دربارۀ «راستی آخرین بار پدرت را کِی دیدی؟» اثر بلیک موریسون

 بلیک موریسون در «راستی آخرین بار پدرت را کِی دیدی؟» آخرین روزهای زندگی پدرش، جزئیات مرگ او در خانه و آشفتگی عاطفی پس از آن را با نگاهی گزارش‌گونه و در عین حال عاطفی که با چاشنی طنز آمیخته شده با نقبی به خاطرات گذشته‌اش از او روایت می‌کند. این اثر که نخستین‌بار در سال ۱۹۹۳ منتشر شد کندوکاوی است درون‌گرایانه‌ از رابطۀ نویسنده با پدرش، دکتر آرتور موریسون و تجربۀ از دست‌دادن او به دلیل بیماریِ سرطان. عنوان این کتاب اشاره به تابلویى است با عنوان «و آخرین بار کى پدرت را دیدى؟» اثر نقاش انگلیسى ویلیام فردریک ییمز در گالرى هنری واکر لیورپول. در این تابلو صحنه‏اى مربوط به دورۀ جنگ داخلى بریتانیا در قرن هفدهم تصویر شده که افسران مشروطه‌خواه و طرفدار پارلمان، پسر خردسال یکى از هواداران پادشاه مخلوع (چارلز اول) را استنطاق می‌کنند تا کشف شود پدر متواری‌اش کجا مخفى شده است.

بلیک موریسون کیست؟

بلیک موریسون شاعر، رمان‌نویس و روزنامه‌نگار بریتانیایی ۸ اکتبر ۱۹۵۰ در اسکیپتون واقع در یورکشایر شمالی متولد شد. والدین او آرتور موریسون (انگلیسی) و اگنس اوشی (ایرلندی) هر دو پزشک بودند. زندگی اولیه و خانوادۀ موریسون تأثیرات مهمی بر سبکِ نوشتن او، به‌ویژه در خاطراتش به‌جا گذاشت.

موریسون، ادبیات انگلیسی را در دانشگاه ناتینگهام و کالج دانشگاهی لندن (UCL) مطالعه کرد و با روزنامه‌نگاری فعالیت حرفه‌ای خود را آغاز کرد. او با صفحات ادبی برخی روزنامه‌های معروف انگلیسی چون تایمز، آبزرور و ایندیپندنت همکاری داشته است. موریسون همچنین مقالاتی برای نشریات مختلف از جمله نیویورکر، نیویورک تایمز، نقد کتاب لندن، نیو استیتسمن نگاشته و از سال ۲۰۰۱، به‌طور منظم برای گاردین می‌نویسد. او از سال ۲۰۰۳ استاد نویسندگی و زندگی خلاق در کالج گلداسمیت، دانشگاه لندن بوده. موریسون همچنین عضو انجمن سلطنتی ادبیات است و تا کنون چندین دکترای افتخاری دریافت کرده.

آثار بلیک موریسون

نوشته‌های موریسون، ژانرهای مختلفی از جمله شعر، داستان و آثار غیرداستانی را در برمی‌گیرد. «جنبش ادبی: شعر و داستان انگلیسی دهۀ پنجاه»، «عینک‌های تاریک»، «انگار»، «چیزهایی که مادرم هرگز به من نگفت»، «جنوب رودخانه» و «دو خواهر»، برخی از آثار بلیک موریسون‌اند. «عینک‌های تاریک»، اولین دفتر شعر او شامل اشعاری است که مضامینی چون زندگی، خانواده، انتخاب‌ها و حسرت‌ها را بررسی می‌کند. اشعار موریسون با نقدهای مثبت منتقدان ادبی مواجه شد، به‌طوری که یکی از منتقدان، موفقیت موریسون را در شعر ستایش کرد و گفت او در هر ژانری که می‌نویسد به شکل غبطه‌انگیزی موفق است. موریسون؛ جایزۀ سامرست موام را برای مجموعۀ شعر «عینک‌های تاریک» دریافت کرد. در «انگار» (۱۹۹۷) موریسون به بررسی پروندۀ قتل جیمز بولگر دو‌ساله توسط دو پسر ده‌ساله، رابرت تامپسون و جان ونبلز در لیورپول در سال ۱۹۹۳ می‌پردازد. این کتاب نقدهای متفاوتی دریافت کرد. برخی رویکرد انسانی موریسون به موضوع را ستایش کردند، در حالی که منتقدانی هم، از کتاب به دلیل تمرکز بیش از حد بر عاملان جنایت و عدم توجه کافی به قربانی و خانواده‌اش انتقاد کردند. «چیزهایی که مادرم هرگز به من نگفت» (۲۰۰۲) به زندگی کیم موریسون، مادر موریسون که در سال ۱۹۴۲ در دوبلین به‌عنوان پزشک فعالیت می‌کرد و در طول جنگ جهانی دوم در بیمارستان‌های بریتانیا کار می‌کرد می‌پردازد. «جنوب رودخانه» (۲۰۰۷) رمانی است که در پس‌زمینۀ بریتانیای دوران تونی بلر، به مضامینی مانند سرخوردگی شخصی و اسطوره‌های شهری که بر زندگی شخصیت‌ها درجامعه‌ای پست‌مدرن، مادی‌گرا و مصرف‌گرا تاثیر می‌گذارد می‌پردازد. از دید منتقدان ادبی این رمان با وجود عدم انسجامش، خواندنی و باشکوه است. «دو خواهر» نیز کتابی زندگی‌نامه‌ای است مربوط به خاطراتی در مورد دو خواهر متوفی بلیک موریسون، گیل و جوزی. این کتاب بیشتر بر زندگیِ خواهر کوچک‌تر موریسون، گیل، متمرکز است که بیشتر عمرش با اعتیاد به الکل دست‌وپنجه نرم کرد و در نهایت در سن ۶۷ سالگی از دنیا رفت. جوزی خواهر ناتنی‌ موریسون نیز بر اثر مصرف بیش از حد الکل به سمت مرگی خودخواسته رفت. «دو خواهر» طیف گسترده‌ای از نقدهای مثبت و منفی را دریافت کرد. به عقیدۀ برخی از منتقدان؛ موریسون گاهی‌اوقات به کلیشه‌ها متوسل می‌شود. شاید به‌عنوان مفری برای حفظ فاصلۀ احساسی با موضوعی تراژیک.

راستی آخرین بار پدرت را کِی دیدی؟

بلیک موریسون در «راستی آخرین بار پدرت را کِی دیدی؟» پیچیدگی‌های شخصیت پدرش را به تصویر می‌کشد، مردی که پشت ظاهر سختش، حساسیت عاطفی عمیقی دارد و علی‌رغم نقص‌هایش، سویه‌های ملانکولیکی هم در شخصیتش دارد: «همیشه اشکش در آستینش بود: وقتی سگ‌ها و گربه‌ها می‌مردند گریه می‌کرد؛ وقتی خواهرم را در شبانه‌روزی گذاشت، در راه برگشت گریه کرد؛ آن روز که من به دانشگاه می‌رفتم و او از زیر درخت بلوط برای خداحافظی با من دست تکان می‌داد، گریه کرد. پس چرا به من یاد داده بود شجاع باشم و توی خودم نگه دارم؟ چرا نمی‌توانم برای او گریه کنم؟»

راستی آخرین بار پدرت را کِی دیدی

این کتاب در سال ۲۰۰۷ برای فیلمی به همین نام به کارگردانی آناند تاکر با بازی کالین فرث و جیم برودبنت اقتباس شد، یک اقتباس ادبی خوب.

بلیک موریسون آخرین لحظات زندگی پدرش؛ جایی که علی‌رغم ضعف جسمانی‌اش و به قول خودش جسم اسقاط از خط خارج شده‌اش، حافظه‌اش هنوز روشن و دقیق است را روایت می‌کند:

«تحریکش می‌کنیم داستان کهنۀ دیگری را شروع کند، این که چطور او و دوستان مدرسه‌اش به آزمایشگاه شیمی دستبرد زدند و مواد منفجره‌ای که خودشان درست کرده بودند روی ریل تراموای بولتون گذاشتند. قصه‌اش را از حفظیم. شنیدن این قصه از زبان او آرامش‌بخش است. گویی مرگ لَختی پس می‌نشیند اما نه: همین که با زبان‌بازی وادارش می‌کنیم قصه‌هایی را تعریف کند که بخش اعظم زندگی‌‌مان، ما را دچار ملال کرده‌اند یا کفرمان را در آورده‌اند نشانه‌ای است از این که تا چه حد درمانده شده‌ایم، چه کم باور داریم که بار دیگر باز آن‌ها را یا صدای او را خواهیم شنید و مهم نیست چه می‌گوید، فقط کافی است چیزی بگوید: حالا که هرچیزی آخرین است، حتی پیش پا افتاده‌ترین گفته‌ها عمقی غریب پیدا کرده‌اند.»

این خاطرات، آغشته به پیچیدگی‌های پیوند این پدر و پسر است. پر است از ظرایف رابطۀ‌ میان آن‌ها با روایت حکایت‌ها و تداعی‌ها و خرده‌داستان‌ها. موریسون زندگی پدرش را از سال‌های اولیه، سال‌هایی که به خاطر می‌آورد، تا آخرین روزهای زندگی‌اش مرور می‌کند. این کتاب بازنمایی‌ای احساسی یا ایدئال نیست که روایتی صادقانه از رابطۀ میان آن‌هاست، شامل لحظاتی از عشق، ناامیدی و شوخ‌طبعی. یکی از تم‌های محوری کتاب، فرآیند غم و اندوه و تأثیر آن بر افراد است. موریسون در مورد درد و آشفتگی عاطفی ناشی از دست دادن والدین می‌نویسد: «می‌خواهم به آدم‌ها هشدار بدهم که اندوه فرزند را دست‌کم نگیرید، فکر نکنید چون دیگر با پدر و مادرتان زندگی نمی‌کنید، رابطۀ پر از دردسری با آن‌ها داشته‌اید، بزرگ شده‌اید و شاید خودتان پدر و مادر شده‌اید، این‌ها کار را پس از مرگ آن‌ها بر شما ساده‌تر می‌کند. سابقاً فکر می‌کردم جهان به دو دسته تقسیم می‌شود: آن‌ها که بچه دارند و آن‌ها که ندارند؛ حال فکر می‌کنم به آن‌هایی تقسیم می‌شود که پدر و مادرشان را از دست داده‌اندو آن‌ها که پدر و مادرشان هنوز زنده‌اند.»

«راستی آخرین بار پدرت را کی دیدی؟» پس از انتشار مورد تحسین گستردۀ منتقدان قرار گرفت. این کتاب برندۀ جایزۀ واتراستونز/ وولوو/ اسکوایر (Waterstone’s/Volvo/Esquire) برای یک اثرِ غیرداستانی و جایزۀ جی آر آکرلی برای بهترین کتاب در ژانر اتوبیوگرافی در سال ۱۹۹۳ شد و به دلیل داستان‌سرایی سرراست، توانایی‌اش در برانگیختن احساسات عمیق و کاوش روشنگر پویایی خانواده و سوگواری مورد ستایش قرار گرفت. این خاطرات؛ الهام‌بخش ژانری از خاطرات خودافشاگرانه شد و به چندین زبان از جمله اسپانیایی، ایتالیایی، ژاپنی، عربی و آلمانی ترجمه شده است. «آخرین بار پدرت را کِی دیدی؟ وقتی برای آخرین بار نشست و چیزی گفت؟ آخرین باری که مرا شناخت؟ آخرین باری که سالم و سرحال بود؟ آخرین باری که فکر کرد شاید سالم باشد، پیش از این که خبر را به او بدهند؟ حالا هر وقت دوستی پدرش را از دست بدهد برایش نامه می‌نویسم، کاری که هرگز پیشتر نمی‌کردم، کاری که حالا شرمنده‌ام که چرا پیشتر نمی‌کردم.» «راستی آخرین بار پدرت را کِی دیدی؟» با ترجمۀ فرزانه طاهری توسط نشرِ نیلوفر منتشر شده است.

این کامنت ها را دنبال کنید
اعلان برای
guest
0 دیدگاه
Inline Feedbacks
مشاهده تمام دیدگاه ها
شیوا اخوان راد
شیوا اخوان راد
مترجم و روزنامه نگار حوزه ادبیات و سینما

آخرین نوشته ها

تبلیغات

spot_img
spot_img
spot_img
spot_img
0
دیدگاه خود را برای ما بگوییدx
Verified by MonsterInsights