کانتمیر بالاگوف و ساخت دختر قدبلند

اولین فیلمتان نزدیکی، درباره‌ی خانواده‌ای یهودی و آدم‌ربایی است. حالا با دختر قدبلند فیلمی تاریخی ساخته‌اید. چرا تصمیم گرفتید این مسیر متفاوت را پیش بگیرید؟
زیاد به ژانر توجه نمی‌کنم چون فقط در تلاشم داستانی درباره‌ی انسان‌ها و فقرا بسازم. برایم به طور مشخص مهم بود که ایمان زنان را بعد از جنگ نشان دهم، چرا که هیچ فیلمی در سینمای معاصر روسیه درباره‌ی این موضوع صحبت نکرده است.

منبع الهامتان چی بود؟ ایده‌ی فیلم از کجا می‌آید؟
بیشتر الهام فیلم دختر قدبلند از کتاب تصویر غیرزنانه‌ی جنگ اثر سوتلانا الکسیویچ می‌آید اما راستش از همه‌جا الهام گرفته‌ام، کتاب‌ها و فیلم‌های دیگری هم بوده‌اند که به من الهام بخشیده‌اند.

آیا ویکتوریا و واسیلیا که چهره‌های تازه‌ای برای سینما هستند را برای نقش‌هایشان آماده کردید؟
هر دوی آنها دانشجوی بازیگری هستند و وقتی در فرایند انتخاب بازیگرهای فیلم دختر قدبلند بودیم، تست دادند. برای تست بازیگری بخشی از یک اثر ادبی را خواندند. این کار برایم بسیار اهمیت داشت چون بخشی که می‌خواندند وحشتناک بود و به دنبال آن غروری بودم که اشخاص قوی گاهی اوقات در خود دارند. باید این را در خود نشان می‌دادند.

آیا بیشتر علاقه‌مند به کار با بازیگرهای جدید هستید؟
بله، به نظرم هدفم یافتن چهره‌های جدید و کار کردن فقط با آدم‌های جدید است. چیزی که به دنبالش هستم سحر درونی در آدم‌هایی است که با آن‌ها کار می‌کنم.

دختر قدبلند

واقعا با تماشای آن صحنه در ساحل که ایا بچه‌ی کوچک را خفه می‌کند تنم به لرزه درآمد. واقعا شوکه‌کننده بود.
آن صحنه را با یک کودک بازیگر انجام دادیم و وانمود کردیم که داریم بازی می‌کنیم، و قبل از فیلمبرداری بسیار تمرین کردیم. به این شکل بود که توانستیم بدون هیچ مشکل دیگری صحنه را بگیریم. باید مدام فیلمبرداری می‌کردیم چون نمی‌دانستیم کِی می‌تواند حرکتی انجام بدهد که بتوانیم واقعا در فیلم ازش استفاده کنیم. این یعنی که بخش اعظمی از این صحنه‌ی بخصوص توسط تدوین میسر شد.

وقتی با بازیگرها کار می‌کنید، ایده‌های مشخصی در ذهن دارید که بازیگری خوب یعنی چی، یا می‌گذارید بازی کنند و بعد تصمیم می‌گیرید؟
بیشتر اوقات پنج برداشت اول برایم کاملا راضی‌کننده بودند اما تلاش داشتم تا حدی ممکن کار واقعی باشد، حتی در ریزترین جزئیات. مثلا نوع بالا آوردن بازویش یا تکان دادن دستش. به نوعی رویکردی کمال‌گرا بود.

تضاد بین ایا و ماشا بسیار جالب است. یکی‌شان بسیار قدبلند است و دیگری بسیار قد کوتاه، بنابراین نوعی وضعیت گروتسگ شکل می‌گیرد. می‌توانید کمی درباره‌ی این ابعاد کوتاهی و بلندی صحبت کنید و این که این تضاد چقدر برای شخصیت‌هایشان اهمیت داشت.
برایم این مساله مهم بود. مثلا اینکه کسی را نشان دهیم که ظاهرش بلند و دست‌پاچلفتی است اما در درون ساده‌دل و مهربان است.

پایان فیلم دختر قدبلند هم بسیار قابل توجه است. جایی که خانواده‌ی ثروتمند مردی را می‌بینیم که قصد ازدواج با ماشا را دارد و به ما چیزی درباره‌ی تفاوت طبقاتی روسیه در آن زمان می‌گوید و درباره سیاست جنسی دوران جنگ.
وقتی کار روی فیلم‌نامه را شروع کردیم، بسیار به این صحنه‌ی به خصوص توجه داشتیم چرا که می‌خواستیم در پایان حس داستانی ناتمام در فیلم باشد. یعنی تا پایان فیلم به معضل اتفاقاتی که در زمان جنگ برای زنان افتاد، نپردازیم. هم‌چنین می‌خواستیم تماشاگران این حس را داشته باشند که نتوانند تصمیم بگیرند آیا ماشا دارد حقیقت را می‌گوید یا زن را اذیت می‌کند. نمی‌خواستیم قضاوت کنیم که آیا چنین استعدادی دارد یا اینکه ویژگی‌های شخصیتش را به شکلی منفی نشان دهیم.

دختر قدبلند

پویایی رابطه‌ی بین ویکتوریا و رییس بیمارستان هم بسیار جالب است. ظاهرا در بعضی از پرونده‌ها برای کشتن بیماران از او استفاده کرده بود. آیا در روسیه‌ی زمان جنگ این اتفاق زیاد رخ می‌داد؟
دفترچه‌خاطرات‌های زیادی را از آن زمان خواندیم و داستان‌هایی دقیقا به این شکل پیدا نکردیم، اما داستان زنی را پیدا کردیم که داشت به دکتر فحش می‌داد چون زندگی شوهرش را نجات داده بودند، به این خاطر که شوهرش از گردن به پایین فلج شده بود.

اینجا تمام انسان‌ها به کسی نیاز دارند، موافق هستید؟
بله. در حقیقت معلمم الکساندر سوخوروف همیشه به من یاد داده که یک انسان به دیگری نیاز دارد. و این داستان شخصی‌ست که به دیگری نیاز دارد.

می‌توانید کمی درباره‌ی رابطه‌تان با سوخوروف بگویید؟
دانشجوی سوخوروف بودم و سال‌ها در کارگاه‌اش شرکت داشتم و بدین شکل دانش‌اش از این حرفه را بهم یاد داد.

متوجه شده‌ام که بیشتر فیلم‌هایتان از صحبت درباره‌ی دولت و سیاست دوری می‌کنند، حتی در این فیلم که در رژیم کمونیستی می‌گذرد. می‌توانید کمی درباره‌ی این بُعد کارتان صحبت کنید؟
معتقدم که من آدمی کاملا غیرسیاسی هستم. اعضای طراحی صحنه ازم خواستند چند پرتره از استالین را به عنوان بخشی از طراحی صحنه در چند قاب نشان بدهم تا به فیلم جنبه واقعی بیشتری ببخشد اما کاملا مخالف این کار بودم. بنظرم فیلم‌سازی خوب باید به دور از زمان و مکان باشد.

فیلم را در چه شهری ساختید؟
لنینگراد.

می‌توانید کمی درباره‌ی چشم‌انداز آنجا بگوید و اینکه چرا از آن منطقه استفاده کردید؟
فیلم را در لنینگراد ساختیم چون حتی همین حالا هم پژواکِ آن محاصره‌ی وحشتناک را در فضا و حتی معماری شهر حس می‌کنید.

دختر قدبلند

این مطلب به کوشش تیم تحریریه مجله تخصصی فینیکس تهیه و تدوین شده است.

این کامنت ها را دنبال کنید
اعلان برای
guest
0 دیدگاه
Inline Feedbacks
مشاهده تمام دیدگاه ها
امیر گنجوی
امیر گنجوی
مدیریت مرکز فرهنگی هنری فینیکس. فیلم‌ساز. تهیه‌کننده سینما. برگزارکننده جشنواره سینمایی. محقق و منتقد سینما. محقق در فلسفه حقوق. فعال مدنی

آخرین نوشته ها

تبلیغات

spot_img
spot_img
spot_img
spot_img
0
دیدگاه خود را برای ما بگوییدx
Verified by MonsterInsights