بازگشت به آینده بهطور ضمنی بر قسمی واپسروی به گذشته دلالت دارد و در این نوشتار برآنیم تا با بررسی چرایی بسیار اجمالی این واپسروی به گذشته، بازگشت به آینده را پیشاپیش جایابی کنیم. اگر بنیادگرایی را قسمی واپسروی به گذشته درنظر بگیریم، شاید بتوانیم هر گونه واپسروی را هم چون همخانوادۀ خانوادۀ بنیادگرایی بدانیم که در عین تفاوت، با یکدیگر نیز شباهت دارند. بنیادگرایی دینی مستقر در جمهوری اسلامی ایران، بهمثابۀ قسمی واپسروی به گذشته و یا علیه هرگونه پیشروی به آینده، همچون الگوی خودمتشابهی عمل میکند که هرگونه کنشورزی را در حدود محدود خود، با خود، متشابه میسازد. بنابراین میتوان گمان نمود که هرگونه واپسروی به گذشته از یک هژمونی سیاسی و دینی بنیادگرایانه برمیخیزد. ما در این نوشتار ناگزیر و گریزیم با احتیاط از سیاسیشدنِ نوشتاری که خاستگاهش موسیقایی است، موسیقی را از رهگذر سیاست (بنیادگرایانه) مورد ارزیابی قرار دهیم و در این راه بر وجوه تناظر بین سیاست بنیادگرایانۀ اسلامی و تکرار آن در قسمی سیاست بنیادگرایانۀ موسیقایی بپردازیم.
اگر بخواهیم این تناظر نامبرده را در نوعی مکاننگاری هندسی، متمثل سازیم، میتوانیم از نواری موسوم به نوار موبیوس بهره ببریم. بهسادگی، وقتی نواری را در خود پیچانده و دولبۀ آن را بر هم برسانیم، با نوار موبیوس مواجه خواهیم شد. مهمترین وجه این نوار، یک رویه و جهتناپذیر بودن آن است! یعنی اگر بر روی نوار موبیوس، فرضاً راه برویم، دوباره به همان نقطۀ شروع باز میگردیم؛ آن هم بهگونهای که از هر دو طرف نوار، برگذشتهایم! دقیقاً در این خاصیت موسوم به موبیوسی است که رابطۀ بین «درون» و «بیرون» وارونه میشود؛ یعنی هر نقطه از یک سطح موبیوسی در عین حال که درون است، بیرون نیز است، بنابراین در یک تغییر پیوسته، نوعی دگرگونی/دوگانگی در عین پیوستگی/ یگانگی در ماهیت یک فضا صورت میگیرد! خواهیم دید که این خاصیت موبیوسی، متناظر با همان رفتارشناسی بنیادگرایانۀ دینی و موسیقایی است یا تواند بود!
***
بنیادگرایی دینی، خواهان تفسیر متون و کتب دینی همچون منبع حقیقت تام است و بر این باور است که آموزههایی که از چنین خوانشی بر میخیزد، باید در همۀ جنبههای زندگی اجتماعی، اقتصادی، سیاسی و فرهنگی پیادهسازی شود. بنیادگرایان معتقدند که فقط یک دیدگاه دربارۀ جهان میتواند درست باشد و فقط دیدگاه ایشان است که حقیقت دارد. شایان ذکر است که بدانیم بنیادگرایی، با هر پسوندی که بگیرد، در واکنش به فرآیند جهانیشدن و رویههای سهگانۀ مدرنیته پدیدار شده است. هرجا نیروهای فرآیندهای مدرن و جهانیشدن، بهتدریج باعث تزلزل عناصر پیشینی حوزۀ محلی شدهاند، بنیادگرایی بر پاسخهای متکی بر حقیقت شعایر پافشاری میکند.
موسیقی کلاسیک یا دستگاهی ایران، تحت سیطرۀ بنیادگرایانۀ «ردیف» بود یا همچنان قرار دارد، میگویم همچنان قرار دارد چون دستگاه خودمتشابهسازی بنیادگرایی در یکی از مهمترین نهادهای انتقالپذیری یعنی هنرستانها و دانشگاههای موسیقی همچنان درحال تولیدمثل است، پس از ورود مبانی موسیقی غرب به ایران، مشمول همان رویکردی شد که بنیادگرایان سیاسی یا دینی دربرابر فرآیندهای سکولاریستی و مدرنیستی جهانی اتخاذ کردند و با احساس خطری فزاینده به حفظ و اشاعۀ سنت موسیقایی خود پرداختند. بنابراین همانگونه که در بافت جامعه، جو حاکم بر موسیقی ایران دوقطبی شد و مفاهیمی چون سنتگرا و تجددگرا سربرآورد و هردو قطب تلاش کردند و میکنند که «تمایز» خود را با آن دیگری استوار سازند.
اگر این نوشتار اجمالی بخواهد له یا علیه خانوادۀ بنیادگرایی قلم بزند، خود درهمان دامی افتاده که بدان اشاره دارد. بهازای چنین رهیافت ارزشگذارانۀ غرضورزانهای، باید در نوعی ایستار ِانتقادی، به این پرسش بپردازد که آیا بنیادگرایی، بهواقع ممکن است؟ آیا سنت و تجدد، بهواقع دوقطب متمایز یا مخالف یکدیگر هستند و هر یک برای دیگری بهواقع تهدید محسوب میشوند؟ اساساً راه کدام است یا میتواند باشد یا باید باشد؟ پیشفرض ما بر این است که راه نه آن است و نه این، یعنی دوری از هرگونه منطقِ یا این یا آنی و جایگزینی و نزدیکی به منطق هم این و هم آنی، و این به هیچوجه بهمعنای تساهل و سازش نیست. چه سنتگرایان و چه تجددگرایان، اگر اساساً قائل به چنین دستهبندی دوگانهای باشیم، هردو درعین تلاش برای تمایز نسبت به دیگری، مانند هم عمل میکنند. هر دو به یکشکل بنیادگرا هستند و هویت خود را صرفاً با نفی دیگری تعریف میکنند. (خاصیت اساسی نوار موبیوس را به یاد بیاورید.) بهازای چنین رویکرد بنیادگرایانهای، موسیقی سنتگرا و تجددگرا، با علم به اینکه استقرار مستمر بنیادگرایی، اساساً ناممکن است، میبایست در نوعی کنش متقابل به گفتوگو بپردازند. شرح چیستی و چگونگی این گفتوگوگرایی را به مجال دیگری موکول میکنیم، اما اجمالاً میتوان گفت که هرگونه بازگشت به آیندۀ موسیقی را میتوان از رهگذر همین گفتوگوگرایی صورتبندی کرد. در تعریف خاص ریاضی نوار موبیوس، دلیل یکرویه بودن این نوار را چنین شرح میدهند که در هر نقطۀ مفروضی بر روی نوار، میتوان دو بردار عمود بر آن، با جهتهای مختلف ترسیم کرد. اگر یکی از این بردارها را بهتدریج روی نوار جابهجا کنیم، بنا به بستهبودن بنیادین آن، بهجای آنکه به وضع نخست خود برسد، روی برداری که در جهت مخالف وضع نخستین آن است، قرار میگیرد. بنابراین اگر هر یک از این بردارها را متناظر با دو رویکرد سنت و تجددگرا در موسیقی بگیریم، حرکت گفتوگوگرایی در این دو رویکرد، ما را در همان موضعی قرار میدهد که هر یک از مواضع نامبرده، ادعای استقرار بر و در آن را دارند.