جشنواره شبهای تاریک تالین در استونی در تقویم سینمایی جشنوارههای سینمایی جهان جایگاه ویژهای یافته و به یکی از بزرگترین جشنوارههای سینمایی جهان بدل شده است که امسال در بیست و هفتمین دوره، میزبان ۵۲۸ فیلم کوتاه و بلند از ۷۳ کشور جهان بود؛ جشنوارهای که برخلاف رقبایش که معمولاً به مدت ده روز برگزار میشوند، جشنوارهای هفده روزه است و جالب این که در شهر سرد تالین با استقبال بسیار گرم تماشاگران روبرو میشود.
جایزه بزرگ بهترین فیلم بخش مسابقه امسال به فیلم بخشایش (Misericotdia) از ایتالیا رسید. اما دانته در این سومین فیلمش که از روی تئاتری به همین نام – که هم اکنون بر روی صحنه است- ساخته شده، داستان سه زن کارگر جنسی را در محیطی دورافتاده روایت میکند که در آن تنها نقطه گرم زندگیشان در دل فقر، نگهداری از آرتورو است؛ کودک عقب ماندهای که حالا بزرگ شده و به نظر میرسد مفهوم بخشایش و رستگاری را در زندگی این سه زن معنا خواهد کرد، فیلمی که به مانند آثار پیشین دانته فضایی کاملاً زنانه دارد.
جایزه بهترین کارگردانی به مانوئل مارتین کوئنکا برای فیلم «عشق آندرهآ» از اسپانیا رسید، داستان کشف جهان از سوی یک دختر پانزده ساله که حالا در لابلای شلوغیهای نوجوانی با مفهوم عشق و خانواده بیشتر آشنا میشود.
اما پر سر و صدا ترین فیلم جشنواره رضایت (Consent) نام داشت، فیلمی از ونسا فیلو فیلمساز فرانسوی که داستان غریبی را روایت میکند: داستان واقعی سوء استفاده عاطفی و جنسی یک نویسنده فرانسوی از دختران سیزده چهارده ساله که از سوی یکی از قربانیان او روایت میشود. این دختر که ونسا نام دارد داستان آشناییاش با این نویسنده را برای ما روایت میکند، داستانی که بعدها به شکل اتوبیوگرافی در سال ۲۰۲۰ منتشر کرده و در واقع در انتهای فیلم و کتاب، نوشتن این داستان را «انتقام» از این نویسنده عنوان میکند؛ از گابریل متزنف که هنوز زنده است و تحت تعقیب قضایی هم قرار نگرفته است.
کیم هیگلین بازیگر زن فیلم که جایزه بهترین بازیگر زن جشنواره را به طور مشترک به دست آورد، در نقش سیزده سالگی این دختر بسیار موفق است، در حالی که خودش به طرز عجیبی بیست و دو سال دارد و به این ترتیب امکان بازی در صحنههای عریان فیلم با نمایش رابطه جنسی یک دختر نوجوان و زیر سن قانونی فراهم شده است.
فیلم از شعارهای فمینسیتی پرهیز دارد و تنها به روایت سوبژکتیو جهان یک نوجوان و خرد شدن او میپردازد، در نتیجه فیلم بی آن که اصراری بر اهداف فمینیستی را به نمایش بگذارد، خودبخود به همه آنها میرسد: نفرتانگیزترین شخصیت فیلم همین نویسندهای است که شرح روابط جنسی خود با کودکان را در کتابهایش منتشر کرده و در سایه امن روابط سیاسیاش به زندگی خود ادامه داده است.
«رقص ناتاشا» ساخته جاس اتلینگ از هلند از دیگر فیلمهای بخش مسابقه بود که در فضایی سیاه و سفید تنهایی یک پسربچه ساکت و عجیب را دنبال میکند تا به جوانیاش میرسد و در انتها با پایانی تلخ، گویی زیستن سرخوشانه که با دیدار زنی به نام ناتاشا دور از دسترس به نظر نمیرسید، باز ناممکن میشود.
«مرد آهنربایی» ساخته گاس ون دن برگ از بلژیک هم به شدت به رقص ناتاشا شباهت دارد و این بار داستان غرابت و تنهایی مردی را روایت میکند که بدنش آهنربا دارد و به این ترتیب جذب یک سیرک میشود، جایی که عشق نوعی رهایی خواهد بود. این بار اما فیلم با امید پایان مییابد و مرد از روزمرهگیاش میگریزد تا شاید عشق گمشدهاش را باز یابد.
سینمای ایران
امسال سه داور ایرانی در بخشهای مختلف حضور پر رنگی داشتند، اما سینمای ایران که همیشه حضور چشمگیری در جشنواره تالین داشت و جوایزی را هم به خانه برده بود، امسال از پس شرایط جدید سینمای ایران، جلوه بسیار کمرنگتری را رقم زد. جشنواره تالین هم در پی جنبش «زن، زندگی، آزادی»، امسال ترجیح داده از فیلمهای جریان رسمی داخل ایران پرهیز کند و تینا لاک، مدیر جشنواره میگوید که این جشنواره تمایل بیشتری به فیلمهای زیرزمینی سینمای ایران نشان خواهد داد.
در نتیجه این نگاه، «منطقه بحرانی» ساخته علی احمدزاده که به شکل زیرزمینی ساخته شده و انتقاد تند و تیزی به شرایط حاکم بر ایران است، در جشنواره تالین به نمایش درآمد؛ فیلمی که فارغ از بحث کیفیتهای سینمایی، به یک سند اجتماعی از اوضاع و احوال امروز جوانان ایرانی میماند که در صحنه معروفش، دختری بدون حجاب، سرش را از اتوموبیل بیرون آورده و دشنام آشکاری را نثار جمهوری اسلامی میکند.
در بخش فرعی «حقوق کودکان» فیلمی به نام «کاپیتان» ساخته محمد حمزهای به نمایش درآمد که داستان پسری مبتلا به سرطان را به نمایش میگذارد که آرزویش شرکت در تیم ملی فوتبال است. فیلم کوتاه «خانه دوستی نیست» ساخته عباس طاهری هم در بخش فیلمهای کوتاه به نمایش درآمد.
کاوه دانشمند پس از چند فیلم کوتاه، اولین فیلم بلند خود را در بخش مسابقه فیلمهای اول جشنواره تالین عرضه کرد:«سندروم تابستان بی پایان» که داستانش نه در ایران میگذرد و نه در جمهوری چک، بلکه روایتی است به شدت فرانسوی که به نظر میرسد تمام هم و غم فیلمساز، باورپذیر کردن روایتش در دل فرهنگ فرانسه است.
فیلم داستانگوست و میخواهد داستان یک خانواده را در سه روز روایت کند، زمانی که زن با یک تلفن مشکوک درباره رابطه شوهرش با یکی از بچههایی که به فرزندی قبول کردهاند، اخطار میگیرد. از این جا فیلم با حال و هوایی هیچکاکی سعی دارد گره ماجرا را باز کند، در عین حال در سبک و سیاق تصاویر، فیلمساز به شدت متکی بر فیلمهای فرانسوی دهه هفتاد، از جمله آثار اریک رومر به نظر میرسد.