کارلوس سائورا، سینماگر مولف و روایت‌گر دوران سیاه فاشیسم اسپانیا

کارلوس سائورا، ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌سینماگر پیشرو و مدرنیست اسپانیایی و از نسل سینماگران مولف اروپایی در سن ۹۱ سالگی درگذشت. فیلم‌های سائورا به خاطر جنبه‌های بصری غنی و قدرتمند و روایت‌های پیچیده و شاعرانه و تم‌های مرتبط با فرهنگ، تاریخ و سیاست جامعه اسپانیا و رویکرد رئالیستی و انتقادی‌اش به ساختارهای سیاسی، اجتماعی و فرهنگی اسپانیا به ویژه در دوران حاکمیت رژیم فاشیستی فرانکو جایگاه مهمی در تاریخ سینما دارند. او از نسل مولفین بزرگ سینمای جهان و ادامه دهنده راه سینماگران بزرگی چون بونوئل، برگمن، مانوئل دو الیویرا و فلینی بود. سبک سینمایی سائورا، رئالیسم شاعرانه است و ریشه در نئورئالیسم ایتالیا و سنت سورئالیسم اسپانیایی دارد. ترکیب خیال و واقعیت و به‌کارگیری عناصر سورئال در یک بستر رئالیستی، نشان دهندۀ تأثیرپذیری سائورا از لوئیس بونوئل، فیلمساز بزرگ اسپانیایی و دوست نزدیک اوست.

سائورا در ۴ ژانویه ۱۹۳۲ در هوئسکای اسپانیا به دنیا آمد. ۴ ساله بود که جنگ داخلی اسپانیا شروع شد. جنگی که از کودکی بر ناخودآگاه او اثر گذاشت و در بیشتر فیلم هایش، مستقیم و غیرمستقیم به آن رفرنس داده است. بیشتر فیلم‌های او شهادت‌نامه‌هایی علیه رژیم فاشیستی فرانکو و جنایت‌های اوست که با استفاده از نمادها، استعاره‌ها و تمثیل‌ها روایت می‌شود. او فعالیت سینمایی خود را در دهه ۱۹۵۰ به عنوان مستندساز با ساخت فیلم‌های کوتاه درباره فرهنگ و تاریخ اسپانیا آغاز کرد. نخستین فیلم داستانی او فیلمی به نام «بزهکاران» (۱۹۵۹)، فیلمی رئالیستی و تلخ درباره دسته ای از جوانان فقیر و بزهکار حومه مادرید بود که برای بقا در جامعه ای نابرابر می‌جنگند. تمی که او بعدها در سال ۱۹۸۱ با فیلم «تندتر تندتر» نیز دنبال کرد. سائورا، همان مسیری را در سینما دنبال کرد که پیش از او لوئیس بونوئل بزرگ طی کرده بود. سینمای او به رغم رئالیستی بودن، دارای رگه‌هایی نیرومند از سورئالیسم بونوئلی است.

یکی از تم‌های اصلی فیلم‌های سائورا، تم ضدفاشیستی فیلم‌هایش و حمله‌اش به حکومت ضد مردمی فرانکو در اسپانیا بود که در فیلم‌های «شکار»، «باغ دلخوشی‌ها»، «آنا و گرگ‌ها» و «به کلاغ ها غذا بدهید» به نمایش درآمده. هرچند سینمای سائورا تنها، سینمایی سیاسی نیست بلکه سینمایی تابوشکن است که نهادها و ارزش‌های پوسیده سنتی جامعه اسپانیا از دولت گرفته تا مذهب و خانواده را مورد حمله قرار می‌دهد. به علاوه فیلم‌های او پیوند عمیقی با فرهنگ غنی اسپانیا دارد و این دلبستگی فرهنگی سائورا را می‌توان در فیلم‌هایی که او درباره موسیقی و رقص‌های مختلف اسپانیایی مثل تانگو و فلامنکو ساخت، تماشا کرد.

کارلوس سائورا

اغلب سینماگران اسپانیایی، چه در دوران فرانکو و چه پس از سقوط او، مستقیم یا غیرمستقیم به این دوران تاریک تاریخ معاصر اسپانیا پرداخته‌اند. خوان آنتونیو باردم و لوئیس گارسیا برلانگا، کارگردانان برجسته اسپانیایی که در دوران فرانکو فیلم می‌ساختند با طنز سیاه‌شان به ترسیم این دوران پرداختند هرچند آنها از رویارویی مستقیم با رژیم فرانکو پرهیز کردند. لوئیس بونوئل اما وقتی فضا را برای ساختن فیلم‌های سوررئال سیاسی خود مناسب ندید، از اسپانیا به مکزیک گریخت و در تبعید به فیلمسازی‌اش ادامه داد. اما سائورا تن به تبعید نداد و در اسپانیا ماند و هوش سیاسی و خلاقیت هنری و فنی خود را در ساختن فیلم‌هایی دراماتیک و تاثیرگذار با رویکردی استعاری و تمثیلی و دارای لایه‌های پنهان سیاسی به کار گرفت آن هم در دورانی که سینمای اسپانیا به شدت از فرانسه و ایتالیا عقب بود و به دنبال ارتقای جایگاه فرهنگی خود در اروپا بود. هرچند سائورا برای ادامه فیلمسازی، مجبور بود با محدودیت‌هایی که سانسور شدید رژِیم فرانکو برای سینماگران ایجاد کرده بود کنار بیاید و روش‌های پیچیده‌ای برای دور زدن سانسور سیاسی پیدا کند. به نوشته ماروین دلوگو، نویسنده کتاب «فیلم‌های کارلوس سائورا»؛ سائورا و تهیه کننده‌اش کوئرجتا، رویکردی را در فیلمسازی به کار گرفتند که به آن‌ها اجازه می‌داد تا از به حاشیه رانده شدن در وطن توسط سانسورچیان جلوگیری کنند.

سائورا، با لحن شاعرانه و روش‌های داستان‌گویی پیچیده‌اش که اغلب با گسست‌های زمانی و استعاره های قوی سیاسی همراه بود، توانست یکپارچگی سبکی خود را در طی شش دهه حفظ کند. فیلم «شکار» او که در ۱۹۶۶ ساخت، در فستیوال فیلم برلین به نمایش درآمد و برنده خرس نقره‌ای بهترین کارگردان شد. «شکار» فیلمی درباره جنگ داخلی اسپانیا بود که از زبان سه شکارچی خرگوش که در جنگ داخلی اسپانیا به عنوان سرباز برای رژیم فرانکو جنگیدند روایت می‌شد. فیلمی که به گفته سم پکین‌پا تاثیر زیادی روی او گذاشت.

سائورا در ۱۹۶۷ بار دیگر خرس نقره‌ای برلین را برای فیلم «نعنای فراپه» به دست آورد. «نعنای فراپه»، تریلری روانکاوانه با درونمایه‌ای ضد فاشیستی درباره رژیم جنایتکار و فاشیست ژنرال فرانکو بود که به شیوه «سرگیجه» هیچکاک روایت می‌شد و به دوست قدیمی سائورا و سینماگر بزرگ اسپانیا لوئیس بونوئل تقدیم شده بود.  نمایش «نعنای فراپه» در فستیوال فیلم کن ۱۹۶۸ همزمان شد با شورش می ۶۸ و اختلال در برنامه فستیوال کن به وسیله گدار و تروفو و دیگر سینماگران موج نوی فرانسه. سائورا نیز به احترام آنها فیلمش را از کن بیرون کشید تا به گفته خود راه را برای “انقلاب” هموار کند. فستیوال برلین، علاقه زیادی به کارهای سائورا نشان داد. او در سال ۱۹۸۱ نیز برای فیلم «تندتر تندتر» خرس طلایی برلین را دریافت کرد. این فیلم که در واقع بازگشتی به تم ناهنجاری اجتماعی و موضوع خلافکاران خرده پای شهری بود که سائورا در اولین فیلمش «بزهکاران» تصویر کرده بود، روایتی از زندگی چند نوجوان فقیر، خلافکار و عصیانگر حومه مادرید که این بار در دوران انتقالی جامعه اسپانیا از فاشیسم فرانکویی به جامعه‌ای مبتنی بر لیبرال دمکراسی بازگو می‌شد. «باغ دلخوشی‌ها» (۱۹۷۰) نیز طنز سیاسی سیاهی بود درباره یک تکنوکرات ثروتمند اسپانیایی هوادار رژیم فرانکو که حافظه‌اش را از دست داده و نمی‌تواند شماره حساب بانک سوئیس‌اش را به یاد بیاورد.

کارلوس سائورا

«آنا و گرگ ها»، فیلم دیگر ضد فاشیستی سائورا، داستان زنی خارجی است که که در رابطه‌ای پیچیده، شهوانی و وحشتناک با سه برادر بورژوای اسپانیایی که کارفرمای اویند قرار می‌گیرد. سائورا درباره این داستان تمثیلی گفته بود: “این مردان برای من نماینده سه هیولای اسپانیا هستند: انحرافات مذهبی، جنسیت سرکوب شده و روحیه استبدادی.” «دخترخاله آنجلیکا» (۱۹۷۴) فیلمی بود که به خاطر همدردی‌اش با مغلوبان مبارزه علیه فاشیسم فرانکو، به شدت مورد حمله مطبوعات راست‌گرای اسپانیا قرار گرفت. کار به جایی رسید که هواداران فرانکو، حتی در سینمای نمایش دهنده فیلم بمب گذاشتند. فیلم برنده جایزه ویژه هیئت داوران فستیوال فیلم کن شد. اما «به کلاغ‌ها غذا بدهید»، با بازی جرالدین چاپلین (همسر سابق سائورا)، مهمترین اثر سینمایی کارلوس سائورا و در واقع شاهکار او به شمار می‌رود. این فیلم در سال ۱۹۷۵ در زمان «فرانکو» ساخته شد اما تا زمانی که فرانکو زنده بود اجازه نمایش عمومی در اسپانیا پیدا نکرد و بعد از مرگ فرانکو نمایش داده شد. این فیلم، درامی تمثیلی و شاعرانه درباره دوران فرانکو است و ‌یکی از بهترین آثار سیاسی سینمای اسپانیا است که با زبانی سمبلیک و استعاری؛ به روانشناسی سیاسی یک دوره تاریخی سیاه و هولناک در تاریخ معاصر این کشور می‌پردازد. تصویری درخشان از معصومیت، مرگ، اندوه و خود ویرانگری که از دریچه چشم دخترهشت ساله‌ای به‌نام آنا به نمایش گذاشته می‌شود. آنا، مادرش را از دست داده و بر این باور است که پدر فاشیست‌اش، او را از بین برده است. به این دلیل با سم کشنده‌ای که درست کردن آن را از مادرش آموخته‌، پدر را به قتل می‌رساند. پس از آن، فیلم به بیست سال بعد می‌رود و آنای جوان را می‌بینیم که خاطرات غم‌انگیز و هولناک دوران کودکی را به یاد می‌آورد و با کابوس‌ها و تخیلات عذاب‌آورش درگیر است. عنوان فیلم برگرفته از یک ضرب‌المثل اسپانیایی است: «به کلاغ‌ها غذا بدهید تا بعد چشم‌هایتان را از کاسه درآورند.» ضرب المثلی که اشاره دارد به آدم‌هایی که بچه‌های ناخلفی می‌پرورانند. اما در این فیلم، استعاره‌ای است از رفتارهای شورشی و عصیانگرانه کودکان در برابر اقتدار خانواده؛ که تمثیلی از نظام فاشیستی حاکم بر اسپانیا در دوران فرانکو است.

مرگ فرانکو، در واقع مرگ فاشیسم و آغاز دمکراسی و آزادی بیان در اسپانیا بود. دیگر سائورا مجبور نبود با سانسور بجنگد و یا برای بیان عقایدش به استعاره و تمثیل پناه ببرد. در دهه هشتاد «سائورا» از موضوع‌های سیاسی فاصله گرفت و ملودرام‌هایی با محور موسیقی و رقص اسپانیایی ساخت که با ترکیبی از واقعیت و خیال همراه بود. یکی از ویژگی‌های فیلم‌های سائورا، استفاده از موسیقی و رقص فلامنکو در کارهای اوست. هیچ فیلمساز اسپانیایی دیگری مانند سائورا، نتوانسته رقص فلامنکو را، تا این حد، زیبا و شورانگیز در فیلم‌هایش، به تصویر بکشد. او با همکاری آنتونیو گدس، رقصنده و طراح رقص بزرگ اسپانیایی، تریلوژی رقص خود یعنی «عروسی خون»، «کارمن» و «جادوی عشق» را ساخت. علاوه بر این‌ها، «تانگو»، «فدوس»، «فلامنکو فلامنکو» و «سالومه» نیز فیلم های دیگر او درباره رقص و موسیقی اند.

«سالومه»، یک بالۀ سینمایی درخشان و منحصر به فرد و یکی از مشهورترین آثار سائورا است که در آن موسیقی و رقص فلامنکو به عالی‌ترین شکل ممکن تصویر شده است. سالومه، نام یکی از منفورترین زنان در ادبیات مسیحی و داستانی تراژیک از روایت‌های انجیلی است که بیش از دو هزار سال قبل، در جلیله اتفاق می‌افتد. سالومه، به روایت انجیل، رقصنده‌ای زیبا و جذاب اما جاه‌طلب با قلبی سیاه و تشنه خون است و از هرود، پادشاه عرش می‌خواهد که به پاداش رقص زیبایش، سر یحیی پیامبر (یحیی تعمید دهنده) را برای او بیاورد. کسی که سالومه، عاشق‌اش بود اما نتوانست با زیبایی افسونگرانه‌اش، او را بفریبد و حال از روی انتقام‌جویی، سر او را می‌طلبد. معامله‌ای شیطانی؛ که پاداش رقص را برابر با خون یک انسان مقدس می‌خواهد. سائورا در فیلم «سالومه» با تکیه بر روایت انجیل بر جنبه‌های شیطانی و اغواگرانه شخصیت سالومه تأکید کرده است. سالومه برای سائورا، سمبل میل و تمنای جنسی بود. او برای غلبه بر محدودیت‌های اجرایی و روایتی این باله اروتیک و شورانگیز، تمام عناصر تاریخی این روایت را حذف کرده؛ و به جای آن بر رقص، موسیقی و نور تأکید کرده است. موسیقی «سالومه»، کار آهنگساز اسپانیایی، روکو بونوس بود که آن را بر اساس فرم‌های موسیقیایی قدیمی اسپانیا و ریشه‌های موسیقی فلامنکو و نیز ملودی های عربی ساخت. نقش سالومه را در فیلم، آیدا گومز، رقصنده و کورئوگرافر برجستۀ اسپانیایی بازی می‌کند که طراحی رقص فیلم را نیز انجام داده است. شاید هیچ رقصندۀ دیگری مثل، آیدا گومز نمی‌توانست ریتم‌های زیبا و چرخش‌های موزون رقص فلامنکو را با این کیفیت و قدرت در فیلم سائورا اجرا کند. سائورا در سال ۱۹۹۸ فیلم «تانگو» را در بوئنوس آیرس آرژانتین ساخت. پژوهشی روانکاوانه در عشقی مثلثی، که بین یک زن و دو مرد شکل می‌گیرد. همانند کارهای قبلی سائورا، موسیقی و رقص از عناصر مهم این فیلم بود اما بر خلاف فیلمسازان دیگر که دوربین آن‌ها، اغلب بر حرکت پاهای رقصنده متمرکز می‌شود؛ دوربین سائورا، کل پیکر رقصنده را در قاب تصویر قرار می‌دهد. موسیقی «تانگو» نیز ساخته لالوشفرین، موسیقی‌دان آرژانتینی تبار و از نوازندگان و آهنگسازان برجستۀ جاز بود.

کارلوس سائورا

سائورا در دهه نود به موضوع جنگ داخلی اسپانیا و فاشیسم فرانکو بازگشت و فیلم «آی، کارملا!»(۱۹۹۰) را ساخت که فیلمی طنزآمیز درباره یک گروه تئاتری غیرسیاسی در زمان جنگ داخلی اسپانیا بود که به دست فاشیست‌ها می‌افتند و مجبور می‌شوند نمایشی را برای آنان اجرا کنند. «گویا در بوردو» (۱۹۹۹)، با بازی فرانسیسکو رابال درباره آخرین سال‌های تبعید گویا، نقاش بزرگ قرن هجدهم اسپانیا، نیز از فیلم‌های مهم او در این دهه است.

کارلوس سائورا، فیلمساز پرکاری بود و در طی شش دهه فیلمسازی‌اش، ۵۰ فیلم بلند ساخت و جوایز سینمایی بین‌المللی معتبری دریافت کرد. او فیلمسازی خستگی ناپذیر بود و هیچ وقت خودش را بازنشسته نکرد و تا نفس داشت فیلم ساخت. آخرین فیلم او مستند «دیوارها می‌توانند حرف بزنند» بود که در سپتامبر گذشته در فستیوال فیلم سن سباستین به نمایش درآمد. فیلمی که در آن سائورا، رابطه بین هنر و دیوار ها را از نقاشی های انسان غارنشین در غارهای لاسکوی اسپانیا تا نقاشی های دیواری معاصر بررسی کرده بود. یکی از شخصی‌ترین فیلم‌های سائورا فیلم «۳۳ روز»است که هنوز پس از سال‌ها به نمایش عمومی درنیامده است. «۳۳ روز»، فیلمی درباره پیکاسو (با بازی آنتونیو باندراس) و پروسه تکمیل نقاشی دیواری ضدجنگ او به نام “گوئرنیکا” است؛ شاهکار پیکاسو که با الهام از بمباران شهر باسک در سال ۱۹۳۷ به وسیله رژیم فرانکو خلق کرد.

این کامنت ها را دنبال کنید
اعلان برای
guest
0 دیدگاه
Inline Feedbacks
مشاهده تمام دیدگاه ها
پرویز جاهد
پرویز جاهد
منتقد سینما، فیلمساز، تحلیل‌گر فیلم

آخرین نوشته ها

تبلیغات

spot_img
spot_img
spot_img
spot_img
0
دیدگاه خود را برای ما بگوییدx
Verified by MonsterInsights