پیتر باگدانوویچ و سینمای مستقل آمریکا

مرگ پیتر باگدانوویچ، خاموشی یکی از مهم‌ترین چهره‌های سینمای مستقل آمریکاست. سینماگری که همانند جان کاساوتیس و راجر کورمن، از پیشگامان سینمای مستقل آمریکا بود و نقش مهمی در شکل گیری جریان «نئو هالیوود» (New Hollywood) در سینمای آمریکا داشت.

در اواخر دهه پنجاه و اویل دهه شصت، نظام استودیویی هالیوود دچار بحران اقتصادی شدیدی شد و تعداد تماشاگران سینما به شدت کاهش یافت. تلویزیون به عنوان بزرگ ترین رقیب سینما مردم را خانه‌نشین کرده بود و به سرگرمی اصلی تماشاگران آمریکایی تبدیل شده بود. حالا پدرها و مادرها در خانه می‌ماندند و فرزندان تین ایجر آنها با اتومبیل‌هایشان به “درایو- این” سینماها پناه می‌بردند که فقط مکانی برای تماشای فیلم و عاشقان سینما نبود بلکه جایی بود که دخترها و پسرها در تاریکی و در درون اتومبیل‌هایشان می‌توانستند آزادانه مواد مخدر مصرف کنند و یا با هم سکس داشته باشند. دیگر داستان‌های کلاسیک هالیوودی برای نسل جوان آمریکایی که دغدغه‌های دیگری داشتند و خواهان آزادی‌های جنسی و رهایی از قید و بندهای اخلاقی بودند و با ارزش های مسلط و هنجارهای پذیرفته شده اجتماعی ستیز داشتند جذابیتی نداشت و آنها خواهان سینمایی بودند که حال و هوا و حس جاری زمانه در آن باشد و به تمایلات و نیازهای آنها پاسخ دهد و با روحیات آنارشیستی و نگاه بدبینانه‌ی آن‌ها به زندگی و جهان مطابقت کند.

سینماگران مستقل آمریکایی از جمله پیتر باگدانوویچ، فرانسیس فورد کاپولا، مارتین اسکورسیزی و رابرت آلتمن، همانند همتاهای خود در فرانسه و موج نویی‌هایی مثل گدار، تروفو، شابرول، رومر و ریوت، این میل و روحیه اجتماعی و تغییر ذائقه عمومی نسل جوان آمریکایی را دریافته و با فیلم هایشان به آن پاسخ گفتند.

باگدانوویچ، کارش را در سینما مانند سینماگران موج نویی فرانسه با نوشتن نقد فیلم شروع کرد. او یک سینه فیل تمام عیار بود که پیش از فیلمسازی، مدت ها در موزه هنرهای مدرن منهتن نیویورک (Moma) کار کرد و فیلم‌های زیادی دید از جمله شاهکارهای سینمای کلاسیک آمریکا و نیز فیلم های مدرن سینماگران اروپایی و درباره این فیلم‌ها و کارگردان‌های آنها در بولتن موزه و نیز در مجلاتی مثل «اسکوایر» نوشت. باگدانوویچ همچنین به سبک نویسندگان مجله «کایه دوسینما»، به سراغ کارگردان‌های محبوبش رفت و مصاحبه‌های جذابی با جان فورد، اورسون ولز، هیچکاک و هاوارد هاوکس انجام داد که به صورت کتاب هم منتشر شد. او همچنین فیلم مستندی درباره جان فورد ساخت به نام «به کارگردانی جان فورد» (۱۹۷۱) که در آن برخی بازیگران اصلی سینمای فورد مثل جان وین، جیمز استوارت و هنری فوندا درباره همکاری شان با فورد و بازی در فیلم‌های او حرف می زدند و با صدای اورسون ولز روایت می‌شد.

باگدانوویچ، اورسون ولز و جان هیوستون
باگدانوویچ، اورسون ولز و جان هیوستون

باگدانوویچ، از زادگاهش نیویورک به لوس آنجلس نقل مکان کرد و در آنجا بود که به کمک همسرش پالی پلت که تهیه کننده فیلم و سناریست بود، تصمیم به ساختن فیلم گرفت. آشنایی او با راجر کورمن، کارگردان برجسته آمریکایی و از پیشگامان سینمای مستقل آمریکا، مسیر او را برای فیلمسازی هموار کرد. کورمن که از نقدهای باگدانوویچ در مجله اسکوایر خوشش آمده بود، به او پیشنهاد کارگردانی داد و او هم فورا پذیرفت.

در اواخر دهه پنجاه، استودیوهای کوچک و مستقل سینمایی به موازات هالیوود شکل می‌گیرند که یکی از آنها، استودیوی اِمریکن اینترنشنال پیکچرز (American International Picture) بود که برخی از تهیه کننده‌های هالیوود از جمله راجر کورمن و الکس گوردون را مامور کرد تا چند فیلم شصت هفتاد دقیقه‌ای بر مبنای سبک زندگی و ایده‌آل‌های نسل جوان آمریکایی با بازی جیمز دین و الویس پریسلی بسازند. چنین ایده ای باعث شکل گیری مدرسه (مکتب) فیلم راجر کورمن (Roger Corman Film School) شد، مکتبی که از دل آن فیلمسازانی مثل فرانسیس فورد کاپولا، مارتین اسکورسیزی، جاناتان دمی، جان سیلز و پیتر باگدانوویچ و بازیگرانی مثل جک نیکلسون، دنیس هاپر، هنری فوندا، بروس درن، سیلوستر استالونه و ویلیام شاتنر بیرون آمدند. کورمن  در ۱۹۶۶، از باگدانوویچ خواست که فیلمنامه فیلم «فرشته‌های وحشی» را برایش بنویسد که فیلمی درباره دسته موتورسواران یاغی و آنارشیست آمریکایی بود و بعد از این فیلم، به یک ژانر فرعی مهم سینمای آمریکا تبدیل شد (biker film genre) و فیلم‌هایی مثل «ایزی رایدر» دنیس هاپر، ادامه دهنده آن بود.

باگدانوویچ، سی و یک ساله بعد از نوشتن سناریوی «فرشته های وحشی» و دستیاری کورمن در این فیلم، در سال ۱۹۶۸ اولین فیلم خود را با حمایت کورمن و با عنوان «هدف‌ها» (Targets) که تریلری جنایی درباره یک تک تیرانداز آدمکش آمریکایی بود ساخت که مورد توجه منتقدان قرار گرفت. بعد از آن، کورمن، کارگردانی فیلم «سفر به سیاره زن های پیشاتاریخ» را به او سپرد اما باگدانوویچ ترجیح داد که با نام مستعار درک توماس در این فیلم کار کند.

دومین فیلم باگدانوویچ که از دید من مهمترین فیلم در کارنامه سینمایی اوست، «آخرین نمایش فیلم» بود. فیلمی که باگدانوویچ از روی رمان نیمه اتوبیوگرافیکال لری مک مورتری ساخت، رمانی که طنینی از زمانه و تب و تاب نسل جوان آمریکایی در آن بود و به زندگی بچه های تین ایجرِ شهری کوچک و پرت در ایالت تگزاس به نام تالیا (با جمعیت حدود ۱۰۰ نفر) و رفاقت دو دوست دبیرستانی (سانی و دواین) می‌پرداخت. باگدانوویچ، این رمان را متناسب با ایده های سینمایی و نگاه سینه فیلی‌اش تشخیص داد و با انجام تغییراتی در آن، فیلم درخشانی از روی آن ساخت که باعث مطرح شدن او به عنوان کارگردانی خلاق و مستعد شد. او نام شهر تالیا را به اَنارنه تغییر داد چرا که اَنارنه برای او یادآور فضای شهرهای کوچک و دورافتاده فیلم‌های وسترن کلاسیک به ویژه «رود سرخ» هاوکس بود، فیلمی که باگدانوویچ خیلی آن را دوست داشت و به احترام هاوکس، تکه‌هایی از «رود سرخ» را در سینمای کوچک این شهر که آخرین نفس‌هایش را می کشید نشان داد.

آخرین نمایش فیلم
نمایی از آخرین نمایش فیلم

«آخرین نمایش فیلم»، فیلمی نوستالژیک بود و نگاهی حسرت بار به گذشته آمریکا و تاریخ و فرهنگ آن داشت هرچند با رویکردی مدرن و با تاثیرپذیری از فیلم‌های موج نویی فرانسوی مثل «از نفس افتاده» گدار و فیلم‌های اریک رومر ساخته شده بود و همانند آن فیلم‌ها، حال و هوایی اروتیک داشت و شور و شهوت جوانی در آن موج می‌زد. صحنه‌های سکسی آن به ویژه سکانس استریپ تیز جیسی (با بازی سبیل شپرد) در پارتی استخر شبانه و نیز صحنه همخوابگی جیسی نوجوان با مرد میانسالی به نام ابیلن (ارجاع به نام شهر ابیلن در فیلم «رود سرخ») در آن دوره بسیار جسورانه و تابوشکنانه بود. باگدانوویچ، سبیل شپرد را که مدل مجله ای مد به نام گلمور بود برای ایفای نقش جیسی انتخاب کرد؛ دختری زیبا و لوند که همانند زن‌های “فم فتال” فیلم‌های نوآر، مردان جوان شهر را وسوسه و اغوا می کرد و عامل اختلاف و کدورت بین دو دوست قدیمی یعنی سانی (با بازی تیموتی باتمز) و دواین (جف بریجز) می شد. من این فیلم را اولین بار در فستیوال فیلم کارلو وی واری و با حضور سبیل شپرد دیدم. بعد از نمایش فیلم، شپرد که بعدها در فیلم‌های دیگر باگدانوویچ از جمله فیلم عاشقانه و تراژیک «دیزی میلر»(بر اساس رمانی از هنری جیمز ساخته شد) و «راننده تاکسی» اسکورسیزی هم بازی کرده بود، درباره بازی اش در این فیلم و روابط عاشقانه اش با باگدانوویچ که منجر به جدایی باگدانوویچ از همسرش شد صحبت کرد. باگدانوویچ، با این فیلم فقط سبیل شپرد را به سینما معرفی نکرد بلکه جف بریجز نیز کشف دیگر او بود و نیز تیماتی باتمز که قبل از این فیلم فقط در فیلم «جانی تفنگش را برداشت» دالتون ترومبو بازی کرده بود. او گفت که از چشمان غمگین تیماتی باتمز خوشش آمده بود و واقعا باتمز در نقش سانی، یکی از غمگین‌ترین جوانان این فیلم ملانکولیک در آن شهر کوچک غمزده بود، شهری که رویاهای این جوان‌ها را می‌کشت و غرور آنها را می‌شکست؛ شهری که به گفته توماس لسک، سردبیر شعر نیویورک تایمز، “یک مرد می‌تواند همه عمرش در آن زندگی کند و در نهایت باز هم حس تنهایی، گمنامی و بیهودگی داشته باشد.” فیلمبرداری سیاه و سفید رابرت سورتیس (که باگدانوویج به پیشنهاد اورسون ولز انجام داد)، با قاب‌ها و لانگ شات‌هایی که به سبک فیلم‌های وسترن فورد و هاوکس، از خیابان‌های خالی و خلوت این شهر مرده و چشم اندازهای فراخ دشت‌های اطراف آن گرفته بود در همراهی با ترانه‌های محزون و دلگیر هنک ویلیامز، خواننده بزرگ موسیقی کانتری آمریکایی، لحن ملانکولیک فیلم را تشدید کرده و در خدمت زیبایی شناسی این فیلم بود. و تنها سینمای این شهر، سینما رویال که فیلم با نمایی از آن شروع می‌شود که فیلم رمانتیک کمدی «پدر عروس» وینست مینه لی را نشان می‌دهد و با نمایی از بسته شدن این سینما بعد از نمایش فیلم «رود سرخ» هاوارد هاوکس به پایان می‌رسد، به شکل نمادینی، بیانگر سقوط و زوال این شهر و آرزوهای بربادرفته ساکنان آن است که پیر و جوان نمی شناسد چرا که هر کدام به نوعی دچار ملال و اندوه و دلتنگی‌اند. یکی مثل سم (با بازی درخشان بن جانسون، بازیگر فیلم‌های وسترن جان فورد و هاوکس از جمله «رود سرخ» که به توصیه فورد در این فیلم بازی کرد)، صاحب تنها سینما و تنها کافه و سالن بیلیارد این شهر، مردی عاشق و دل سوخته با چشم‌ها و نگاه‌هایی غمگین، باید از تنهایی و در حسرت عشقی از دست رفته دق کند و بمیرد و یکی دیگر مثل روث (با بازی فراموش نشدنی کلوریس لیچمن) یا لوئیس (با بازی الن برستین) زنانی مستاصل و درمانده که زندگی زناشویی‌شان را تباه شده می‌بینند، باید در حسرت هماغوشی با مردان جوان شهر بسوزند و خاکستر شوند و یا مثل دواین (جف بریجز) برای فرار از بطالت و تحمل رنج شکست در عشق، عازم جنگ کره شوند و در نهایت در آنجا بمیرند ( هرچند مرگ دواین فقط در رمان روایت می شود و باگدانوویچ در فیلم آن را حذف کرده است). بن جانسون و کلوریس لیچمن برای بازی در این فیلم، اسکار بهترین بازیگر نقش مکمل مرد و زن را دریافت کردند.

توماس السه سر، مورخ و نظریه‌پرداز فیلم آلمانی، در کتاب «سینمای اروپا رو در رو با هالیوود»، سینمای نئو هالیوود و این نوع فیلم‌های مستقل آمریکایی با شخصیت‌های بی هدف و از خودبیگانه شده را نشانه‌ای از یک بحران سیاسی و اجتماعی در جامعه آمریکا ارزیابی کرده است؛ جامعه‌ای که شاهد پدیده‌های هولناکی مثل جنگ کره، جنگ ویتنام و رسوایی واترگیت بوده است.

نمایی از ماه کاغذی ساخته پیتر باگدانوویچ
نمایی از ماه کاغذی ساخته پیتر باگدانوویچ

باگدانوویچ، بعد از این فیلم، چند فیلم دیگر مثل «دکتر جون تازه چه خبر؟»، «ماه کاغذی»، «نیکل ادئون»، «دیزی میلر» و «ماسک» را ساخت اما هرگز نتوانست فیلمی به قدرت و تاثیرگذاری «آخرین نمایش فیلم» بسازد. او در سال ۱۹۹۹، قسمت دوم این فیلم را بر اساس رمان لری مک مورتری با عنوان «تگزاس ویل» با همین بازیگران «آخرین نمایش فیلم» ساخت اما نه در گیشه موفق بود و نه توجه منتقدان را جلب کرد. فیلمی که با بودجه ۱۸ میلیون دلاری ساخته شد اما تنها دو میلیون دلار فروش کرد و یک شکست مطلق هنری-تجاری برای باگدانوویچ بود در حالی که «آخرین نمایش فیلم» با بودجه ۳/۱ میلیون دلاری توانست ۲۹ میلیون دلار در گیشه بفروشد یا فیلم کمدی «تازه چه خبر دکتر جون؟» با بازی باربارا استرایسند و رایان اونیل که تبدیل به سومین فیلم پرفروش سال ۱۹۷۲ شد و بعدها در لیست ۱۰۰ کمدی برتر تمام دوران موسسه فیلم آمریکا قرار گرفت.

باگدانوویچ در دهه هفتاد با همکاری فرانسیس فورد کاپولا و ویلیام فریدکین، «کمپانی کارگردان‌ها» را تاسیس کرد که شرکت مستقلی جدا از نظام استودیویی هالیوود بود و توانست فیلم «ماه کاغذی» و «دیزی میلر» خود را در آنجا بسازد. کاپولا هم فیلم «مکالمه» را با حمایت مالی این شرکت ساخت. باگدانوویچ در اوایل دهه هشتاد قصد داشت که فیلم «من آوریل را به خاطر خواهم آورد» را با کمک جان کاساوتیس بر اساس فیلمنامه‌ای از لری مک مورتری بسازد اما نتوانست و به جای آن فیلم «ماسک» را ساخت که فروش خوبی کرد اما برای او راضی کننده نبود چون کنترل لازم را بر روی فیلم نداشت.

وقتی سرجیو لئونه خواست فیلم وسترن اسپاگتی «سرتو بدزد رفیق» را درباره انقلاب مکزیک به رهبری زاپاتا تهیه کند، ابتدا قصد نداشت خودش آن را کارگردانی کند و می‌خواست فیلمساز دیگری آن را با لحنی حماسی و در یک سطح بزرگ بسازد و آن را به باگدانوویچ پیشنهاد کرد اما روحیه مغرور آمریکایی باگدانوویچ با روحیه خاص ایتالیایی لئونه ناسازگار بود، ضمن اینکه به روایت باگدانوویچ، او با سبک فیلمسازی لئونه و نماهای اکستریم کلوزآپ او مخالف بود و ترجیح می‌داد که فیلم بیشتر در لانگ شات دیده شود، اما لئونه آن را نپذیرفت و او را از پروژه کنار گذاشت و کارگردانی آن را به سم پکین پا پیشنهاد داداما استودیو یونایتد آرتیستز که تهیه کننده فیلم بود، با کارگردانی پکین پا مخالفت کرد و در نهایت لئونه تصمیم گرفت خود آن را کارگردانی کند.

باگدانوویچ در مطلبی که در «نیویورک مگزین» در سال ۱۹۷۳ منتشر شد در شرح ماجرای ملاقات و همکاری ناکام خود با سرجئو لئونه نوشت: ” یک هنرپیشه آمریکایی را می‌شناسم که زمانی ماجرای عاشقانه پرشوری با یک بالرین روسی داشت، اگرچه هیچ‌کدام از آنها زبان هم را نمی‌فهمیدند و تا زمانی که نمی‌دانستند به همدیگر چه می‌گویند، رابطه آنها ادامه داشت اما به محض این که آنها زبان هم را فهمیدند، ماجرای عاشقانه آنها به طور ناگهانی پایان یافت. البته اختلاف زبان که به عنوان یک مانع بین من و سرجئو لئونه مطرح بود، به نتیجه یکسانی منجر نشد هرچند اگر از همان ابتدا همدیگر را درک می‌کردیم، من کمتر رُم را می‌دیدم (ملاقات بین آنها در رُم صورت گرفت)… در واقع، سرجئو می‌خواست که من باور کنم او کارگردان بزرگی است… اما من فقط چند فیلم او را دوست داشتم، بنابراین نقش بازی کردن برایم کار سختی بود، هرچند برای مدتی سعی کردم افکار تحسین برانگیز را در شیوه بیان حرف‌هایم نه در آنچه که می‌گویم القا کنم، و حدس می‌زنم که بیشتر آنها منفی بود.”

آخرین فیلم باگدانوویچ، کمدی «او اینجوری بامزه است» بود که در سال ۲۰۱۴ با شرکت جنیفر آنیستون و «اُون ویلسون» ساخت. او همچنین فیلم مستندی درباره باستر کیتون ساخت  که در سال ۲۰۱۸ نمایش داده شد. بسیاری از فیلمسازان مستقل سینمای آمریکا چه از نسل سینماگران دهه هفتاد و چه نسل کنونی از جمله دیوید فینچر، کوئنتین تارانتینو، ادگار رایت، سوفیا کاپولا، برادران سفدی، دیوید او راسل، وس اندرسن و نوح بامباک اعتراف کرده‌اند که باگدانوویچ و فیلم‌های او الهام‌بخش آنها بوده و تاثیر زیادی بر کارهای آنها گذاشته است. یادش گرامی باد.

پیتر باگدانوویچ

این کامنت ها را دنبال کنید
اعلان برای
guest
0 دیدگاه
Inline Feedbacks
مشاهده تمام دیدگاه ها
پرویز جاهد
پرویز جاهد
منتقد سینما، فیلمساز، تحلیل‌گر فیلم

آخرین نوشته ها

تبلیغات

spot_img
spot_img
spot_img
spot_img
0
دیدگاه خود را برای ما بگوییدx
Verified by MonsterInsights