قدم‌های کوچک در راه وگنسیم می‌تواند تغییرات بزرگی ایجاد کند / گفتگوی اختصاصی با دن میلمن نویسنده‌ی آیین جان

دن میلمن، نویسنده و سخنرانِ پرآوازه‌ی آمریکایی به خاطر نوشته‌های پرفروش‌اش در حوزه‌ی معنویت، خودیاری و تحول شخصیتی، چهره‌ی شناخته‌شده‌ای است. رمان نیمه اتوبیوگرافیک‌ِ «جنگجوی صلح‌جو» از جمله آثار پرفروش اوست که به دلیل محتوای تامل‌برانگیزش مورد تحسین قرار گرفته است. او با کتاب‌ها، سمینارها و پادکست‌هایش، الهام بخش افراد بسیاری بوده. با دن دیلمن، در مورد حقوق حیوانات، وگنیسم و مفاهیم عرفانی که زیربنای فلسفه‌ی فکری‌ و آثارش است گفت و گویی کرده‌ام که در این‌جا می‌خوانید:

 

دوران کودکی‌تان در چه فضایی گذشت؟

من سال ۱۹۴۶ متولد شدم و در حومه‌ی لس‌آنجلس، کالیفرنیا بزرگ شدم. والدین من در سال‌های پس از جنگ (جنگ جهانی دوم) بخشی از طبقه‌ی متوسط رو به رشد بودند که در دهه‌های ۱۹۵۰ و ۱۹۶۰ به استقلال رسیدند. پدرم راننده‌ی کامیون غذای سیار و مادرم حسابدار بود و پیانو می‌نواخت. من خوش‌شانس بودم که در خانواده‌ای امن و حمایت‌گر بزرگ شدم.

 

اولین‌ تجربه‌ی شیفتگی‌تان به عرفان مربوط به چه زمانی بود؟

سخت است بگویم دقیقاً چه زمانی با یک نیروی متعالی و برتر از خودم ارتباط برقرار کردم اما اگر بخواهم زمانی را مشخص کنم، احتمالاً سال آخر دانشگاه بود که ال اس دی مصرف کردم و «کاوش درونی‌ام» آغاز شد.

 

تمرین‌های مایندفولنس(ذهن‌آگاهی) و مدیتیشن، که بر لحظه‌ی حال و این‌جا و اکنون تمرکز دارند، چطور می‌توانند به ما کمک کنند تا حس عمیق‌تری از آگاهی و آرامش درونی را پرورش دهیم و چگونه می‌توان این تمرین‌ها را در زندگی روزمره‌مان بگنجانیم؟

اصطلاح «ذهن‌آگاهی» به یک مُد تبدیل شده، گویی نشان‌دهنده‌ی‌ راه‌حلی جهانی برای مشکلات ما است. اما این اصطلاح به سادگی به معنای «توجه کردن است. . . به آن‌چه در لحظه‌ی حال به وجود می‌آید . . . بدون قضاوت» (پرهیز از چیزهایی که باعث موارد غیرضروری می‌شوند مانند فرافکنی‌ها، تداعی‌ها و سایر مواردی که باعث حواس‌پرتی می‌شوند). وقتی با چشمان بسته یا نیمه‌بسته ساکت می‌نشینیم، متوجه‌ی افکار، احساسات یا تصاویر گذرا می‌شویم ولی فقط مشاهده‌گریم و آن‌ها را قضاوت نمی‌کنیم که به آن مدیتیشن ذهن‌آگاهی می‌گوییم. اما از آن‌جایی که ما زندگی خود را با چشمان بسته نمی‌گذرانیم، مهم‌تر است که در تجربه‌ی تعامل خود با دیگران و جهانِ اطراف‌مان نیز آگاه و مشاهده‌گر باشیم.

 

فکر می کنید مردم چگونه می‌توانند اهداف زندگی خود را پیدا کنند و توصیه‌تان به کسانی که به دنبال آن هستند چیست؟

من سه کتاب با موضوع هدف نوشته‌ام – «چهار هدف زندگی»، «راهنمای یافتنِ هدف زندگی» و پرفروش‌ترین کتابم، «روز تولدت را بگو تا بگویم کیستی» بنابراین من بر محوریت این موضوع در زندگی‌مان تأکید می‌کنم. ما انسان‌ها دنبال هدف هستیم. ما نیاز داریم که هدفی در زندگی‌مان داشته باشیم و در حالی که ممکن است در مورد هدف نهایی کیهانی خودمان کاملاً آگاه نباشیم، همیشه می‌توانیم هدف خود را در هر لحظه پیدا کنیم. برای مثال، وقتی این کلمات را تایپ می‌کنم، هدفم را در حال حاضر همین می‌دانم. با خواندن این کلمات، تو می‌توانی هدف خودت را بشناسی، تا زمانی که هدف دیگری در اولویت قرار گیرد.

 

شما به اهمیت نگاه کردن به زندگی روزمره به عنوان نوعی کلاس درس معنوی اشاره کرده‌اید. لطفا توضیح بیشتری می‌دهید؟

اگر خودمان را به عنوان «اجزای هستی» در سیاره‌ی زمین که زنده است و برخی افراد به آن گایا می‌گویند ببینیم، باید بدانیم که رشد و تکامل شخصی‌مان می‌تواند به جهش و ارتقای سیاره کمک کند و اگر بتوانیم زمین را به‌عنوان نوعی مدرسه‌ی الهی برای ارواح تصور کنیم، زندگی روزمره‌ی ما به کلاس بزرگ تکامل شخصی و جمعی‌مان تبدیل می‌شود. درس‌های زندگی، خود را تکرار می‌کنند تا زمانی که آن‌ها را فرا بگیریم و اگر درس‌های ساده‌تر را یاد نگیریم، دشوارتر می‌شوند.

 

چه تمرین‌های معنوی‌ای می‌تواند به ما کمک کند تا درک عمیق‌تری از ماهیت واقعی‌مان به عنوان آگاهی‌ای که فراتر از جسم و ذهن فیزیکی‌ است را پرورش دهیم؟

این سؤال و این موضوع، ما را به سطوح عمیق فلسفه و یکی از سؤالات کلیدی بشر سوق می‌دهد: آگاهی چیست و آیا می‌تواند جدا از بدن فیزیکی‌مان وجود داشته باشد؟ همه‌ی این‌ها حدس و گمان است، چون نمی‌توان آن را اثبات یا رد کرد.  با این اوصاف وقتی از همه‌ی لایه‌های هویت‌مان (به اصطلاح خودِ ظاهری‌مان) فراتر می‌رویم و رهای‎شان می‌کنیم- مثلاً از طریق تمرین‌های طولانی‌مدت مدیتیشن – ممکن است در نهایت متوجه شویم که فقط آگاهی نیستیم، بلکه جوهر آگاهی در وجودمان است و من و شما و هر کس دیگری به واسطه‌ی یک آگاهی مشترک به هم وصلیم. نکته‌ی چالش‌برانگیز این است که بایستی این مساله را درک کنیم، نه اینکه آن را فقط به عنوان یک ایده‎ی فکری بپذیریم.

 

در کتابِ قرآن، آیه‌ی «ن وَالْقَلَمِ وَمَا یَسْطُرُونَ» به قلم و جادوی نوشتن تاکید دارد. به آگاهی ِشما، نوشتن چگونه می‌تواند ابزار قدرتمندی برای رشد شخصی، خلاقیت و ابراز وجود باشد؟

سی دی لوئیس، مقاله‌نویس و پژوهشگر، زمانی گفت: «من برای درک شدن نمی‌نویسم بلکه می‌نویسم تا افکار و ایده‌هایم را کشف کنم.» روند نوشتن، بیرون کشیدن کلمات، ایده‌ها، شخصیت‌هایی که قبلا وجود نداشتند و وارد کردن آن‌ها به جهان برای همیشه عملی ارجمند و مقدس خواهد بود. همان‌طور که ورزشکاران در وضعیت تمرکز کامل و غوطه‌ور شدن در فعالیت ورزشی‌شان، عملکرد‌شان به اوج کیفیت خود می‌رسد، نویسندگان نیز می‌توانند خلسه‌ی خلاقانه‌ای را که با این تمرین مراقبه به وجود می‌آید، تجربه کنند.

 دن میلمن

آناندا(وجد و شعفِ درونی) برای شما چه مفهومی دارد و با چه تکنیک‌هایی می‌توانیم آن را در زندگی روزمره‌ی خود پرورش دهیم؟

جوزف کمبل(اسطوره‌شناس آمریکایی) یک بار گفت «ما این‌جا هستیم تا یاد بگیریم با شادمانی در میان غم‌های دنیا به جلو پیش برویم» نظر او به ما یادآوری می‌کند علی‌رغم مشکلات مداومی که در جهان بشر با آن مواجه هستیم – سیاست و غیره – پیش رفتن با حالتی افسرده و چهره‌ای محزون برای هیچ کس فایده‌ای ندارد. حتی در میان اخبار روزانه و آشفتگیِ افکار مثبت و منفی، می‌توانیم به اطرافیان خود لبخند بزنیم و احترام و خوش‌رویی خودمان را نشان دهیم و آناندای(وجد و شعف درونی)بیشتری را به زندگی روزمره منتقل کنیم.

 

به نظر شما موثرترین راهبردها برای ایجاد و حفظ یک رابطه‌ی محکم با شریک زندگی‌مان چیست؟ و چگونه زوج‌ها می‌توانند با چالش‌های اجتناب‌ناپذیری که در زندگی‌شان به وجود می‌آید کنار بیایند؟

من می‌توانم به این سوالات نه به عنوان یک متخصص در روابط، بلکه بر مبنای بینش‌های مبتنی بر تجربه‌ام به تو پاسخ دهم. زمانی که برای اولین‌بار ازدواج کردم، هنوز ۲۰ سالم هم نشده بود. آن رابطه هشت سال طول کشید و من چیزهای زیادی در مورد خودم یاد گرفتم. گفته شده است که «روابط شخصی بهترین فرصت برای رشد و یادگیری است.» بعد با جوی، عشق زندگی‌ام آشنا شدم و اکتبر امسال ۴۹ سال می‌شود که ازدواج کردیم. تنها چیزی که می‌توانم در مورد چالش‌های اجتناب‌ناپذیر بگویم این است که به یاد داشته باشید قبل از هر چیز، زوج‌های متاهل باید دوستان خوبی برای یکدیگر باشند و از هم حمایت کنند و در کنار همدیگر باشند. ازدواج باید یک تعهد و تلاش مشترک باشد نه تقلایی برای رقابت.

 

چگونه افرادی که مورد سوءاستفاده قرار گرفته‌اند می‌توانند این توانایی را به دست بیاورند که از احساس قربانی‌شدن رهایی یابند؟

تجربیات گذشته‌ی ما می‌تواند تأثیری تعیین‌کننده بر هویت و خودپنداره‌ی ما داشته باشد، بنابراین افرادی که مورد سوءاستفاده قرار گرفته‌اند، چالش‌های سختی برای غلبه و رها شدن از ذهنیت قربانی دارند – به همین دلیل است که آن‌ها باید به‌عنوان جنگجویانی صلح‌جو عمل کنند. این به معنای پذیرفتن ذهنیتی است که ویژگی‌های یک صلح‌جو (مهربان، حمایت‌کننده، بامحبت) را با قدرت و انعطاف‌پذیری یک جنگجو (قوی، شجاع) ترکیب کنند و آن‌ها باید به خاطر داشته باشند که غلبه بر ناملایمات و بیرون آمدن از تاریکی به ما قدرت دست‌یابی به عظمت کهکشان را می‌دهد.

 

اغلب به وگن‌ها گفته می‌شود که افراطی هستید ولی واقعیت ماجرا این است که صنعت لبنیات به خشونت صنعنتِ دامپروری‌ و کشتارِ حیوانات است. گاوهای ماده را دائما باردار می‌کنند تا به طور مداوم شیر دهند تا زمانی که پستان‌های‌شان عفونت می‌کند و بی‌مصرف تلقی می‌شوند و بعد راهی سلاخ‌خانه می‌شوند. این بهره‌کشی و سبعیت آنقدر روشن است که مصرف گوشت و محصولات حیوانی افراطی و رادیکال است. از طرف دیگر از نظر مدافعان حقوق حیوانات، فقط سگ و گربه ارزش حمایت دارند و گاو و گوسفند و مرغ و خوک و ماهی و….مربوط به سفره‌ی غذایی‌شان است و حق حیات ندارند اگرچه بدیهی است گاو و گوسفند هم خانواده دارند، صورت دارند، بازی می‌کنند، می‌خندند و خون در رگ‌های‌شان جاری است.‌ چگونه وگن‌ها می‌توانند به طور موثری این آگاهی را نشر دهند و از حقوق حیوانات حمایت کنند بی‌این‌که افراطی دیده شوند؟

حدود ۵۵ سال پیش برای اولین بار از خوردن گوشت دست کشیدم و به نظرم بهترین رژیم غذایی، کتاب، معلم، مذهب، فلسفه، مسیر، تکنیک ورزشی وجود ندارد و بهترین‌ها برای هر فرد در یک زمان معین از زندگی پیش می‌آید. انسان‌های بالغ به غذا به عنوان دارو می‌نگرند و هدف‌شان این است که تا آن‌جا که می‌توانند غذاهای مغذی بخورند. رژیم غذایی، دین من نیست، بنابراین قضاوت نمی‌کنم که دیگران چه می‌خورند. با این حال، داده‌های مربوط به تغییرات آب و هوایی و تحقیقات زیست محیطی به ما یادآوری می‌کند که خوردن گوشت کمتر(مصرفِ کمترِ گوشت گاو یا خوک یا مرغ) به کاهش گازهای گلخانه‌ای و دی‌اکسیدکربن کمک می‌کند و به زندگی و سیاره‌ای سالم‌تر منجر می‌شود. مسئله، «حقوق حیوانات» نیست، بلکه بحث حقوق بشر و اخلاق و وجدان انسانی است – یعنی ما می‌دانیم که انسان‌ها (که گونه غالب هستند) قدرت پرورش و سلاخیِ حیوانات را دارند، اما آیا چنین کشتاری یک حق انسانی است یا اشتباه انسانی است؟ این وظیفه هر یک از ماست که تصمیم بگیریم و بر اساس آن عمل کنیم.

 

چگونه نسل‌های آینده، بشریت را به دلیل نقش‌اش در تخریب جنگل‌ها و حمایت از صنایع خشن دامپروری و لبنیات قضاوت خواهند کرد؟ و تدام چنین سیستمی که با رنج حیوانات بی‌گناه و تخریب محیط‌زیست و خطرات مربوط به سلامت انسان‌ها گره خورده است چه پیامدهای اخلاقی به همراه دارد؟

البته همان‌طور که ما نسل‌های گذشته را برای برده‌داری، نسل‌کشی، گرفتن زمین‌های دیگران (با دلایل مختلف) قضاوت می‌کنیم. ما به تکامل خود ادامه می‌دهیم و آگاه‌تر و دلسوزتر می‌شویم. وضعیت ایده‌آل‌ (مانند هر کسی که با رژیم غذایی گیاه‌بنیان زندگی می‌کند) همان چیزی است که ما در راهِ آن تلاش می‌کنیم. پیش از تلاش برای ایجاد تغییر، بایستی واقعیت فعلی‌مان را بپذیریم. قدم‌های کوچک می‌توانند تغییرات بزرگی در راه وگنیسم ایجاد کنند. تو در مورد پیامدهای اخلاقی پرسیدی – من دیگران را قضاوت نمی‌کنم اما همه ما باید بدانیم که هر عملی عواقبی دارد. شناخت پیامدهای اعمال‌مان و برداشتن گام‌های کوچک به سوی تغییرات مثبت، امیدوارکننده‌ترین رویکرد برای ایجاد جهانی بهتر است.

 

نظر شما در مورد مفهوم کارما و ارتباطش با کشتارِ حیوانات چیست؟ و آیا معتقدید که خشونت و استثمار ذاتی این صنایع، پیامدهایی برای جامعه‌ی بشری خواهد داشت؟

بسیاری از مردم که به تناسخ باور دارند تصور می‌کنند که کارما نوعی مجازات برای اعمال ناآگاهانه یا خودخواهانه‌ی‌ ما در طول این زندگی یا زندگی‌های بعدی است. شاید این‌طور باشد، اما من کارما را نوعی آموزش می‌بینم. مثلاً اگر مردی با زنان بدرفتاری کند، ممکن است در زندگی بعدی به‌عنوان یک زن که مورد آزار و اذیت قرار می‌گیرد به دنیا بیاید تا به درک و آگاهی برسد. بنابراین کارما نوعی آموزش برای روح در مسیرِ سفرش است.

 

هنوز هم صخره‌نوردی و کوه‌نوردی را در برنامه‌تان دارید؟  از عمیق‌ترین و بکرترین تجربیاتی که در این مسیر در طول سال‌ها به دست آوردید برایم بگویید.

من فقط چند بار صخره‌نوردی کرده‌ام، اما در تمرینات رزمی و ژیمناستیک فعال بودم. تمرکز و خلسه‌‌ای که در ژیمناستیک هنگام پرواز در هوا یا تاب‌خوردن در اطراف میله‌ها تجربه کردم، برای کسی که نقاشی می‌کند، می‌نویسد، شعر می‌سراید یا سازی را می‌نوازد هم قابل دست‌یابی است. خیلی‌ها باور دارند که: «رویکرد شما در یک جنبه از زندگی منعکس‌کننده‌ی رویکرد‌تان در همه‌ی‌ جنبه‌ها است.»

 

به‌یادماندنی‌ترین تجربه‌ای که در سمینارها یا سخنرانی‌های‌تان داشته‌اید، چه بوده و چه تأثیری بر  روی شما و مخاطبان‌تان داشته است؟

در طول ۵۰ سال سخنرانی و تدریس خود، هرگز از یادداشت استفاده نکردم. ترجیح می‌دهم قبل از اینکه دهانم را باز کنم، قلبم را باز کنم و اعتماد کنم که آن‌چه را که می‌خواهم به اشتراک بگذارم به خوبی به مخاطبانم منتقل خواهد شد. این رویکرد تا به حال برای من خوب عمل کرده است، اما معلمان دیگر روش‎‌های مختلفی برای آماده‌سازی و ارائه دارند. ضرب‌المثلی می‌گوید: «مردم اهمیتی نمی‌دهند که تو چقدر می‌دانی، مگر این‌که آگاه باشند که تو چقدر همدلی و شفقت داری.» من به هر فردی که در سخنرانی‌هایم حضور پیدا می‌کند اهمیت می‌دهم و خود واقعی‌ام را آن‌طور که واقعا هستم نشان می‌دهم. من فردی معمولی‌ام که هدف معناداری در زندگی‌اش دارد. من معتقدم که حس صداقت و اصالتی که سخنران به مخاطبین‌اش منتقل می‌کند به آن‌ها اجازه می‌دهد که به همین طریق عمل کنند.

 

با نگاهی به سفر زندگی‌تان، چه توصیه‌ای به خودِ ۴۰ ساله‌تان دارید تا دنیا برایش سهل‌تر شود؟ و چه درس‌هایی در این مسیر آموخته‌اید که دوست داشتید ای‌کاش زودتر می‌دانستید؟

نخست، من یاد گرفته‌ام که خودم را با هیچ‌کس مقایسه نکنم و خودم باشم(چون هر کدام از ما منحصر به فرد هستیم و نیازی به تلاش برای شبیه شدن به دیگری نیست). دوم، من به جای مقاومت در برابر آن‌چه اتفاق می‌افتد، به روند زندگی‌ام اعتماد کردم. من باور دارم که هر آن‌چه با آن رو به رو می‌شوم می‌تواند در خدمتِ خیر یا هدفی والاتر باشد و این‌که زندگی روزمره نوعی تمرین در راستای رشد شخصی و معنوی است(اگر با هیچ چالشی رو به رو نشویم و از آن‌ها گذر نکنیم- اگر هیچ مشکلی نداشته باشیم – قوی‌تر نمی‌شویم). مهم‌تر از همه، ارزش و قدرت مهربانی را بر اساس این ایده که همه‌ی ما از وجود مشترکی هستیم و به هم وصلیم آموخته‌ام – یا حداقل، درک این که ما همگی در کنار هم بخشی از یک کل بزرگ‌تریم.

 

از زمانی که به این مصاحبه اختصاص دادید قدردانم.

 

این کامنت ها را دنبال کنید
اعلان برای
guest
0 دیدگاه
Inline Feedbacks
مشاهده تمام دیدگاه ها
شیوا اخوان راد
شیوا اخوان راد
مترجم و روزنامه نگار حوزه ادبیات و سینما

آخرین نوشته ها

تبلیغات

spot_img
spot_img
spot_img
spot_img
0
دیدگاه خود را برای ما بگوییدx
Verified by MonsterInsights