وقتی نقد را ارج مینهیم در واقع عقلانیت سینمایی را تقویت میکنیم که حاصل آن میتواند افزایش فرهنگ تحمل و توأمان در جامعۀ سینمایی باشد. اگرچه نقد فیلم بخشی از نقد زیباییشناسی است و در حوزۀ هنر قرار میگیرد و چه بسا بهمثابۀ یک شغل و حرفه شناخته میشود، اما در نهایت میتواند از یک شغل به یک شأن تبدیل شود. به این معنا که ترویج هرشکلی از نقد هنری میتواند به تعمیق تفکر و اندیشیدن و گفتوگو و تعامل در جامعه کمک کند، بهویژه در جامعۀ هنری که به لوازم و التزام نقد بهشدت نیاز دارد. ضمن اینکه خود نقد و جریان نقد نویسی هم به بازنگری و تجدید نظر نیاز دارد. واقعیت این است که در یک دهۀ گذشته، شرایط نقد سینمایی در مطبوعات و رسانههای ما دچار تشتت آراء و نابسامانی بوده و گویی هیچ متر و معیاری برای سنجش نقد وجود ندارد. چنان سره از ناسره غیرقابل تشخیص است که نمیتوان غوره را از مویز تفکیک کرد! هر کس که خاطرهای یا احساس و نظری دربارۀ فیلم دارد خود را منتقد سینما میداند و کلیت نقد در حد یک سلیقۀ صرف شخصی تقلیل یافته است. البته سلیقه از لوازم و ماهیت نقد است و هیچ نقدی را نمیتوان از سلیقه مبرا دانست. نقد فیلم شاخهای از نقد هنری است و هنر یک ساحت زیباشناختی است که سلیقه در آن نقش مهمی دارد. این سلیقه اما یک شرط دارد و آن هم منطق است. نقد یک نوع تأویل زیباشناختی است و مبتنی بر سلیقه، اما این سلیقه باید ساختارمند بوده و منطق داشته باشد. اما متأسفانه آنچه که امروزه در نقد سینمایی، بهویژه در سایتهای سینمایی، دیده میشود، یک نوع آشفتگی عجیب در نقدنویسی است که به هیچ اصول و معیاری وابسته نبوده و سلیقه هم در آن فاقد منطق زیباشناختی است. در سالهای اخیر بهواسطۀ توسعۀ برنامههای تلویزیونی در حوزۀ نقد ازجمله تولید برنامۀ «هفت» موجب شد تا افکار عمومی، بهویژه نسل جوان، توجه بیشتری به این مقوله داشته باشد، اما انگار بسط رسانهای «نقد فیلم» موجب عوامزدگی نقد شده و آن را از یک امر تخصصی به یک مد و ژست اجتماعی بدل کرده است. منزلتی که حالا چند سالی است دچار خدشه شده و این بیارتباط با توسعۀ فضای مجازی و شبکههای اجتماعی نیست. گسترش رسانهای، موجب عوامزدگی نقد فیلم شده و آن را از یک امر تخصصی، به یک مد و ژست اجتماعی بدل کرده است. به قول یکی از کارگردانها: همۀ مردم دنیا دو تا شغل دارند، یکی شغل خودشان و دیگری منتقد سینما. بر همین اساس، جامعۀ منتقدان سینمایی باید به تمهیداتی برای انسجام و تشخص و هویتبخشی به این صنف بیندیشند و خود نقد را هم نقد کنند که به قول شاعر: «نقدها را بُود آیا که عیاری گیرند». از سوی دیگر در یک دهۀ گذشته هم شاهد رشد نقدهای میانرشتهای در حوزۀ سینما بودیم و هم ظهور منتقدان جوان و باسوادی که با تولید متنهای بینارشتهای در حوزۀ سینما، آثار متفاوت و قابل تأملی در نقد نویسی تولید کردهاند.
خبرنگار سینمایی یا منتقد فیلم
از جمله آسیبهایی که سالهاست در حوزۀ نقد و نوشتار سینمایی با آن مواجه هستیم، عدم تفکیک بین خبرنگاری سینما و نقد فیلم است. این درهمتنیدگی و عدم تفکیک حرفهای موجب شده تا همۀ مشاغل و موقعیتهای حرفهای در حوزۀ فعالیت رسانهای یکی فرض شوند و هویت حرفهای آنها از هم منفک نشود. واقعیت این است که خبرنگاری از حیث تعریف آکادمیک و تخصصی به یکسری فعالیتها و مأموریتهای ناظر است که با روزنامهنگاری یا حتی سردبیری و دبیرسرویس بودن و در حوزۀ سینما بهویژه با منتقد سینما بودن متفاوت است و هر کدام حیطۀ وظایف مشخصی دارند؛ اگرچه ممکن است همۀ آنها زیر سقف یک رسانۀ خاص قرار گیرند و کارهایی مشابه انجام دهند. پیش از هر چیز باید اشاره کنم که تأکید بر تمایز حرفهای و ماهوی این مشاغل یا وظایف به معنای برتری یکی بر دیگری نیست، بلکه مسأله بر سر تمایزپذیری آنهاست تا خلط مبحث و در اینجا خلط مشاغل صورت نگیرد. خبرنگار سینمایی فردی است که در حوزۀ سینما و مسائل پیرامونی آن دست به تولید و انتشار خبر میزند و صرفاً نقش انتقالدهندۀ خبر یا پیام را دارد، اما منتقد سینمایی یا منتقد فیلم کسی است که بهطور مشخص و به شکل تخصصی به نقد و بررسی فیلمها یا مسائل سینمایی میپردازد. در واقع کار خبرنگار سینمایی، اطلاعرسانی و گزارشگری است و کار منتقد، نقد و بررسی و تحلیل. به عبارت دیگر، خبرنگار به بازتاب و انعکاس رخدادهای سینمایی میپردازد، اما منتقد از منظر زیباییشناسی به تحلیل و تفسیر آنها دست میزند. البته این به معنای عدم توانایی خبرنگار در تحلیل اخبار نیست. ممکن است خبرنگاری صاحب نظر و قوه تحلیل هم بوده و در قالب گزارش یا یادداشت به تفسیر خبر هم بپردازد، اما به شکل اولی و غالب، خبرنگاران مفسران خبر نیستند، بلکه انتقالدهندگان خبرند و این خود یک هنر ویژه در نویسندگی است، به این معنا که آنها با تسلط بر تکنیکها و تمهیدهای خبرنویسی به تنظیم حرفهای خبر دست میزنند و آن را خواندنی میکنند. ضمن اینکه خبرنگاران با استفاده از آیتمهایی مثل مصاحبه و گزارش میتوانند به یک عنصر و عامل تأثیرگذار در مناسبات سینمایی بدل شوند اما نقد فیلم یک کار تخصصی و مستقل است که صرفاً مبتنی بر عنصر خبر نیست و نیازمند آشنایی و تسلط فرد بر اصول زیباییشناسی، فیلمشناسی و اطلاعات جانبی در حوزههای جامعهشناسی، روانشناسی، شناخت ادبی و تئوریهای نظری در زمینه فیلم است. اما آنچه در سالهای اخیر شاهد هستیم آش شلهقلمکاری است که خبرنگار سینما در مقام منتقد ظاهر شده است و دربارۀ یک فیلم نهفقط اظهار نظر تخصصی که حتی حکم صادر میکند یا فردی با یکیدو مطلب مطبوعاتی که بیشتر به خاطرهنویسی یا ریویوی فیلم شباهت دارند، خود را منتقد معرفی میکند. این اتفاق بهویژه در فضای مجازی و شبکههای اجتماعی زیاد رخ میدهد. خبرنگاری که دو خط دربارۀ یک فیلم را به پست اینستاگرامی خود تبدیل میکند، خود را منتقد میداند و زیر مطلبش هشتگ منتقد سینما میزند.
ازسویدیگر بهعنوان منتقد در جدول ارزشگذاری فیلمها حضور دارد و به آنها ستاره میدهد؛ خبرنگارانی داریم که در برنامههای رادیو و تلویزیون یا نشستهای نقد و بررسی فیلمها بهعنوان منتقد حضور مییابند و به نقد فیلم مینشیند. با این سوءظن یا سوءتفاهم که چون مثلاً دربارۀ فلان فیلم یا فیلمساز اطلاعاتی دارند و اخباری تولید کردهاند یا مثلاً از پشت صحنۀ تولید یک اثر و چگونگی فرایند تولید یک فیلم مطلعاند، پس میتوانند دربارۀ آن فیلم از حیث سینمایی و زیباییشناسی اظهار نظر کنند. مشکل اصلی در همینجاست که فرق بین اظهار نظر و نقد را نمیدانند و گمان میکنند بیان کردن احساسی که به یک فیلم دارند، نقد محسوب میشود.
واقعیتش این است که برخی خبرنگاران سینمایی پشت عناوین منتقد و نویسندۀ سینمایی به دنبال تشخص حرفهای و هویتطلبی شغلی هستند تا به گمان خود پرستیژ اجتماعی بیشتری داشته باشند. بخشی از این رویکرد شاید به این دلیل باشد که معمولاً نام خبرنگاران پای خبرشان نوشته نمیشود و خیلیها آنها را نمیشناسند، اما نام منتقد و نویسندۀ سینمایی پای نقدها و یادداشتها میآید و غالباً منتقدان سینمایی شناختهشدهتر از خبرنگاران هستند و این مسأله موجب میشود آنها به دلیل تثبیت شهرت حرفهای خود در کسوت منتقد ظاهر شوند. این در حالی است که یک خبرنگار سینمایی اگر کارش را بلد باشد و درست انجام دهد میتواند تأثیرگذارتر از یک منتقد سینمایی باشد. منتقد فیلم بودن فینفسه فضیلت نیست، آنچه فضیلت است، منتقد خوب بودن یا خبرنگار خوب بودن است. در بازخوانی این خلط شغلی میتوان به رویکرد و عملکرد انجمن منتقدان سینما هم اشاره کرد. بیش از نیمی از اعضای این انجمن، خبرنگاران سینمایی هستند نه منتقدان! خبرنگاری که کارت انجمن منتقدان سینمایی را در جیب دارد بهطبع خود را منتقد فرض میکند و از زبان منتقد دربارۀ فیلمها حرف میزند. ظاهراً عنوان نویسندۀ سینمایی در انجمن به همان خبرنگار تعبیر شده است. در حالی که سینمایینویسان کسانی هستند که نه دربارۀ فیلمها از حیث ساختاری که دربارۀ آنها از منظر برونمتنی یا دربارۀ اتفاقاتی که در سینما رخ میدهد یادداشت یا گزارش تحلیلی مینویسند و این البته میتواند توسط یک خبرنگار هم که قلم تحلیلی دارد اتفاق بیفتد، اما لزوماً نویسندۀ سینمایی همان خبرنگار نیست. از همۀ اینها مهمتر اینکه خبرنگاری سینما خود صاحب شأن و جایگاه رسانهای است و هویت اجتماعی قابل احترامی دارد و هیچ لزومی ندارد تا در کسوت منتقد برای خود تشخص حرفهای کسب کند.
بسیاری از منتقدان حتی بهترین آنها شاید نتواند از پس کارهایی بربیاید که یک خبرنگار انجام میدهد؛ مثلاً یک مصاحبۀ خوب بگیرد یا گزارش جذابی بنویسد یا خبر خوبی تنظیم کند. لذا یک خبرنگار حرفهای بودن بهتر از منتقد صوری بودن است. با این حال این عدم تفکیک و تمایز بین منتقد و خبرنگار موجب شده است تا هم هویت حرفهای هر دو حرفه مخدوش شود و هم به بدبینی سینماگران به آنها دامن بزند؛ خبرنگاری که در مقام منتقد به اظهار نظر تخصصی دربارۀ فیلم میپردازد ممکن است چیزهایی بگوید که خیلی پرت و بیربط باشد و آنگاه سینماگران نهفقط آن شخص که کل جامعۀ منتقدان را به بیسوادی متهم کنند. اگر بپذیریم که همۀ مشاغل محترماند و هر کدام جایگاه و کارکردهای خاص خودشان را دارند و میتوانند در همان جایگاه تأثیرگذار باشند قطعاً از این فضای مخدوش و تولد منتقدان یکشبه یا خبرنگاران نیمبند رهایی مییابیم و سینما نیز از این تفکیک هویت شغلی، بهره خواهد برد. نه خبرنگاری، خبربیاری است و نه نقد فیلم، تعریف کردن فیلم است.
نقد و مکاشفۀ درونی منتقد
با بسط فناوریهای ارتباطی و توسعۀ اینترنت و شبکههای اجتماعی با پدیدهای به اسم «منتقدان فیلم مجازی» مواجه هستیم که گمان میکنند نگارش و روایت احساسشان به یک فیلم و خوشآمد یا بدآمد از یک فیلم نامش «نقد» است! در واقع شاهد یک تشتت آراء دربارۀ مفهوم نقد و نقادی هستیم که موجب شده «نقد حرفهای» از شأنیت خود تهی شده و از اعتبارش کاسته شود. ما امروز نهفقط با سینمای مبتذل که با نقد مبتذل هم مواجه هستیم. نقدهای پیشپاافتاده و دمدستی که اظهارنظر شخصی را به نام نقد تعریف میکند. بدیهی است که هر فردی میتواند صاحب دیدگاه شخصی دربارۀ آثار هنری ازجمله فیلمهای سینمایی باشد.
اساساً این خوانش مخاطب است که اثر هنری را قوام و دوام میبخشد، اما مشکل از آنجایی شروع میشود که «نظر» را با «نقد» اشتباه بگیریم. «نظر» یک داوری شخصی دربارۀ یک رخداد یا اثر است، اما «نقد» یک ارزیابی زیباییشناختی و روشمند دربارۀ اثر است که مبتنی بر متدهایی هنری صورت میگیرد. روش و رویکرد دارد و بر اساس نگرش و نگارش هویتمندی بنا میشود. در آکادمیکترین شکل خود، نقد فیلم مبتنی بر نظریههای فیلم یا تئوریهای زیباییشناختی نوشته میشود یا در خوانشهای بینارشتهای با ارجاع به تئوریهای علوم انسانی. اظهارنظرهای مجازی اما بیشتر احساسات خام و پردازشنشده و فاقد پشتوانههای نظری و زیباییشناسی است که منطق دراماتیک ندارد و اغلب ناشی از بدفهمی مفاهیم سینمایی است. مثلاً ازجمله این بدفهمیها که دربارۀ فیلم «برادران لیلا» صورت گرفت، تفسیرها و خوانشهای نمادین و نشانهشناختی از آن بود که گاه به نکاتی ارجاع داده میشود که حیرتانگیز است و با هر گفتمان نشانهشناسانهای نمیتوان فهمید چطور چنین تأویلهایی از فیلم صورت گرفته است؛ رمزگشاییهایی که خود نیازمند رازگشایی است. چنانکه دربارۀ «برادران لیلا» باید گفت که دچار ابتذال نشانهشناختی و نمادگرایی شده و آنقدر هرکس هر جزء فیلم را به کلی نمادین بیرون از متن اثر ارجاع داده، که یک روز کارگردان باید بیاید و اعلام کند که هیچکدام از این نمادها و نمادپردازیها مقصود او نبوده است!
نقدهای نمادپردازانه خاستگاه روانکاوانه دارد. با رشد علم روانکاوی به حیطۀ نقد هنری وارد شده، اما گاه آنقدر راه افراط پیموده که میگویند روزی فروید گفته بود: «گاهی سیگار فقط یک سیگار است» تا بر این نکته تأکید کرده باشد که همیشه و همهجا هر ابژهای نماد ابژۀ دیگر نیست. حالا انگار این رویکرد در تأویلهای نمادگرایانه فیلم «برادران لیلا» هم رخ داده و آنقدر راه افراط پیموده که انگار هیچ صحنه و کنش و شخصیتی خودش نیست، بلکه نماد و نشانه چیز دیگری است. جالب اینکه این نمادپردازیهای افراطی از سوی دو قطب مخالف و موافق فیلم علیه هم استفاده میشود و هر طیفی میخواهد نمادهایی را از فیلم بیرون بکشد که در تضاد با نمادپردازیهای طیف مقابل باشد. نمادهایی که بیشتر خوانش ذهنی مخاطب است، نه مقصود مؤلف. نهفقط سینما، که نقد سینما هم نیازمند بازنگری است تا عیار آن در غبار بدفهمیها روشن شود.