گفتگو با هاروکی موراکامی درباره داستان «کاهو»

ترجمۀ افشین رضاپور

در داستانت، کاهو، مردی به سر یک قرار ترتیب داده شده با زنی به نام کاهو می‌رود و قرار را با توهینی که در سطر اول داستان آمده، خاتمه می دهد: «من با همه جور زنی تو زندگی قرار گذاشته‌ام ولی اعتراف می‌کنم زنی به زشتی تو ندیده‌ام!» آیا این همان لحظه‌ای از داستان بود که اول از همه به سراغت آمد؟ آیا داستان را حول همین جمله ساختی؟

کاملاً درست است. این اولین صحنه‌ای بود که به ذهنم آمد. مرد فوق العاده جذابی را داریم که با زنی در یک رستوران بسیار دلنشین قرار می‌گذارد و همین که دسر را تمام می‌کنند، عمداً به زن توهین می‌کند. چرا این کار را می‌کند؟ مسئله چیست؟ و زن چه واکنشی نشان می‌دهد؟ این همان چیزی بود که خودم هم می‌خواستم بدانم. داستان از آن‌جا آغاز شد.من این داستان را مخصوصاً نوشتم که همه بخوانند و لازم بود از همان پاراگراف اول، توجه مخاطبم را جلب کنم. مطمئنم مخاطبان از آن‌چه شنیدند، کاملاً بهت‌زده شده‌اند.

 

 همچنان که مرد این داستان- که اسمش ساهارا  است-، جمله‌ی توهین آمیزش را می‌گوید، «لبخندی با وقار و بیشتر دوستانه می زند». چرا با این‌که حالات صورت و زبان بدن با جمله‌ی او نمی‌خوانند، ماجرا این همه آزاردهنده می‌شود؟

صادقانه بگویم، من هم اصلاً از طرز فکر ساهارا سر در نمی آورم! شخصیت او بسیار پیچیده است و جمله و حالات صورتش را خیلی حساب شده بیان می کند. لبخند می‌زند و آرام صحبت می‌کند اما چیزی تلخ و ناخوشایند در وجودش نهفته است. سیاهی‌ای در عمق وجودش هست که خواننده از همان اول حسش می‌کند اما نمی‌توان به سادگی گفت این چه جور سیاهی و  مرضی است.

 

در بخش اعظمی از داستان، کاهو به این فکر می‌کند که چرا ساهارا این‌طور به او توهین کرده – خواننده هم همین طور؛ گرچه ساهارا در پایان داستان توضیحی ارایه می‌کند اما روشنگری او برای کاهو و خواننده چندان قانع کننده نیست. چرا این مسئله یک راز باقی می‌ماند؟

هدف من در این داستان، پیش از هر چیز این بود که خواننده را با پرسشی جذاب رو در رو کنم اما ابداًدنبال این نبودم که پاسخی قانع کننده به آن بدهم. به‌جای آن، فکر می‌کنم که خواننده‌ها باید جواب خودشان را پیدا کنند؛ البته به‌عنوان نویسنده، من هم تفسیر خودم را دارم اما این تفسیر لزوماً تفسیر درستی نیست. فقط یک فرضیه است، نه بیشتر. من این برداشت را دارم که ساهارا برای کاهو یک دیگری تمام عیار نیست، کسی نیست که یک‌باره از یک جهان بیگانه سر و کله‌اش پیدا شده باشد، بلکه بیشتر شبیه تصویر خودش در آینه است. سر و کله‌ی او پیدا می‌شود چون قرار بوده پیدا شود اما این فقط برداشت من است.

 

به‌نظر می‌رسد ساهارا افکار کاهو را می‌خواند. خواننده این حس را دارد که او صرفاً یک انسان نیست. ساهارا در لحظه‌ای از داستان این‌گونه توصیف می شود: «مورچهخواری که  سراسر یک تپه‌ی  مورچه را می‌لیسد و پاک می‌کند.» بعدتر  درباره‌ی عنکبوت‌هایی حرف می‌زند که سوسک‌ها را می خورند و از « شکوه ساختار زنجیره‌ای غذایی» شگفت‌زده می‌شود. آیا ساهارا شکارگری است که از ویرانه‌ای که می سازد، تغذیه می‌کند؟

این دقیقاً ریشه‌ی ترسی است که کاهو تجربه می‌کند. این ترس که ممکن است با یک شکارگر مرگ‌بار رو در رو شود و آیا نمی‌توانیم بگوییم برای اولین بار دارد به پرتگاه زندگی‌اش نگاه می‌کند؟

 

کاهو در بیشتر دوران زندگی‌اش  نسبت به ظاهر خود بی‌اعتنا و سر به هوا بوده- جالب است در جهانی که ظاهر بسیار اهمیت دارد، کاهو نسبت به این چیزها بی‌اعتنا بوده. او از دو جنبه، آدمی ویژه است، نه غرور و تکبر دارد، نه  خود انتقادی. از جنبه‌ای، برای ساهارا حریف تمرینی  درجه یکی است. فکر می‌کنی مسابقه را می‌برد؟

همچنان که در داستان گفته شده، کاهو تا الان یک‌جور زندگی دل‌انگیز داشته و بی‌نهایت خوشبخت بوده. اما یک روز سرنوشتش این شد که با چیزی که در نقطه‌ی مقابل زندگی دل‌انگیزش قرار دارد، مواجه شود و با آن دست و پنجه نرم کند؛ گرچه معلوم نیست کدام سویه‌ی زندگی برنده می‌شود اما من امیدوارم که سمت روشن‌تر آن پیروز شود.

 

در پایان داستان، رویارویی‌های او با ساهارا باعث می‌شود یک کتاب کودک جدید بنویسد که اتفاقاً کتاب بسیار موفقی هم است. کاهو چیزی درباره‌ی خودش آموخته که آن را به یک داستان تبدیل می‌کند. تمایل داری خواننده این را بالاخره لحظه‌ی مثبتی در زندگی کاهو ببیند؟

زندگی کاهو تازه شروع شده. ساهارا تلویحاً می‌گوید که آن‌ها دوباره جایی یک‌دیگر را ملاقات خواهند کرد. چه کسی می‌تواند تضمین کند که ساهارا (یا ساهارای دوم) دزدانه به آن‌جا نمی‌رود و گوشه‌ای نمی‌نشیند؟

 

در سال ۲۰۱۴ مجموعه داستانی منتشر کردی با نام و مضمون «مردان بدون زنان». آیا داستان کاهو اولین داستان مجموعه‌ای به نام «زنان بدون مردان» است؟

نمی‌دانم «کاهو» در آینده چه جایگاهی خواهد یافت. من هنوز به کاهو و ساهارا به‌عنوان شخصیت‌های داستان علاقمندم و شاید به‌نحوی داستان‌های دنباله‌دار بنویسم. از کجا معلوم است؟ شاید هم داستان همین-جا تمام شود. صادقانه بگویم، نمی‌دانم چه پیش می‌آید.

این کامنت ها را دنبال کنید
اعلان برای
guest
0 دیدگاه
Inline Feedbacks
مشاهده تمام دیدگاه ها
فینیکس
فینیکس
مرکز فرهنگی هنری فینیکس

آخرین نوشته ها

تبلیغات

spot_img
spot_img
spot_img
spot_img
0
دیدگاه خود را برای ما بگوییدx
Verified by MonsterInsights