی از موفق‌ترین هنرپیشه/کارگردان/استندآپ‌کمدین‌های تاریخ امریکا داستان زندگی یکی از مهجورمانده‌ترین استندآپ/بازیگر/استعدادهای فرهنگ سیاهپوستی را بازگو کند که در بیشتر عمرش با شکست مواجه شده است. اما هم‌چون تیم برتون، مورفی رودی ری مور را شکست‌خورده یا بد و مزخرف نمی‌داند. ری مور و اد وود هر کدام هنرمندانی هستند که بدون توجه به قواعد و مرزبندی و فرم بیرونی، هنر خودشان را خلق می‌کردند. اما اگر اد وود فقط در جایگاه کارگردان/نویسنده/بازیگر جای می‌گرفت، رودی ری مور خود را همه‌کاره می‌دید. او سعی داشت تا تمام مراحل فیلم‌سازی را یک نفره جلو ببرد. حتی عرضه محصول.
دولمایت می‌تواند به راحتی در دسته بهترین کمدی سال قرار بگیرد. فیلمی بامزه که کمدی‌اش بر پایه دیالوگ‌های هوشمندانه است. بدون ادا و اطوار به سادگی داستان خودش را می‌گوید و با یک خضوع و فروتنی که حاصل یک عمر تجربه بازیگری‌ او است به پایان می رسد.

دولمایت

این مطلب به کوشش تیم تحریریه مجله تخصصی فینیکس تهیه و تدوین شده است.

این کامنت ها را دنبال کنید
اعلان برای
guest
0 دیدگاه
Inline Feedbacks
مشاهده تمام دیدگاه ها
امین نور
امین نور
منتقد و تحلیل‌گر سینما

آخرین نوشته ها

تبلیغات

spot_img
spot_img
spot_img
spot_img
0
دیدگاه خود را برای ما بگوییدx
Verified by MonsterInsights