رم کولهاس معمار و نویسندهی هلندی برندهی جایزه معماری پریتزکر، مدت زیادی است که با فرودگاهها مشکل دارد. البته مشکل او با فرودگاهها مثل مشکلات معمول مردم با این مکانها نیست (مثل بوی سینابون، رفتار خشن نیروهای امنیتی، خوراکیهای هفت دلاری و غیره)، مشکل کولهاس با فرودگاهها به این برمیگردد که هدف و کارکرد اصلیشان را از دست دادهاند.
کولهاس از پشت تلفن دفترش در روتردام میگوید: «در گذشته فرودگاهها فضاهای بسیار منطقی بودند که وظیفهشان بردن شما از یک مکان به داخل هواپیما بود. ورود، تحویل چمدانها، گمرک، و از این قبیل چیزها» اما حالا فرودگاهها به چیزی بدل شدهاند که او اسمش را میگذارد فضای آت و آشغال. او میگوید: «حالا به نوعی مجبور میشوید که وارد ترکیبی کاملا اقتصادمحور شوید که بدین شکل در معرض بالاترین سطح ممکن از امکان خرید اجناس قرار بگیرید.» او اشاره دارد که ساختار مارپیچ فرودگاهها مسافران را در مرکزخریدی شبیه به یک هزارتو قرار میدهد و فضایی ایجاد میکند که گویی «همیشه شلوغ است» و بدین شکل «آزادی بسیاری کمتری داریم که انتخابهای خودمان را داشته باشیم و فاصلهمان را از بقیه حفظ کنیم.»
فرودگاهها حالا یکی از چندین فضاهای عمومی هستند که باید در زمانهی پاندمیها مورد تجدیدنظر قرار گیرند، دوباره ساماندهی شده و بازطراحی شوند، و کولهاس معتقد است برای این کار دیر هم هست. در فهرست مکانهایی که در نظر او باید بازطراحی شوند، گزینه دیگری هم هست: شهرها، به خصوص آن شهرهایی که هدفی ندارند جز جذب آدمها. او میگوید: «مشکل اینجاست که در ۲۰ یا ۳۰ سال گذشته، شهرها به فضاهایی برای جمع شدن تعداد کثیری از آدمها و توریستها بدل شدهاند. شهرها در سطح بسیاری شدیدی تغییر پیدا کردهاند و ما توجه زیادی به این تغییر نداشتهایم.»
معماری که بیشتر به خاطر کتاب «نیویورک هذیانی» معروف شد، که در آن شهر نیویورک را با تمام تراکم و ازدیام جمعیتش تحسین کرده بود، حالا توجهاش به فضاهایی که کمتر استفاده شدهاند، جلب شده است، به خصوص فضای حومه و برونشهری. در نظر او، جمع شدن بیش از ۵۰ درصد جمعیت جهان در کلانشهرها که فقط ۲ درصد از خشکی را به خود اختصاص دادهاند، مشکلی بوده که حتی پیش از اطلاع مردم از «فاصلهگذاری اجتماعی» وجود داشته است.
این مساله یکی از درونمایههای نمایشگاه اخیر او، با عنوان «برونشهر»، در گوگنهایم بوده که در آن نگاهی داشته به بیتوجهی کامل انسانها به فضاهای برونشهری. در ماه مارس، کمتر از یک ماه پس از شروع نمایشگاه، موزه بخاطر پاندمی کرونا بسته شد، در زمانی که انسانها آرزو داشتند کاش در جایی خلوتتر زندگی میکردند و تازه برایشان سوال پیش آمد که غذایشان از کجا میآید.
کولهاس خودش را کنترل میکند و پز نمیدهد: «شاید فرصتطلب بنظر بیایم اگر بگویم که بهتان گفته بودم یا اینکه بگویم حالا میتوانید ببینید که شهرها واقعا فضاهای بسیار خطرناکی برای زندگی هستند. بنظرم این مساله تاکیدی بر این واقعیت میشود که واقعا مهم است نسبت به فضاهای برونشهری بیتوجه نباشیم، در حالی که نیاز نیست لزوما به شهرها پشت کنیم.»
او اشاره دارد که یکی از نقشهای کمتردیده شدهی فضاهای باز این است که میتوانند مکانی باشند برای کارخانههای تماما اتوماتیک، پایگاههای فرایند اطلاعات و انبارهای شرکتهایی مثل آمازون، اپل و گوگل. از آنجایی که خرید اینترنتی و کنفرانسهای مجازی به الزامات زندگی بدل شدهاند، این ساختارهای غولآسا هم اهمیت بسیاری پیدا کردهاند. کولهاس حتی پیش از پخش شدن ویروس کرونای جدید به معمارها ندا داده بود که طراحیهای جدیدی انجام دهند.
کولهاس در ماه فوریه در مراسم بازگشایی نمایشگاهش گفته بود: «حرفهی ما به ارزشها، خواستهها و نیازهای انسانها بستگی دارد. اما حالا جای جای دنیا این ساختهای مکانیکی ظاهر شدهاند، اغلب هم ساختهای بسیار بزرگ، مثلثیوار با فضایی بسته.» و اینها گاهی با انسانها در فضایی مشترک قرار دارند. او میگوید: «به نوعی از معماری نیاز داریم که دستگاهها و روباتها را در خود جای دهد، احتمالا به عنوان اولویت اصلی کارمان. و بعد میتوان بررسی کرد که چگونه روباتها و انسانها میتوانند در یک ساختمان در کنار هم به زیست ادامه دهند.»
کولهاس در ۷۵ سالگی به قدری عمر کرده که مشکلات و نیازهای سالهای پس از جنگ جهانی دوم در اروپا را به یاد داشته باشد. او که بیشتر کودکیاش را در اندونزی گذراند، میداند که بیماریهای قابل سرایت میتوانند سیستم درمانی ناآماده را درگیر خود کنند. بنابراین واقعیتهای تازهی زندگی در دوران یک پاندمی یادآور سالهای جوانیاش است.
اما مسائل دیگری هستند که او درگیرشان است. او میگوید که خلاقیت در تنهایی محض غیرممکن است. کولهاس اینروزها نیمی از زمانش را صرف بخش ساختمانی دفترش میکند، که با عنوان OMA (دفتر معماری متروپولیتن) شناخته میشود، و نیمی دیگر از زمانش را به بخش نظری و تئوری کارش اختصاص میدهد که شامل گردآوری کتاب و نمایشگاه میشود. او برای هرکدام از این کارها به آدمهای دیگر نیاز دارد. او میگوید: «از نظر کار کردن بدون داشتن ارتباط نزدیک با دیگر آدمها، برایم کاملا روشن است که برای داشتن خلاقیت، ارتباط با دیگران یک لازمه است» و بعد یکی از گفتههای پیچیدهای که به خاطرش مشهور شده را میگوید: «برای خلق هرچیزی که قرار است خاص و استثنا باشد، یا صرفا برای الهام گرفتن، ارتباط انسانی الزامیست.»
اگر مجموعه آثار کولهاس، که شامل ساختمانهایی در شهرهای کاملا متفاوت از جمله موسکو، میلان، پکن، سیاتل و سئول و حداقل ۱۰ کتاب (کتابهای زیادی را مشترکا با دیگران نوشته) میشود، درونمایهای داشته باشد، آن درونمایه این است: او به سمتی چیزی جذب میشود که حس کند همکارانش توجهی کمی به آن نشان دادهاند، حالا میخواهد نقطهنظر خاصی باشد، مواد ساختمانسازی مشخصی باشد، یا شهری در نیجریه باشد. او دربارهی فعالیتهای حرفهای خود میگوید: «حس میکنم همیشه تلاش کردهام به مسائل و ابعادی بپردازم که بنظرم نسبت به آنها بیتوجهی شده است.» پروژهای که در شهر مادریاش روتردام کار کرده بود به نوعی طراحی شده که ماشینهایی که از اطراف میگذرند بهترین نما را از آن داشته باشند. موزهای در پارک گورکی در موسکو رستوران مخروبهای بوده که با پلاستیک پلیکربنات ساخته شده است. او کتابی دربارهی لاگوس نوشته، و کتاب «راهنمایی طراحی مراکز خرید برای مدرسهی طراحی هاروارد» را با همراهی دیگران گردآوری کرده است.
در حالی که کولهاس تعدادی از چالشها و محدودیتهایی که این ویروس به وجود آورده را پیشبینی کرده بود، از عدم آمادگی ملتهای غربی متعجب شد. او که مشهورترین کارش را برای ساختمان مرکزی شبکه تلویزیونی دولتی چین (CCTV) در پکن ساخته بود، از این نگران بود که چین یک کشور منزوی به حساب میآید. او میگوید: «نوعی سینوفوبیا (چینهراسی) در جوامع وجود دارد، به نوعی که فاصلهی میان غرب و چین به شکلی مدوام در حال افزایش است. زنگهای خطری که آنجا به صدا درآمده بود را اینجا دریافت نکردیم.»
او همچنین از این شگفتزده شد که جهان چطوری در مقابله با این وضع تغییر کرده است. او میگوید: «از میزان کمکهای اقتصادی بسیار شگفت زده شدهام.» و اشاره دارد که جمعآوری منابع مالی برای تغییرات بزرگ اقلیمی پیش از این بسیار دشوار بوده است. او همچنین از «انعطاف پذیری بینظیر مردم در اینکه نشان دادند میتوانند رفتارشان را به رادیکالترین شکل ممکن تغییر دهند» تحت تاثیر قرار گرفته است.
معمارها شاگرد و کارگشای رفتار انسانی هستند؛ هم میخواهند رفتار انسانی را درک کنند و هم آن را تغییر دهند. کولهاس بخشی از ایمانش را در اینکه معماری به تنهایی میتواند مشکلات را حل کند، از دست داده است. او میگوید: «اما هنوز به این مساله ایمان دارم، و شخصا این چیزها را تجربه کردهام، اینکه گاهی خواستهها و نیازها را در بافتی مشخص ترکیب میکنید و باعث خلق چیزی میشوید که برای مدتی طولانی بسیار راضیکننده خواهد بود.» به عبارت دیگر، نقشههای دیوانهوار کولهاس گاهی کارساز بودهاند، و همین کافیست.
منبع: Time
نویسنده: Belinda Luscombe
مترجم: رامتین ابراهیمی
این مطلب به کوشش تیم تحریریه مجله تخصصی فینیکس تهیه و تدوین شده است.
بسیار بسیار عالی. ممنون از ترجمه این متنِ خوب از یکی از بهترین معماران زنده دنیا
بسیار عالی. ممنون از ترجمه مقاله های معماری
خواهش میکنم. قطعن در آینده این اتفاق ادامهدار خواهد بود.