«معلمی» بهمثابۀ یک حرفه، فارغ از سویههای آموزشی، حائز قابلیت نمایشی هم است و همواره در جهان سینما و ژانرهای گوناگونِ آن، دراماتیزه و بازنمایی شده است. موقعیت دراماتیک معلمی به ماهیت شغلی آن نیز باز میگردد که همواره در ارتباط با دیگرانی که نامشان دانشآموز است و در لوکیشنی به اسم کلاس و مدرسه تعریف شده و به همین دلیل به قصه و داستان راه میدهد، چنانکه میتوان بسیاری از مفاهیم، موقعیتها و تجربههای حسی و عاطفی انسان را در درون مناسبات این حرفه ردیابی و روایت کرد. این روایتها فقط در سینمای داستانی و رئالیستی یا سینمای مستند رخ نمیدهد بلکه صنعت پویانمایی و سینمای انیمیشن یا نمایشهای عروسکی هم بسیاری از قصههای خود را با مدرسه و کلاس و معلم گره میزنند. نمونۀ بارزش در سینمای ایران، فیلم «شهر موشها» به کارگردانی سینمایی محمد علی طالبی و کارگردانی عروسکی مرضیه بروند است که از دل برنامۀ تلویزیونی «مدرسه موشها» بیرون آمد. از سوی دیگر قسمتهای زیادی از مجموعۀ تلویزیونی «قصههای مجید» هم به تجربههای مدرسۀ مجید و خاطرات تلخوشیرینی بود که او از ارتباط با معلمهایش پیدا میکرد. حتی هنوز خیلیها اکبر عبدی را به برنامه «بازم مدرسهام دیر شد» به یاد میآورند که تمام قصهاش حول مدرسه و رخدادهای آن میچرخد و در کنار معلم، مرشد و بچه مرشد هم بهمثابهٔ شمایلی سنتی از معلم و مکتبهای قدیم را صورتبندی میکند. اما اگر در یک خوانش تاریخی بخواهیم به بازنمایی تصویر معلم در سینمای ایران بپردازیم باید آن را با گزاره «وحدت در عین کثرت» توضیح دهیم. به این معنا که گرچه معلمی یک موقعیت یا هویت حرفهای واحدی است اما تصویر معلم در سینما متکثر است و به اقتضای قصه، دچار قبض و بسط دراماتیک شده است. تصویری که از معلم قهرمان تا ضد قهرمان، از معلم سختگیر تا معلم دلسوز و از معلم مبارز و انقلابی تا معلم محافظهکار و ترسو و مولفههای دیگر از معلمی را شامل میشود. در برخی از فیلمها معلم در شمایلی کلیشهای به تصویر کشیده شده و در برخی از آنها معلم را در کسوت یک نقش شخصیتپردازانه میبینیم، شخصیتهای محوری که کلیت درام بر دوش آنها استوار است. اگر از منظر ژانری بخواهیم به بازنمایی کاراکتر معلم نگاه کنیم، میتوانیم طیفهای متنوعی از تراژدی تا کمدی را در نسبت با موقعیت معلمی به یاد آوریم، مثلا از فیلمِ «رگبار» بهرام بیضایی بهعنوان یک درام مبتنیبر شخصیت یک معلم تا فیلمِ «ورود آقایان ممنوع» به کارگردانی رامبد جوان بهعنوان یک کمدی اشاره کنیم. اشارهای که در یک قیاس بین دو کاراکتر معلم یعنی آقای حکمتی (پرویز فنیزاده) و آقای جبلی (رضا عطاران) نسبت ژانر و شمایل معلم را روشن میکند. بسیاری از فیلمهای مدرسهمحور، قصه خود را بر محور رابطه معلم و شاگردی بنا و تعریف میکنند. سینمای پوران درخشنده را میتوان مصداقی از این رویکرد دانست. او به واسطۀ توجه به سینمای تربیتی، بیش از بقیه به معلم و نقش و جایگاه آن توجه کرده است. در این جنس از فیلمها، درخشنده رابطۀ متقابل معلم و شاگرد و تأثیر مثبتی را که بر بهبود مسائل کودکان دارد به تصویر میکشد. از جمله میتوان به فیلم «رابطه» اشاره کرد که در آن به شکل گرفتن رابطۀ بین معلمِ مدرسه با پسرکی گنگ میپردازد که آرزوی حرف زدن دارد. در واقع کیفیت این رابطه که به واسطۀ نوع حضور و برخورد معلم ویژه میشود، باعث جاری شدن اولین کلمات نامفهوم بر زبان پسرک میشود. «عبور از غبار» دومین فیلم پوران درخشنده است که به رابطۀ یک معلم مدرسه با شاگردش در روستایی دورافتاده میپردازد، این بار مسائل و مشکلات خاص این معلم به گونهای پررنگ در تعامل با کارش قرار میگیرد و بار دراماتیک این رابطه پررنگتر است. «پرنده کوچک خوشبختی» فیلمی دیگر از پوران درخشنده است که این بار به رابطه یک معلم زن با شاگرد گنگش میپردازد. به این ترتیب او به نگاه خود نوعی مشمولیت میدهد که از محدودیت مرد و زن خارج شده و به مسئله خاص یک معلم و شاگرد میانجامد.
کیومرث پوراحمد نیز بهویژه با «قصههای مجید» نقش مهمی در بازنمایی معلم در سینما و تلویزیون داشته است. او در فیلمهای «شرم»، «صبح روز بعد»، «نان و شعر» و «سفرنامه شیراز» توجهی خاص به شخصیت معلم و رابطۀ معلم و شاگردی دارد که البته بخشی از آن به فضای عمومی مجموعه باز میگردد.
معلمهای ماندگار سینمای ایران
اگر بخواهیم برخی از مهمترین معلمهای سینمایی که در یادها ماندهاند را برشماریم، میتوانیم مثلا به آقای حکمتی با بازی «پرویز فنیزاده» در فیلم «رگبار» اشاره کنیم که نقش مهمی در شکل گرفتن تیپ یک معلم ساده در تاریخ سینمای ایران داشت. آقای حکمتی، معلم سادهای است که کارش را دوست دارد، او عاشق میشود و برای رسیدن به آن عشق حاضر است که دست به هر کاری بزند، اما در نهایت ناکام میماند. بهرام بیضایی در سینمای پر از نماد و نشانۀ مورد علاقهاش، حتی در نامگذاری کاراکترهای داستان فیلم، نام آقای حکمتی را برای فنیزاده انتخاب میکند تا او را نماینده آدمهای صاحب حکمت و دانش آن روزگار معرفی کند. «علی نصیریان» در نقش آقای موسوی در فیلم «جادههای سرد» جعفری جوزانی یکی دیگر از مهمترین کاراکترهای معلم است. آقای موسوی معلم پا به سن گذاشتهای است که در سرمای طاقتفرسای روستایی گرفتار برف و یخبندان، بیشتر از آنکه با شاگردانش سر کلاس باشد با آنها بیرون از کلاس و مدرسه وقت میگذراند و به آنها درس زندگی میدهد. «بیژن امکانیان» در فیلم «دبیرستان» بهویژه برای بچههای دهه ۶۰، یکی از ماندگارترین معلمهای سینما محسوب میشود. امکانیان که بهعنوان جوان اول سینمای آن سالها و موفقیت «گلهای داودی» (رسول صدرعاملی) حضورش روی پرده سینماها میتوانست گیشه را تضمین کند، در فیلم دبیرستان نقش معلم قهرمانی را بازی میکند که برای رهایی شاگردانش از دام اعتیاد آستین بالا میزند و یکی از درخشانترین سکانسهای معلم و شاگردی سینما را خلق میکند. صحنهای که دانشآموزان بعد از خشم ناصری و خروج او از کلاس، سراغش میروند و پاکت سیگارها و فندک و کبریت را از جیبهایشان در میآورند و روی زمین میاندازند. امکانیان که در این لحظه خودش نیز مشغول کشیدن سیگار است، آن را خاموش میکند. اگر بخواهیم از یکی از دوستداشتنیترین معلم های سینمایی نام ببریم باید به «خسرو شکیبابی» در فیلم «رابطه» اشاره کنیم. بازی دقیق و هنرمندانه شکیبایی و درک و تسلطش به زبان اشاره در صحبت با دانشآموزان ناشنوا او را در شمایلی متفاوت از معلم به سینمای ایران معرفی کرد. «هما روستا» در سال ۶۶، در فیلم «پرنده کوچک خوشبختی»، یک نقشآفرینی خیرهکننده دارد، معلم روانشناسی که در مدرسه کودکان استثنایی مشغول به کار میشود و ماحصل تربیت رفتاری او بر روی یک دانشآموز بیشفعال، به مراتبی از فداکاری و جنون ختم میشود که مخاطب را تحتتاثیر قرار میدهد. «حسین سرشار» در سال ۶۸، یکی از بهترین بازیهای کارنامهاش را در فیلم فانتزیای ایران به ثبت رساند. آقای سرودی که همزمان تلاش میکرد تا شاگردانش را از آن حالت رخوت همیشگی نجات داده و آنها را خلاق بار بیاورد، در همین حال بود که او موانعی چون مکوندی را سد راه خود میدید تا وجه مبارزه بازی او نیز بهعنوان یکی از شاخصههای یک معلم فداکار در این فیلمِ ناصر تقوایی، نظر هر مخاطبی را به خود جلب کند. «شهاب حسینی» در فیلم «فروشنده» اصغر فرهادی در قامت معلم دبیرستان و بازیگر تئاتر ظاهر میشود. اما آنچه جزو نشانهشناسی رفتاری او میبینیم، روحیه معلمی و آرام او است که سبب میشود تا وی در مواجهه با سختترین تصمیمها، بهمانند یک انسان فرهنگی و متعهد رفتار کند. قطعا نقشهای معلم مهم دیگری هم در سینمای ایران وجود دارد که در این یادداشت به آنها اشارهای نکردیم، اما همین چند نمونه هم نشان میدهد که با تصویر متنوعی از شمایل معلم در سینمای ایران مواجه هستیم که هر کدام سویه خاصی از این حرفه و موقعیت را بازنمایی میکنند.
فقدان روایت انتقادی از معلم در سینما
فارغ از تنوع فیلمهای معلم محور یا کاراکتر معلم در سینمای ایران، بازنمایی تصویر معلم در سینمای ایران کمتر فاقد نگاه انتقادی بوده است. به همین دلیل است که اغلب فیلمهای ایرانی، تصویری کلیشهای یا مقدس از معلم به نمایش میگذارند که این برآمده از تصور و تعریف اسطورهای از مقام و جایگاه معلم است. تصویری که اغلب با نوعی تقدیس و احترام همراه بوده و کمتر به نقد یک معلم پراخته است. از این حیث اغلب معلمهای سینمایی شخصیتهای مثبت، دلسوز و حامی هستند. این در حالی است که دانشآموزانِ نسلهای مختلف، خاطرات تلخی از معلمهای خود دارند یا دست کم از معلمهای خشن و بداخلاقی که آنها را تنبیه و تحقیر کردهاند، حتی هنوز به شکل یک تروما در ضمیرناخودآگاه آنها مانده است. شیوههای غلط تربیتی و آموزشی یا معلمهایی با اختلالهای روانی و اخلاقی کم نبودند و نیستند که هنوز در سینمای ما روایت نشدهاند. آن نگاه اخلاقگرا و ایدئولوژیک که تعریفش از معلم براساس این ذهنیت معناگرا بنا شده، معلمی شغل انبیاست، موجب شده تا نقد معلم و معلمی یا آسیبهای نظام آموزشی و تربیتی در سینمای ما مورد توجه قرار نگیرد. تقدس بخشیدن به معلم در دستگاه فرهنگی گفتمان رسمی به یک عامل بازدارنده در روایت انتقادی به معلم در سینمایی ایران بدل شده و گویی بهمنزلهٔ یک امر مقدس در پشت خط قرمزها و ملاحظات سیاسی یا ایدئولوژیک قرار گرفته است. دولتی بودن نظام آموزشی در ایران و گره خوردن آن با گفتمانهای تربیتی برآمده از قدرت موجب شده است تا اساسا معلمی بهمثابهٔ یک شغل دولتی فاقد استقلالهای حرفهای و هویتی شده و در نتیجه امکانی برای نقد آن فراهم نشود. گویی نقدِ رفتار یک معلم یا تصویری منفی از او به مثابۀ سیاهنمایی دربارۀ نظام تعلیم و تربیت در کشور محسوب میشود. همین موضوع است که سینمای ایران را نسبت به روایتهای نقادانه به معلم یا اساسا نظام آموزشی با محافظهکاری همراه کرده است. از این رو تصویر معلم در سینمای ایران یا شاعرانه است یا قهرمانانه که مانع از روایت رئالیستی از این کاراکتر شده و زبان سینما را در بیانگری دربارۀ معلمها الکن کرده است. تصویری که از معلم در سینمای ایران میبینیم یا تصویری ایدئولوژیک است یا نوستالژیک، نه تصویری رئالیستی و واقعگرایانه از او. در واقع روایتهای انتقادی از این حرفه یا موقعیت، پای روایتهای رسمی، کلیشه و ارزشگرایانه سانسور میشود تا بیشتر صحبت از نقل معلمی در سینما باشد نه نقد آن.