سفر به انتهای شب / درباره مستند بیست روز در ماریوپل

اسب ها خیلی خوشبختند، چون اگرچه آن‌ها هم مثل ما جنگ را تحمل می کنند، اما لااقل کسی از آن‌ها نمی خواهد ثبت نام کنند و یا وانمود کنند که به کارشان ایمان دارند. اسب های بیچاره ولی آزاد! افسوس که شور و اشتیاق کثافت فقط برای ماست!                                                                                                               

لویی فردینان سلین سفر به انتهای شب  

***

«بیست روز در ماریوپل» مستندی است ساخته‌ی مستیسلاف چرنوف که به وقایع روزهای نخستینِ حمله‌ی روسیه به اوکراین در فوریه‌ی ۲۰۲۲ در شهری مرزی به نام ماریوپل می‌پردازد. فیلمی که همین سه ماه پیش برنده‌ی جایزه‌ی اسکار بهترین فیلم مستند شد. چرنوف روزنامه‌نگار، عکاس و گزارشگر خبرگزاری آسوشیتدپرس است که همواره در مناطق جنگی و بحرانی کشورش اوکراین حاضر شده و گزارش‌های نوشتاری و تصویری‌اش مورد توجه رسانه‌ها و افکار عمومی قرار می‌گیرد. او پیش‌تر برنده‌ی جایزه‌ی پولیتزر را به دلیل آن‌چه (روزنامه‌نگاری در خدمت اجتماع) خوانده شد دریافت کرده است.

«بیست روز در ماریوپل» ساختاری آشنا دارد که به‌ویژه در دهه‌های اخیر در مناقشات جهانی –جنگ داخلی یوگسلاوی سابق، جنگ داخلی در سوریه، منازعه قره‌باغ یا همین اواخر در جنگ غزه- بارها آزموده شده و نتیجه گرفته است. دوربین و فیلمساز با کمترین امکانات به دل مهلکه می‌زنند و تصویری بی‌واسطه، درونی و نزدیک از وضعیت جنگ در کانون ان ارائه می‌دهند. چیزی فراتر از گزارش صرف وضعیت از پشت جبهه یا ردیف کردن اطلاعات و آمار کلی و یا قطار کردن سربازان و ژنرال‌ها مقابل دوربین و به تصویر کشیدن رجزخوانی‌ها، ترس‌ها و خستگی‌هایشان. دوربین چرنوف به سراغ مردم شهر رفته و دوش به دوش آنان از شلیک توپ و راکت و بمباران هوایی و ترکش‌هایش فرار می‌کند، سنگر می‌گیرد، هراس از مرگ، بی‌پناهی و جداافتادگی را تجربه می‌کند، با آن‌ها به تنها درمانگاه باقی مانده در شهر می‌رود و با مرگ عزیزانشان سوگواری می‌کند و وضعیت حاکم بر شهر و مردمانش را به تصویر می‌کشد.

در این وضعیت –و به مانند مثال‌های مشابهی که در بالا به آن اشاره کردم- دوربین خلاف آموزه‌های کهنه و کلاسیک سینمای مستند، دیگر ناظری بی‌طرف و شاهدی خاموش بر فجایع رخ داده نیست. بلکه کاملا شفاف و روشن با مردمِ شهر همدردی می‌کند و لحنی همدلانه می‌یابد. او به طور صریح و آشکار علیه پوتین به عنوان عامل بروز این جنگ می‌تازد و او را مورد انتقاد قرار می‌دهد. دوربین چرنوف در عمق صحنه‌ها و لحظه‌های خونبار جنگ حضور دارد. در واقع فیلم از الگوی روایتی ثابت و –در سال‌های اخیر- امتحان پس داده‌ای بهره می‌گیرد که می‌تواند در تمام جنگ‌های جهان از سوی هریک از طرفین جنگ مورد استفاده قرار گیرد، همدلی برانگیز باشد و نتیجه هم بگیرد. نمونه‌های چنین رویکردی به مستند را هم فراوان دیده‌ایم.

نگاهی به کارنامه‌ی حرفه‌ای و دستاوردهای ژورنالیستی چرنوف نشان می‌دهد او شجاعانه پای آرمانِ دفاع از وطن و هموطنانش ایستاده و هرکجا در هر بحرانی حاضر شده در راستای همین ایده و دغدغه پیش رفته است. این نکته در کنار لحن روایی و ساختاری که برای فیلم خود برگزیده، جایی در میانه‌ی فیلم به مانیفست و بیانیه‌ی فیلمساز بدل می‌شود. اواسط فیلم وقتی که بحران به فاجعه‌ی انسانی رسیده، چرنوف با کنار هم نهادن تصاویری از همه‌ی بحران‌های اوکراین (اشغال کریمه، درگیری‌های پراکنده‌ در شرق اوکراین، انقلاب رنگی و جنگ حاضر) در گفتار متن چیزی نزدیک به این مضمون می‌گوید: «جنگ‌ها خون و آتش و مرگ به‌پا می‌کنند. ما مستندسازها هم از وضعیت غیرانسانی و نکبت جنگ فیلم می‌سازیم و به جهانیان نشان می‌دهیم. اما جنگ‌ها متوقف نمی‌شوند و ما دوربین به دست از جنگی روانه‌ی جنگ دیگر می‌شویم.»

 به‌نظر می‌رسد چرنوف علاوه بر به چالش کشیدن جامعه‌ی جهانی و اساساً نوعِ بشر، در بحث «اخلاق در مستندسازی» هم شبهه‌هایی ایجاد می‌کند. این‌جا پرسش کلیشه‌ای «وظیفه‌ی اخلاقی و انسانی مستندساز چیست؟» به میان می‌آید. مستندساز تا چه حد می‌تواند در نمایش بی‌پرده و صریح سیاهی و تباهی جنگ پیش برود؟ اصلاً ساختن این‌گونه مستندها فایده‌ای هم دارد وقتی حتی یک‌بار منجر به فروکش کردن آتش جنگ نمی‌شود؟ انگیزه‌ی مستندساز در این مهلکه چه می‌شود؟ و حضور چرنوف تا آخرین روزی که می‌شد در شهرِ در حال سقوط باقی ماند، شاید پاسخ روشن و قاطعی به برخی از پرسش‌های مطرح شده بدهد.

جنگ‌های چهره‌ی پنهان و هولناک آدمی را عیان می‌کنند. جایی از فیلم مردمِ خسته و ترس‌خورده‌ی شهر فروشگاه یکی از همشهریان و همسایگانِ خود را غارت می‌کنند. دامنه‌ی غارت از مایحتاج اولیه و لازم زیست انسانی خارج می‌‎شود و به شامپوی نرم کننده و توپ فوتبال می‌رسد! صاحب فروشگاه هم سر می‌رسد و به غارتگران یادآوری می‌کند که همسایه و دوست آنهاست و در دزدی اموال همسایه فضیلتی ننهفته است. این صحنه نشان‌گر آن است که انسان در موقعیت جنگی تا چه حد شکننده و از روح و اخلاق انسانی دور می‌شود. روی این صحنه صدای چرنوف به گوش می‌رسد که از قولِ یکی از پزشکان باقی مانده در شهر می‌گوید جنگ مثل اشعه‌ی X است، چون درونیات آدم‌ها را عیان می‌سازد.

در سال‌های اخیر و با سلطه‌ی جدید و هژمونی رسانه‌های دیداری و آنلاین، جریان مستندسازی به مسیرهای تازه‌ای افتاده است. فیلم «بیست روز در ماریوپل» هم محصول آسوشیتدپرس است و هوشمندانه با نمایش لحظه‌های دلخراش و خونبار جنگی، مخاطب اهل اندیشه را به واکنش وامی‌دارد. این واکنش‌ها هستند که به جریان انتقال اطلاعات و افشای حقایق جنگ جهت می‌دهند. از واکنش‌های درست و به‌جای افکار عمومی در اعتراض به هرگونه جنگ در هرجای جهان تا واکنش‌های هیجان‌زده و فاقد عمق و بینش شبه روشنفکران فعال در فضای مَجازی و هشتگ‌زن‌های تندرو. فیلم در نمایش صحنه‌های مرگبار و تلخ جسارت نشان می‌دهد اما همین جسارت هم با توجه به ساختار و محتوای (مستندی تولید شده در یک رسانه‌ی رسمی جهانی) کنترل شده است. انگار که خود فیلمساز هم توان تحمل این حجم از درد و خون و رنج و تباهی را ندارد.

در این یادداشت روی جریان‌سازی و جهت‌دهیِ افکار عمومی با هدایت رسانه‌های تصویری/ آنلاین و پلتفرم‌های انتقال اطلاعات تأکید ویژه‌ای کرده‌ام. اما این نکته‌ای‌است که خود مستندساز آن را برجسته و پررنگ کرده و به‌درستی روی آن مانوور می‌دهد. جایی از فیلم، خبرنگار آسوشیتدپرس از سفیر روسیه در سازمان ملل درباره‌ی صحتِ تصاویر هولناک ارسال شده از مناطق جنگی اوکراین می‌پرسد. سفیر روسیه آن‌ها را دستکاری شده و اغراق‌آلود می‌داند و می‌گوید طرفی جنگ را می‌برد که «جنگ اطلاعات» را برده باشد. تأکید چرنوف بر تصاویر و سخنان پوتین در مقاطع مختلف فیلم هم بیانگر همین رویکرد است. جنگ در هرشکل و مکانی محکوم است و جنایات طرفین جنگ در مناطق عملیاتی هرگز نباید نادیده انگاشته شده و یا فراموش شود. اما شاید بتوان این‌طور ارزیابی کرد که اگر سیاست‌های غرب در تضاد کامل با سیاست‌های پوتین نبود، شاید فیلمی مثل «بیست روز در ماریوپل» تا این حد مورد توجه قرار نمی‌گرفت و مثلاً جایزه‌ی اسکار نمی‌گرفت. نمونه‌های جنگ نوین اطلاعاتی دو طرف درگیر را هم این اواخر در گزارش‌ها و فیلم‌های خبری متناقض پرشماری مشاهده می‌کنیم.

«بیست روز در ماریوپُل» فیلم تکان‌دهنده و درخشانی است. چه از منظر سینمای مستند و چه به لحاظ قواعد ژورنالیسم فیلم کارکرد خود را به درستی انجام داده و دستاورد مناسبی هم داشته است. اما تقریبأ در تمام دقایق فیلم باند صوتی و موسیقی متن اضطراب‌آور و هشدار دهنده‌ای تصاویر را همراهی می‌کند تا تنش بیشتری به فیلم تزریق کرده باشد. تمهیدی که به‌نظر نمی‌رسد کمک ویژه‌ای به فیلم کرده باشد. آن‌چه از وضعیت منطقه‌ی جنگی می‌بینیم و می‌شنویم به قدر کافی اثرگذار و بهت‌آور هست. در واقع فیلم پیام خود را به درستی منتقل و به‌وظیفه‌ی خود عمل کرده است و دیگر نیازی به این جلوه‌های صوتی رعب‌آلود نیست تا تاثیر تصاویر را تشدید کند. این افکت‌های صوتی دلهره‌آور بر اثر افراط در استفاده کارکردی همچون جلوه‌های ویژه‌ی صوتی در فیلم‌های ژانر وحشت پیدا کرده‌اند که نیازی به آن حس نمی‌شود. اما در نهایت «بیست روز در ماریوپل» یک سند تصویری و سینمایی ارزشمند و متعهد است که می‌کوشد پیام ویرانی یک سرزمین و نابودی انسان را به همه‌ی جهانیان برساند.

این کامنت ها را دنبال کنید
اعلان برای
guest
0 دیدگاه
Inline Feedbacks
مشاهده تمام دیدگاه ها
مازیار فکری ارشاد
مازیار فکری ارشاد
متولد ۱۳۵۱، دانش آموخته‌ی علوم سیاسی نویسنده، منتقد و مترجم سینمایی. آغاز فعالیت حرفه‌ای مطبوعاتی از سال ۱۳۷۸. همکاری با روزنامه‌ها و نشریات سینمایی از جمله فیلم، فیلم نگار، دنیای تصویر و فیلم امروز. سردبیر سابق ماهنامه‌ی ۲۴ و ماهنامه‌ی سینما اعتماد. مدیر سینماتک خانه سینما کتاب‌ها: و خداوند شبان من است: درباره فیلم بوتیک. نشر مهرگان خرد، ۱۳۹۴ ترجمه‌ی رمان ماجرای تمبر نارنجی نوشته‌ی هاوارد فاست. نشر فلامینگو، ۱۳۹۸ سینماگران قرن ۲۱، جلد اول: نوری بیلگه جیلان. نشر چتر، ۱۴۰۰ سینماگران قرن ۲۱، جلد دوم: آندری زویاگینتسف. نشر چتر، ۱۴۰۰ مگس‌های سبز چاق و یک نمایشنامه دیگر. نشر یاد آرمیتا، ۱۴۰۱ ترجمه‌ی رمان «مخمصه۲» نوشته‌ی مایکل مان و مگ گاردینر. نشر یاد آرمیتا ۱۴۰۲

آخرین نوشته ها

تبلیغات

spot_img
spot_img
spot_img
spot_img
0
دیدگاه خود را برای ما بگوییدx
Verified by MonsterInsights