جنگیر، حتی اگر اندکی بحث بر سر بهترین فیلمِ ترسناک بودنش باشد، از مهمترین فیلمترسناک بودنش نمیتوان چشم پوشید. برای من، لااقل، بهترین فیلم ترسناک است. نه فقط بهترین به مثابهی علاقهی شدید تماشاگر به عنصر تماشایی. بلکه در تمام لایهها و زوایایی که میتوان یک اثر را بررسی کرد فیلم نهتنها حد اعلی آن را به دیدهی اجرا میگذارد بلکه پا را از این هم فراتر میگذارد و بر هرچیزی که روی آن انگشت گذاشته چند پله گسترش میدهد. از این رو، جنگیر در کنار آثاری چون پدرخوانده، کشتار اره برقی در تگزاس، کلوت و غیره درست مانند یک فیلم دهه هفتادی عمل میکند: با استفاده از درونمایههای پیشین و عناصر موجود اثری نو خلق میکند؛ سپس آن را چنان جلو میبرد و از حد و مرزی با شتاب عبور میدهد که هیچ اثری دیگری تا کنون نتوانسته تاثیری که آن فیلم بر تماشاگر میگذارد را جبران کند. از اینرو فیلم کلاس درس کارگردانیست، و این تنها مورد توجه فیلم ترسناک نیست. فریدکین با چیرگی بیهمتای خود به ما نشان میدهد چگونه باید یک داستان را نمایش داد. بهگونهای که تماشاگر با لحظهبهلحظهی آن دمخور شده و بخشی از فیلم شود .
به همین دلیل است که فیلم چنان قدرتی دارد که در طول تاریخ سینما کمنظیر است. بخشی از دلیل آن به این مسئله بازمیگردد که در هنگام رویارویی با جنگیر ما از همان اول آن را بهعنوان یک فیلم ترسناک نمیبینیم. قطعا بهعنوان فیلمی ترسناک چیزی با فیلمهای مشابه ژانری اش ندارد( حتی درنمونههایی که همین داستان را دنبال میکنند مانند اثر ممتاز مجاری مادر یوآنای فرشتاگان/ Mother Joan of the Angels که داستان تسخیر روح راهبهها در کلیسایی در قرن هفدهم را دنبال میکند)، بهویژه در مقابل خیل آثاری که آن زمان در اوایل دهه هفتاد عرضه میشد. فیلم همچون اثر پیشین کارگردان، ارتباط فرانسوی، از همان مولفهی ذهنی کارگردان تبعیت میکند: اینکه فیلم همان جایی میرود و شخصیت همان زیستی را دارد که مردم داخل سالن سینما دارند. با این نگاه خودآگاه به جامعهی پیرامون هردوفیلم در بستری واقعی شکل میگیرند و ذره ذره به ژانر خود نزدیک میشود. همین فراروند موجب شده تا فیلم آن تاثیری که باید را در تماشاگر بگذارد. ما در همان بدو ورودمان به جهان فیلم با وحشت و دهشت روبرو نمیشویم، ما با زندگی مادر و دختر و اتفاقات روزمرهی آنان همراه هستیم. بهنوعی، فیلم دست تماشاگر را میگیرد و به آهستگی با خودش به جهنم میبرد اما همانجا ول نمیکند، بلکه راهحلی نیز با خودش دارد. برای همین فیلم مثل یک واکاوی کار میکند. در خصوص ترس، درخصوص ایمان به خدا و عشق خالق به مخلوق خود.
در دههی هفتاد دو کارگردان با ساخت دو فیلم ژانرهای سینمایی را در تاریخ سینما برای همیشه تغییر دادند، فرانسیس فورد کوپولا با پدرخوانده و اینک آخرالزمان و ویلیام فریدکین با ارتباط فرانسوی و جنگیر. تاثیر این دو فیلم چنان عظیم بود که تقسیم کردن فیلمسازی به پیش و پس از خود برای هرکسی که اندکی با سینما آشناست قابل انکار نیست. هرکدام از این فیلمها مراحل ساخت پردردسری داشتند؛ از اینکه کارگردان بارها تهدید به اخراج شود و پروژهی ساخت تا مرحلهی منتفیشدن برود و بازگردد تا تغییر بازیگر، وقفه افتادن در فیلمبرداری بهدلیل آتش گرفتن دکور و الی آخر. در این میان جنگیر نمونهی خاصتری به نظر میآید. فیلم بخاطر موضوع و اتمسفر هراسناکی که از زمان چاپ رمان بلتی در میان جامعهی آمریکا پخش کرده بود، از همان روز نخست که خبر تولیدش به گوش رسید ناخودآگاه شروع به شایعهسازی و حواشی پراکنی گوناگون در خصوص فیلم و عوامل شد، و بار دیگر بخاطر موضوع فیلم بخش مهمی از این حواشی حول جنبهی متافیزیکی قضیه بود. با این حال تولید جنگیر، یکی از دشوارترین تولیدات سینمایی در دهه هفتاد را داشت، و همین خود نکتهایست که موجب میشود تا به بخشی از این پرسش دیگر پاسخ داده شود که درطول تمام این سالها، چرا جنگیر هنوز تاثیر قدرتمندی بر روی تماشاگر داشته، و هرتماشاگری سوای اعتقاد و ملیتی که دارد افسون جادوی او میشود. و مستند «پذیرش ایمان/ Leap Of Faith» پاسخ جامعی به این پرسش است. اینکه جنگیر از چه موانعی عبور کرد تا ساخته شود، هر تصویر در آن چه معنایی را دربر میگیرد و در آخر چرا اینچنین هراسناک است؟
فیلم شاید در وهلهی نخست تنها با نگاهی به ظاهرش بتوان آن را ویژهی طرفداران فیلم و کارگردانش دانست. اما اثر پیش رو صرفا دربارهی فیلم نیست، لااقل نه آنطوری که اینگونه فیلمها رواج پیدا کردهاند. بیش از هرچیز فیلم دربارهی همانچیزی است که عنوان آن اشاره دارد: ایمان. درواقع عبارت Leap Of Faith به معنای قبول بیچونوچرای ایمان بدون آنکه تاملی صورت گیرد است. و این خود پروسهی فیلم است. آنچه لای تمام نماهای هراسآور و خارقالعادهی آن نهفته شده و بدون آنکه تماشاگر به آن پی برد نفس میکشد.
این مطلب به کوشش تیم تحریریه نشریه تخصصی فینیکس تهیه و تدوین شده است.