Yannick

نرون -آخرین امپراتور روم از خانواده اگوستوس- و کشتار بی‌رحمانه‌اش، نماد گسست میان دولت و ملّت قلمداد می‌شود -تا آن‌جا که اعمال سلطه از سوی دولت و اجتماعِ تحت انقیاد در غرب را به زمان حکمرانی نرون تشبیه می‌کنند؛ دولتی که پس از به قدرت رسیدن، ملّت را به تسخیر خود درآورد و باعث کشتار گسترده مسیحیان شد. نرون فردی آداب‌دان و مهربان بود که «قدرت»، هیولای درونش را آزاد ساخت و موجب قتل مادرش شد؛ امّا کیست که نرون را تنها برگی از یک تاریخ بداند؟ استعاره استبداد نرونی نه صرفاً ساحت انتزاعی/ تاریخی که یک موقعیتِ انضمامی/ سیاسی به‌حساب می‌آید و حتّی مدرنیته را نیز آغشته به خود کرده است. فیلم یانیک ساخته کوئنتین دوپیو نیز بی‌شباهت به این گزاره‌های سیاست و تاریخ نیست؛ فیلمی که با عنوان‌بندی آغازینش، سردیسِ کلاودیوس سزار آگوستوس -معروف به نرون- را تصویر می‌کند و شمایل نرون را میان نام و نام خانوادگی عوامل قرار می‌دهد تا مفهوم «فاصله» و «گسست» از همان آغاز نمایان شود.

Yannick

یانیک درباره چگو‌نگی به انقیاد درآمدن است. درباره سرکوب حاکمیت و انفعال ملت است و در نهایت درباره نقش سلطه‌گر رسانه تئاتر و آپاراتوس سینماست؛ تماشاگرانی که خود را برای یک تئاتر آماده کرده و در طول مدت نمایش، آداب یک انسان متمدن را به‌جا می‌آورند، هیچ تفاوتی با ملت تسخیرشده توسط دولت‌های خودکامه نداشته -و نمایش و سینما چگونه می‌تواند مصداق سلطه تلقی شود (؟) داستان درباره فردی است به‌نام یانیک که از تماشای یک نمایش سرگرم نشده و نظم نمایش را درهم می‌شکند؛ اقدامی که مصداق برهم‌زنی نظم نمادین یک جامعه بوده و افراد تماشاگر به‌عنوان جامعه (ملّت) و عوامل روی صحنه به‌مثابه دولت (سلطه) در نظر گرفته می‌شود. روایت جامعه‌شناختی یانیک را می‌توان به سه بخش قسمت کرد؛ سه‌ بخش که تفاوت رفتاری میان یانیک به‌عنوان یک فرد کنش‌گر با تماشاگر (مردم) و عوامل نمایش (دولت/ حاکمیت) را مشخص می‌کند. بخش نخست، بخش اعتراض یانیک است. یانیک از میان جمع بلند شده و نمایش را قطع کرده و نسبت به محتوای نمایش اعتراض می‌کند. اعتراض او اگرچه حرمت‌شکن و خارج از چارچوب‌های متمدنانه است ولی کم‌هزینه‌ترین نوع اعتراض نیز به‌حساب می‌آید. یانیک این تمدن دروغین و انتظام برساخته را تاب نیاورده و بی‌هیچ آداب و ترتیب، انتقادش را مطرح می‌کند. در ابتدا این اعتراض توسط جامعه (تماشاگران) چندان جدی گرفته نمی‌شود -گویی مردم فکر می‌کنند یانیک خود نیز جزئی از نظم نمادین است (شاید خودش بازیگر این تئاتر باشد)؛ امّا پس از چندی درمی‌یابند که امنیت اجتماعی‌شان توسط یانیک به خطر اُفتاده. امنیت در این‌جا امری است که جامعه را بنا ساخته و مردمان را در بستری فرهنگی و مکان‌مند (سالن تئاتر) به مصرف‌کننده بدل کرده. از این روی مردم -برای برقراری مجدد نظم- با یانیک مخالفت و او را ملامت می‌کنند. این رفتار سرکوب‌گر توسط مردم باعث می‌شود بازیگران روی صحنه نیز قدرت بیش‌تری به‌دست آورند و یانیک را از سالن نمایش بیرون کنند -در این لحظات می‌توان نقش ملّت در ارتقا قدرت دولت را دریافت کرد.

اکنون نتیجه این همراهی بین دولت روی صحنه و ملت توی سالن چیست؟ دولت برای تأیید اقدام ملتش و نیز برای القای قدرت‌مداری‌اش، فرد معترض (یانیک) را (در نبود خودش) به استهزا می‌گیرد. تماشاگران شروع به خندیدن می‌کنند و نمایشِ کسل‌کننده اکنون سرگرم‌کننده می‌نماید. علّت این است که تماشاگرانْ هویت‌مند شده‌اند و دولت در راستای اقدام آن‌ها، نمایش را شکل می‌دهد -پس یانیک درست می‌گفت که تا پیش از اعتراض او، همه‌چیز بی‌محتوا بود و با اعتراض او گویی فرم نمایش تغییر می‌کند! وقتی یانیک درمی‌یابد که تنها سرگرمی این نمایش حاصل حضور کنش‌مند او است، دوباره به سالن بازگشته و این‌بار یک اسلحه در دست دارد -و این پایان نخستین بخش رفتاری یانیک با تماشاگران و صحنه‌گردانان است.

بخش دوم روایت را آنارشیِ عدالت‌خواهانه یانیک رقم می‌زند. او توسط ابزار سرکوب، قصد دارد به عوام بفهماند که آنان تنها مسخ این نمایش (دولت) شده وگرنه روی صحنه هیچ رخداد قابل توجهی نیست! یانیک در بخش دوم به‌مثابه آلترناتیوی برای دولت می‌ماند که باید توده مردم را آگاه سازد. چگونه؟ یک دست به اسلحه و یک دست به قلم -این تراژدی تاریخ معاصر که کنش‌گرانش، توأمان شاعر و قاتل‌اند در بخش دومِ روایت فیلم نمود می‌یابد. او از طریق نوشتن یک نمایش‌نامه تازه به‌مثابه مانیفست نویی در جهت جایگزینیِ صورت‌بندی‌های دولت جدید، قصد همراه ساختن مردم با خود را دارد. ولی آیا این آنارشی عدالت‌خواه پیروز خواهد شد؟ در بخش سوم روایت، بازیگران از طریق اجبارِ سلاح کشتار، نمایش‌نامه یانیک را اجرا می‌کنند و یانیک به‌عنوان امر سلطه، جایگزین نظام سلطه پیشین می‌شود.

یانیک استعاره‌ تسخیر توده است از طریق قدرت رسانه -و ارتباطی که میان امر سرکوب با مدیوم نمایش/ سینما برقرار می‌کند. می‌توان فیلم را نمونه‌ای رئالیستیک از ملک‌الموت دانست. در فیلم بونوئل، وجدان و ذات فاسد بورژوازی در یک موقعیت فراواقعی به‌چالش کشیده می‌شود امّا شباهتش با یانیک در بیرون نرفتن از خانه/ سالن نمایش است. در هر دو فیلم، جامعه دچار یک خودفریبی شده و ترجیح می‌دهد برای حفظ نظم نمادینش در «مکانِ انقیاد» بماند. جامعه در هرکدام از این فیلم‌ها در واقع دارد آزادی را انکار می‌کند. به‌تعبیر سارتر انسان‌‌ها آزادی خود را انکار می‌‌کنند تا از مسئولیت شانه خالی کنند. از این روی جامعه در فیلم یانیک مسئولیتش را به گردن عوامل روی صحنه سپرده و بی‌هیچ پرسش و کنکاشی، انفعال پیشه کرده -گویی انگار اصلاً نمایش را نمی‌بیند بلکه ماشین‌وار به صحنه چشم دوخته تا این‌که هربار فردی صحنه (کشور) را -از طریق اعمال قدرت- غصب کند. جامعه تنها شاهد این رفت‌وآمد دولت‌هاست -بی‌آن‌که تلاشی در جهت تغییر آن انجام دهد. یانیک یا یکی‌دیگر چه فرقی دارند؟ همگی سرمشق نرون را پیشه کرده و اگرچه در ابتدا هرکدام شعارها و آرمان‌هایی در سر دارند ولی صندلی قدرت (صحنه نمایش) از آنان بازیگرانی دیگرگون ساخته و هیولای درونشان را بیدار می‌کند. نرون حامل صلح جهانی بود همان‌طور که معنای واژه یانیک یعنی «پروردگار بخشنده است» امّا دستاورد این آرمان‌ها چیزی جز خشونت و استبداد است؟ در عین حال نمایش‌نامه‌‌ای که یانیک می‌نویسد هم چندان سرگرم‌کننده نیست -حتّی پیداست که غلط املایی دارد؛ امّا ملّت خودفریبْ گوشش به این‌ها بدهکار نیست و چشمش نیز دوخته به صحنه -بدون کنش، بدون حرف، بدون عمل. یانیک در راستای سنت فرانسوی‌ جنبش افراط‌گرا (New Extremity) که مخاطب منفعل را تاب نمی‌آورد، انفعال جامعه را به انتقاد می‌گیرد.

در عین حال، نقش مدیوم سینما به‌مثابه آپاراتوس در فیلم یانیک چیست؟ سینما از طریق فاصله‌ای که میان خود با نمایش و محتوای نمایش ایجاد می‌کند، القاکننده گزاره‌های سیاسیِ ذکرشده است امّا این فاصله تنها مختص به دو مدیوم تئاتر و سینماست وگرنه هم‌دلی بیننده فیلم و تماشاگران توی سالن نمایش از یک جنس است؛ هردوی این تماشاچیان (توده بی‌شکلی که در سالن نمایش نشسته‌اند و افرادی که فیلم یانیک را تماشا می‌کنند) یک موضع دارند. بینندگان فیلم به دلیل نظم نمادینی که فیلم-ژانر و محصولات هالیوودی آن را شکل داده، شخصیت یانیک را یک مهاجم می‌دانند و در طول فیلم انتظار دستگیری او را می‌کشند -برای نمونه لحظه‌ای که فردی از ناکجاآباد سردرآورده و اسلحه را به یانیک بازمی‌گرداند، یک تعلیق ژنریک محسوب می‌شود. این تمایل به نظم هم‌سو است با آن‌چه مردمان داخل سالن در دل می‌پرورانند -تمایل به خودفریبی. پس همان‌قدر که تماشاگران تئاتر باید از نظام سلطه جدیدشان رضایت داشته باشند، مخاطبان سینما نیز در پایان با هپی-اندِ ژنریک و ورود پلیس به سالن تئاتر، با رضایتْ سالن سینما را ترک می‌کنند. شاید فیلم یانیک سینما را عاری از انتقاد نمی‌داند و ذهن مخاطب سینما را نیز به چالشِ ضدیت با مؤلفه‌های ژانر می‌کشد و از یانیک یک اثر پست-مدرنیستی می‌سازد.

این کامنت ها را دنبال کنید
اعلان برای
guest
0 دیدگاه
Inline Feedbacks
مشاهده تمام دیدگاه ها
علی فرهمند
علی فرهمند
علی فرهمند، نویسنده، منتقد فیلم و مدرسِ سینما، و فیلم‌ساز او سال‌هاست به نوشتن درباره‌ی فیلم‌ها و تدریس مباحث سینمایی در مؤسسات آزاد مشغول است فرهمند در سال 2022 مدرسه‌ی مطالعات سینمایی خود را به‌نام FCI راه‌اندازی کرد و در 2023 نخستین فیلم بلند خود را با نام «تنها صداست که می‌ماند» ساخت

آخرین نوشته ها

تبلیغات

spot_img
spot_img
spot_img
spot_img
0
دیدگاه خود را برای ما بگوییدx
Verified by MonsterInsights