خاطره شیبانی: استاد پرویز صیاد سپاسگزارم که دعوت مرا برای این مصاحبه پذیرفتید. سریال «دایی جان ناپلئون» یکی از بهترین نمونههای اقتباس ادبی و یکی از سریالهای درخشان تاریخ رسانه تصویری در ایران است. البته نقش شما (نقش اسدالله میرزا) یکی از مهمترین نقشهای این مجموعۀ تلویزیونی است. شخصیت داستانی اسدالله میرزا یکی از نقشهای ماندگار در تاریخ تلویزیون ایران است. اصطلاحاتی چون «مومنت» ، «سانفرانسیسکو رفتن» و «مرحوم آقای بزرگ با مارلین دیتریش آبگوشت بزباش میخوره» شاید اگر با بیان ویژه و ژست خاص شما ادا نمیشد، به این شکل در میان مردم فراگیر نمیشد. بسیاری از تماشاگران بهراحتی توانستند با شخصیت اسدالله میرزا (که نماد فرد روشنفکر، خردورز و منطقی داستان بود) ارتباط برقرار کنند و حتی همذاتپنداری نمایند. هنوز پس از حدود پنجاه سال اصطلاحات این سریال در میان مردم کوچهوبازار کاربرد دارد. این سریال یک سریال فرانسلی و فراملی شد. چند نسل سریال «دایی جان ناپلئون» را تماشا کردند. فرزندان مهاجران ایرانی که بیشترشان به زبان فارسی تسلط کامل نداشتند هم توانستند با این سریال ارتباط برقرار کنند، خیلی بیش از سریالهای امروز ساخت تلویزیون ایران.
در زمانی که از شما برای نقشآفرینی در سریال «دایی جان ناپلئون» دعوت شد، شما پروندۀ پرکاری در زمینههای مختلف داشتید: بازیگری، کارگردانی، نویسندگی و تهیهکنندگی در رسانۀ سینما و تلویزیون. هم پرکار بودید و هم شناختهشده و موفق. چه چیزی در این سریال وجود داشت که شما را تشویق به همکاری با آن کرد؟
پرویز صیاد: نوشتههای زندهیاد ایرج پزشکزاد را در هفتهنامۀ فردوسی از دوره دبیرستان دنبال میکردم خیال میکنم شوخگویی و شخصیتپردازیهای او در سلسله مطالبی که زیر عنوان «آسمون ریسمون» مینوشت الهامبخش بوده باشد برای من در ساختن سریال «اختاپوس»، که از آن فقط اپیزود «کاف شو» بهجا مانده است. بنابرین وقتی با پیشنهاد ناصر تقوایی برای بازی در مجموعۀ «دایی جان ناپلئون» مواجه شدم بیچکوچانه پذیرفتم، چون پاورقی آن را در همان مجلۀ «فردوسی» خوانده بودم.
خاطره شیبانی: چگونه توانستید شخصیت چندوجهی و پیچیدۀ اسدالله میرزا را خلق کنید. در این مسیر چه برنامه، یا نوشته، یا کسانی الهامبخش شما بودند؟
پرویز صیاد: شخصیت اسدلله میرزا بیشباهت به نقش « حسن بلژیکی» که خود در سریال« اختاپوس» بازی میکردم نبود وشاید تقوایی به همان دلیل مرا برای ایفای آن نقش در نظر گرفته بود.
خاطره شیبانی: این سریال با بازی گروهی شکل گرفته است. به شیوه کلاسیک بیننده با یک نقش اول و تعدادی نقش فرعی سروکار دارد. اما در بازی گروهی هرکس باید در جای خودش به اندازه و بانظم نقشآفرینی کند تا کار گروهی شکل درست پیدا کند. در این بازی گروهی، بازی در نقش اسدالله میرزا چه چالشهایی داشت؟
پرویز صیاد: اگر به تیتراژ یا عنوانبندی پایان هر قسمت از سریال دایی جان دقت کنید اسدلله میرزا تنها نقشیست که نامش بدون وابستگی به گروه یا پیوند خانوادگی میآید. این خود نماد استقلال فردی او با نامها و شخصیتهای دیگر در آن سریال است. برای من دشوار نبود حفظ این ویژگی بهعنوان یک بازیگر. کافی بود خود را کاملاً مستقل و متفاوت با آنها بپندارم.
خاطره شیبانی: با شما موافقم! شخصیت اسدالله میرزا از قماش دیگری است. نه مانند باقی افراد خانواده احساساتی و بیمنطق است و نه، به قول معروف، مانند بقیه بیگدار به آب میزند. کارهایش روی حسابوکتاب انجام میشود و برخلاف شخصیت آقاجان کمر به نابودی این خانواده و شخص دایی جان نبسته.
در ادامۀ سوال قبلی میخواستم بگویم که در این سریال شما با دو گروه بازیگر همکاری کردید: بازیگران قدیمی که کهنهکارهای تئاتر بودند (مثل آقای نقشینه در نقش دایی جان و تفرشی آزاد در نقش شمسعلی میرزا) و تعدادی بازیگر جوانتر که کار بازیگری و نمایش را بهصورت مدرن در مدرسههای جدید آموخته بودند (مثل پرویز فنیزاده و نصرت کریمی). این قضیه برای سریال چه جنبههای خوبوبدی داشت؟
پرویز صیاد: از قضا زندهیاد نصرت کریمی خود از همان گروه پیشکسوت و سابقهدار در نمایشهای پیش از پیدایش تلویزیون در ایران محسوب میشد و چه بسا معرف بازیگرانی چون نقشینه و تفرشی آزاد و دیگران به آقای تقوایی بود.
از نظر طبقهبندی سنی و شیوه بازیگری محمدعلی کشاورز و خانم پروین ملکوتی و مستانه جزایری نزدیکترند به فنیزاده یا من.
خاطره شیبانی: بله درست میفرمایید! آقای نصرت کریمی هم جزو پیشکسوتان نمایش قبل از تلویزیون بودند (در تئاتر نوشین) و هم بعداً تجربۀ تحصیل سینما و تلویزیون را در ایتالیا و پراگ به دست آوردند. دربارۀ معرفی آقایان نقشینه و تفرشی آزاد هم در مصاحبهای خود آقای نصرت کریمی تأکید کردند که من از ناصر تقوایی خواستم کهنهکارهای تئاتر را به بازی در سریال دعوت کند. لطفاً از تجربۀ کار با آقای ناصر تقوایی برایمان بگویید.
پرویز صیاد: این پاسخ را چندی پیش برای همسر آقای تقوایی نوشتم، که در صدد برپایی مجلس گرامیداشتی برای ایشان بود. با برخوردهایی که بهطور شخصی با تقوایی داشتم و هم کارهای مستندی که از او دیده بودم حتی تصورش را نمیکردم آدم عبوسی چون او سازندۀ سریال طنزآمیز و شیرینی چون «دایی جان ناپلئون» بشود.
ولی شد و من هنوز پاسخی را برای سؤال خود نیافتم که چرا؟ پیش از آن هرگز بهخاطر نمیآورم که خودش حرف بامزهای گفته یا حتی به جوک یا حرف بامزۀ کسی خندیده باشد!
خاطره شیبانی: در پایان، اگر خاطرۀ جالبی از بازی در این سریال دارید برایمان بگویید.
پرویز صیاد: بعد از پخش سریال دایی جان مرحوم هویدا یک مهمانی شام برای قدردانی از سازندگان نمایش در کاخ نخستوزیری ترتیب داد و همۀ دستاندرکاران را دعوت کرد. من در آن زمان نمایش «ماشیننویسها» را در تئاتر کوچک تهران روی صحنه داشتم که بلیطهایش همیشه پیشفروش بود و روزهای جمعه هم دو سانس داشتیم. چون مهمانی هویدا هم جمعه بود از حضور در آن عذر خواسته بودم.
در جمعهشب موعود بعد از اجرای نمایش من که طبق معمول آخرین نفراتی بودم که از تئاتر خارج میشدم درست جلوی در خروجی رانندهای در یک لموزین سیاهرنگ را باز کرد و گفت: «آقای هویدا فرمودند بعد از نمایش شما را ببرم به نخستوزیری» و جوری میگفت که هیچ عذر و بهانهای هم پذیرفته نیست.
گفتم: «اجازه میدین به منزل خبر بدم نگران نباشند؟»
گفت: «بله! حتماً!»
برگشتم در سالن تلفنی به همسرم ماجرا را گفتم و بعد سوار شدم.
وقتی رسیدیم به نخستوزیری، تقریباً نیمهشب بود.
به محض ورود، مرد آراستهای زیر گوشم گفت: «اعلاحضرتین اینجا تشریف دارن من شما را هدایت میکنم از دری که درست روبهروی ایشان قرار میگیرید.»
آنجا آقای هویدا فرمودند:«بروید پشت میکروفن نقشتان را اجرا کنید.»
گفتم: «چه نقشی اجرا کنم؟»
گفت:«نقش خودتان را دیگر! اسدالله میرزا را!»
گفتم: «چه جوری؟»
گفت:«از من میپرسید؟ قبل ازشما بازیگرهای دیگر رفتند نقش بازی کردند فقط شما ماندهاید.»
گفتم: «چهجوری بازی کردند پشت میکروفن؟»
گفت:«آقا من چه میدانم! خانم عزیزسلطنه چاقو برداشته بود دنبال دوستعلیخان میگشت. شما هم یک کاری بکنید دیگر.»
و مرا تقریباً هل داد داخل اتاقی که وسطش میکروفنی روی پایۀ فلزیاش به چشم میخورد. با ورود من جمعی که در تاریکی تشخیص داده نمیشدند سروصدایی کردند و بعد سکوت شد.
کاملاً حس میشد منتظرند من کاری بکنم یا چیزی بگویم.
در میکروفن گفتم: «من پرویز صیاد هستم درود میفرستم خدمت شما و با عرض معذرت ماندهام که چه باید بکنم اینجا!»
«به من گفتند همکاران دیگر من هر کدام آمدهاند به تناسب نقشی که داشتهاند در سریال دایی جان ناپلئون کاری کردهاند نقش من در آن سریال معمولاً توصیه به رفتن به سانفرانسیسکو بود. حالا ماندهام میکروفنی چطور میتوان رفت به سانفرانسیسکو؟»
خاطره شیبانی: یک دنیا سپاس از شما استاد صیاد گرامی! از اینکه وقتتان را در اختیار من گذاشتید ممنونم.