هنرمند و پدیده‌ی سینمای سیاسی-هنر انقلابی

وقتی که بحث سینمای سیاسی پیش می‌آید و این که هنر سیاسی در قرن معاصر چیست، بسیاری از کسانی که تحت تاثیر افکار مارکسیستی و اصطلاحا چپ قرار گرفته‌اند، مهم‌ترین چیزی که به آن فکر می‌کنند مسئله‌ی سرمایه است. این که به طور مثال سرمایه‌ی آن اثر و هنر را چه نهاد و سازمانی تامین کرده و بر اساس آن نتیجه‌گیری می‌کنند که آیا این هنر، هنر انقلابی است یا خیر. متناسب با آن تصمیم می‌گیرند و به طور مثال می‌گویند از آنجایی که منبع این فیلم یا سرمایه از نهاد خاصی بوده است، و این نهاد یک سری سیاست‌های مشخص هنری را دنبال می‌کند و یک سری سیاست‌های خاص برای پول‌دار شدن خود و افزایش سرمایه خود دارد، پس هنری که تولید می‌کند هم حتما در جهت همان منابع است. این دیدگاه در نظام مارکسیستی خیلی رایج شده و شکل بسیار گسترده‌ای پیدا کرده است. این نگاه چند فایده دارد. فایده اول این که قضاوت در مورد اثر هنری را بسیار ساده می‌کند. چرا که ما را درگیر پیچیدگی‌ها نمی‌کند و سریعا می‌توانیم به یک نتیجه‌گیری کلی در مورد یک اثر هنری برسیم. دوم این که این نگاه کاملا متدلوژیک‌وار است. از یک سری الگوها و چارچوب‌های مشخص استفاده می‌کند و آن الگوها و چارچوب‌ها را اگر در آن اثر هنری مشاهده کنیم به این نتیجه می‌رسیم که آن کار اثر هنری کاری شایسته احترام هست یا نیست. از طرفی در این‌جا تقریبا تکلیفِ دوست و دشمن را برای خودمان مشخص کرده‌ایم؛ این که چه نهادهایی می توانند کارهای هنری خلاقانه و انقلابی تولید کنند و چه کسانی آثار هنری خلق می‌کنند که در خدمت نظام قدرت هست. در کنار این مزایا، این نگاه از یک سری ویژگی منفی برخوردار است. مهم‌ترین ویژگی این است که این نگاه از همان اول احساس می‌کند که جواب خیلی چیزها را می‌داند. یعنی در واقع ما از همان اول فکر می‌کنیم که می‌دانیم به دنبال چه می‌گردیم؛ و بیشتر به دنبال آن هستیم که حرف خودمان را ثابت کنیم. ما از همان اول به دنبال آن هستیم که بگوییم که طور مثال سرمایه‌ی این کار را نهاد خاصی تامین کرده و این نهاد چون در ارتباط با اهرم قدرت یا شرکت بزرگی کار می‌کند، پس بی‌شک به دنبال تامین منافع آن‌ها است. در حقیقت در این‌جا ما به دنبال کار فلسفی و اندیشیدن نیستیم. کار فلسفی و اندیشیدن همیشه با پرسش‌گری رو به رو است و با قطعیت سراغ چیزی نمی‌رود. در حقیقت در کار فرهنگی و روشن‌فکری، همیشه فکر می‌کنیم که قطعیتی وجود ندارد؛ و در پی آن هستیم که به دنبال شکافتن پیچیدگی‌ها برویم و با نگاه از پیش تعیین شده مبارزه کنیم. از این جهت دیدگاه یک بعدی  یک دیدگاه فلسفی نمی‌تواند باشد. مشکل بزرگی که این دیدگاه ایجاد می‌کند این است که پیچیدگی‌ها را فراموش می‌کند. وقتی ما با یک نگاه قطعی به پدیده‌ای نگاه کنیم و احساس کنیم که تمام آن پدیده را کاملا می‌شناسیم، از رفتن به جزییات خودداری، و احساس می‌کنیم که تمام پیچیدگی‌ها را به خوبی می‌شناسیم.

مشکل بزرگی که نگاه تکثرگرا و انتقادی به هنر ایجاد می‌کند این است که وقت‌گیر و زمان‌بر است و می‌طلبد که برای بررسی این که نوعی از هنر، انقلابی است یا خیر، بخش‌های مختلف هنر را بررسی کنیم. ولی گاه در مواجهه با اثر هنر انقلابی لازم است که آن اثر هنری و انقلابی را از نگاه یک پژوهشگر و به عنوان یک اثر فلسفی نگاه کنیم. در واقع گسترش توجه به فردگرایی در دنیای معاصر می‌طلبد که با هنر به صورت پیچیده برخورد کنیم و وقتی به یک پدیده نگاه می‌کنیم، یک اهرم را در آن پدیده نبینیم و تنها بر اساس آن نتیجه‌گیری نکنیم. سعی کنیم تمام پیچیدگی‌هایی که در امر تولید یک اثر هنری دخیل است دقت کنیم و در حقیقت باید مثل یک تحلیل‌گر با یک پدیده برخورد کنیم. این امر، یکی از بزرگ‌ترین خدماتی است که نظام فکری معاصر برای ما ایجاد کرده؛ یعنی پیچیده بودن تفکر؛ یعنی سعی نکنیم که سریع بخواهیم به نتیجه برسیم. از طرفی این قضیه ما را با یک مشکل بزرگ رو به رو می‌کند این است که وقتی بخواهیم به یک پدیده به صورت پیچیده نگاه کنیم، ممکن است جواب‌دهی به کار را سخت کند و به همین علت طاقت‌فرسا می‌شود. حتی مارکس زمانی که می‌خواست به یکی از منتقدان خود در روسیه پاسخ بدهد حدود ۹ ماه صبر کرد که مطلبی را بررسی و سپس در مورد آن صحبت کند. این یعنی در مورد پدیده به راحتی نمی‌توان تصمیم‌گیری کرد. چنین شرایطی بدین معناست که  اگر در مواجهه با یک تصمیم سیاسی بخواهیم تصمیم‌گیری سریع  کنیم، ما  با مشکل رو به رو خواهیم بود. در تصمیم‌گیری‌های سریع، مجبور به تقلیل گرایی هستیم  چرا که می‌خواهیم خیلی سریع به نتیجه‌گیری برسیم. تمام این موارد در یک کار سیاسی جزو ملزومات و الزامات است، ولی اگر بخواهیم با دیدگاه فلسفی-انتقادی به آن پدیده نگاه کنیم ممکن است که به نتیجه نرسیم و نتوانیم سریع‌تر تصمیم‌گیری کنیم که چه چیزی را می‌خواهیم و چه چیزی را نمی‌خواهیم؛ این که چه نهادی را باید بیش‌تر و چه نهادی را کم‌تر برجسته کنیم؛ به چه چیزی اهمیت دهیم و به چه چیز اهمیت ندهیم. همه این‌ها تصمیم‌گیری را در برخورد با یک پدیده سیاسی سخت می‌کند، مشکلاتی که در نگاه تکثرگرا می‌تواند ایجاد شود.

هنر انقلابی

در واقع نگاه تکثرگرا زمانی که می‌خواهد وارد امر سیاسی شود، یکی از مهم‌ترین مشکلاتی که با آن رو به رو می‌شود همین پدیده تصمیم‌گیری است. این که چگونه بتواند به یک نتیجه سریع در این پدیده برسد. نتیجه‌ای که بتواند گروه‌های مختلف را برای رساندن به یک چیز متحد کند. چرا که در جهان معاصر تکثرگرایی زیاد شده و افکار و عقاید و در واقع identity politics شکل گرفته و خیلی سخت است که بتواند ما را به یک دیدگاه سیاسی ثابت و واحد برساند. از جهت دیگر با این مشکل رو به رو هستیم که چه قطب‌نمایی را می‌خواهیم در مقابل یک پدیده‌ی تصمیم‌گیری استفاده کنیم و به سمت آن قطب‌نما پیش برویم؛ چرا که با بادهایی از جهت‌های هماهنگ با یکدیگر رو به رو نیستیم ، با بادهایی روبروییم که متضاد یکدیگر می‌وزند و کشتی که به سمت حقیقت پیش می‌رود را هم‌واره به جهت‌های مختلف هدایت می‌کنند. این از لحاظ فکری و ذهنی می‌تواند احساس یاس ایجاد کند. یاس از این که جواب قطعی را نمی‌تواند ایجاد کند. نمی‌دانیم که به کدام سمت باید حرکت کنیم و چه واکنشی داشته باشیم. از این جهت، برخورد با هنر در دنیای پست‌مدرن صبر و تحمل خاصی می‌طلبد. در حقیقت مانند یک ایوب باید تحمل و طاقت برای رسیدن به حقیقت را داشته باشیم و هم‌چون گاو بتوانیم غذا را چند بار نشخوار کنیم و از نشخوار کردنِ آن به جواب برسیم. بنابراین لازم است که برای این امر دقت و استقامت خاصی را در روحیه و بدن خود ایجاد کرده باشیم.

فکر می‌کنم یکی از دلایلی که امروزه این پیچیدگی‌های نگاه فلسفی کمتر در هنر استفاده می‌شود و هنوز هم ما در برخورد با این پدیده‌ها، مانند دنیای سینمای معاصر، هالیوود، و سینمای کشورهایی که تحت تاثیر حکومت‌های دیکتاتوری هستند، هنوز یک نگاه کاملا صفر و صدی را داریم و به اهرم قدرت و ثروت اهمیت زیادی می‌دهیم همین سختی کار و لزوم صبر حوصله بالا در مواجهه با ان است. یعنی این که دوست داریم به یک جواب سریع برسیم. ولی رسیدن به این جواب سریع امکان‌پذیر نیست. به خاطر آن ذهنیت راحت‌طلبی که انسان‌ها دارند، ترجیح می‌دهیم خیلی سریع به نتیجه برسیم، امری که در خیلی از مواقع باعث نتیجه‌گیری‌های اشتباهی می‌شود که نسبت به پدیده‌ها داریم.

برخورد دقیق و فلسفی با هنر می‌طلبد که به پیچیدگی‌ها فکر کرد و به قولی بخشنده فکری بود. به طور مثال اگر در برخورد با یک سینما و اثر هنری، مسئله ثروت و این که چه کسی منبع مالی را تامین کرده است را برجسته می‌کنیم و به بقیه موارد توجه نمی‌کنیم نتیجه آن می‌شود که فکر می‌کنیم که کارگردان یا عوامل همگی دست‌بسته‌ی نظام قدرت و کسی که به آن‌ها پول داده هستند، در حالی که حتی در کشورهایی که تحث تاثیر ظالمانه‌ترین قدرت‌ها هستند، آدم‌ها خلاقیت به خرج می‌دهند و دوست ندارند تحت تاثیر یوغ باشند. آدم‌ها علاقه‌مند هستند که فرار کنند، کلک و حقه بزنند و قدرت را مورد سوال قرار دهند. در تجربه‌های مختلفی که با کارگردان‌ها در کشورهای مختلف داشتم، کارگردان‌هایی که در کشورهایی که تحت ظلم و سلطه‌اند کار می‌کردند، کاملا متوجه شدم که بسیاری از کارگردان‌ها را به هیچ وجه نمی‌توان خیلی ساده و راحت  مورد قضاوت قرار داد و خیلی از کارگردان‌ها در حقیقت یاد گرفته‌اند که چگونه با این نظام‌های قدرت مبارزه کنند؛ طفره بروند، کلک بزنند، دروغ بگویند و به نحوی به قلقلک نظام‌های قدرت بپردازند. در یک تحلیل دقیق و درست لازم است که به این قلقلک‌ورزی‌ها اهمیت دهیم، وگرنه همواره درگیر آن ساده‌انگاری می‌شویم که نظام سیاسی می‌خواهد به هنر تحمیل کند. نظامی که همیشه دوست و دشمن می‌طلبد؛ و تنها در صدد رسیدن به جواب های ساده است. در حالی که یک دیدگاه فلسفی سیاسی می‌طلبد که به آن پیچیدگی‌ها توجه کنیم و می‌طلبد که به حقه‌بازی‌ها و کلک‎های این هنرمندان توجه کنیم و ببینیم که چگونه با این نظام قدرت لاس می زنند و چه چیزهایی در این نظام قدرت را می‎پذیرند و چه چیزهایی را زیر سوال قرار می‎دهند. تنها در این شرایط است که به یک تحلیل درست و دقیق از یک اثر هنری با تمام پیچیدگی‎های آن می‎رسیم. در این تحلیل به این مسئله توجه می‌شود که سینما یک هنر جمعی است و برای ما تنها معیار ان  نیست که سرمایه‌ی آن را چه کسی تامین کرده و حتی مهم نیست که کارگردان چه کسی و با چه دیدگاه ایدیولوژیک است. بازیگر و عوامل مختلف بسیاری سر صحنه هستند. عوامل غیر قابل پیش‌بینی وجود دارد. همه این‌ها به نوعی می‌توانند به آن نظامی که قرار است تحلیل شود و دیدگاه‌های یک نفر را تحلیل کند، مبارزه کنند و مورد سوال قرار دهند. پوشش بازیگر، نوع دکوراسیونی که طراح صحنه انجام می‌دهد، نوع دوربینی که فیلمبردار استفاده می‌کند، روش بازی بازیگر، نحوه‌ی خوانش موسیقیدان از یک صحنه و… می‌تواند چالش‌ها و تناقضاتی در زمینه آثار هنری و در تضاد با دستورات کارگردان و یا سرمایه‌گذار به وجود بیاورد. در کنار آن نباید فراموش کنیم که آثار هنری اگر درگیر تکرار خود بیفتند و یک نظام را هم‌واره اثبات کنند، یک گفتمان را همیشه به کار ببرند و به یک نحوه مشخص نگاه کنند، پس از مدتی جذابیت و تنوعات خود را از دست می‌دهند. این هنرها احتیاج دارند که به قلقلک کردن افق‌های خودشان بپردازند، احتیاج دارند به قلقلک کردن ساختارهایی بپردازند که آنها را شکل داده‌اند و در این قلقلک دادن، آن‌‌ها با عنصری که نظام قدرت را تامین می‌کند لاس می‌زنند، از آن تخطی می‌کنند، گاهی از آن پیروی می‌کنند، گاهی کلک می‌زنند، گاهی فریب می‌دهند و… تمام این‌ها باید به وسیله یک متفکر و هنرشناس مورد تجزیه و تحلیل درست فلسفی سیاسی قرار بگیرد، وگرنه در این دام می‌افتیم که هنر را کاملا تحت تاثیر نگاه دگماتیک قرار دهیم و هنرمند را با طناب و ریسمان به زمین گره بزنیم. در حالی که هنرمند به آزادی احتیاج دارد. هنرمند نمی‌تواند با یک نظام قدرت مدت زیادی هم‌خوابگی داشته باشد. او باید خیانت کند؛ باید به تخطی ساختارهای نظام بپردازد. او به هوای جدید احتیاج دارد. به نگاه جدید احتیاج دارد؛ و این امر، با نظام های قدرت نمی‌تواند کنار بیاید. مطمئن باشید یک هنرمند اگر یک اثر برجسته خلق می‌کند، هنری که در کشوری مورد توجه قرار می‌گیرد، آن هنر به آرمان‌ها، رویاها و آرزوهای سرکوب‌شده مردم به نوعی در ارتباط است. بنابراین وظیفه مهم هنر انقلابی برجسته کردن این ویژگی‌ها است. مشخص‌تر کردن این که چرا یک اثر در یک کشور برجسته می‌شود؛ با چه چیزهایی لاس می‌زند، فریب می‌دهد، معاشقه می‌کند و یا خیانت در حقشان به خرج می‌دهد. تنها از این طریق است که می توانیم به درک پیچیدگی آن نظام هنری برسیم. به این درک برسیم که قدرت به چه شکل می‌خواسته خودش را وارد پدیده سیاسی یا هنری کند؛ در چه زوایایی در رسیدن به این ارتباطات شکست خورده و همانند یک کودک مغموم در گوشه‌ای افتاده است و محتاج تیمارداری.

سینمای سیاسی

این مطلب به کوشش تیم تحریریه مجله تخصصی فینیکس تهیه و تدوین شده است.

این کامنت ها را دنبال کنید
اعلان برای
guest
0 دیدگاه
Inline Feedbacks
مشاهده تمام دیدگاه ها
امیر گنجوی
امیر گنجوی
مدیریت مرکز فرهنگی هنری فینیکس. فیلم‌ساز. تهیه‌کننده سینما. برگزارکننده جشنواره سینمایی. محقق و منتقد سینما. محقق در فلسفه حقوق. فعال مدنی

آخرین نوشته ها

تبلیغات

spot_img
spot_img
spot_img
spot_img
0
دیدگاه خود را برای ما بگوییدx
Verified by MonsterInsights