مهاجرت شرایط غریبی را رقم میزند. نهتنها زندگی فرد را دگرگون میکند بلکه مانند بازی دومینو نسلها را تحتتأثیر خود قرار میدهد. نسخه ایرانی، دومین فیلم بلند داستانی «مریم کشاورز» کارگردان چهل و نهساله ایرانی – آمریکایی روایت این بندبازی میان فرهنگهاست. فیلمسازی که خود متولد نیویورک است و این بار به سراغ تجربیات خود رفته است و شاید بخشی از موفقیت اثر در همین بازنمایی باشد. نیمه اتوبیوگرافی که موفق شده این منگنهشدن فرد در میان خانواده، اجتماع و خود را بهخوبی به تصویر کشد.
«لیلا» (با بازی لیلا محمدی که چهرهای نوظهور است و اولین نقش اصلی خود را در این فیلم بازی میکند و نوید بازیگری مستعد را میدهد.) در خانواده پرجمعیتی زندگی میکند. با هشت برادر و مادری که یک مشاور املاک موفق است و پدری که ناراحتی قلبی دارد. معلق میان استاندارهای زندگی آمریکایی و سنتهای برجامانده از فرهنگ درگذشته ایرانی. کشاورز تلاش میکند تا با لحن کمدی – درام داستان خود را پیش ببرد و با فلشبکهایی از زندگی گذشته پدر و مادر و خانوادههای آنها پلی میان چند نسل بزند. در حقیقت مثل راهرفتن روی طنابی باریک در جستجوی این هویت تغییر شکل یافته است. کمدی اسلپ استیک وار و تدوینی به سبک «گای ریچی» درهمآمیخته با رنگ، رقص، نور و کاتهای پیدرپی موفق شده تا به روایت او جانی ببخشد و مخاطب ناآشنا با این بندبازی فرهنگی را علاقهمند به دنبالکردن روایت کند. سکانس افتتاحیه فیلم به صورتی نمادین این تناقضات جدی و داستان این کشمکش فرهنگی – سیاسی بین آمریکا و ایران را بهخوبی به تصویر کشیده است. وقتی لیلا با پوششی دوگانه به یک مراسم بالماسکه میرود. پوششی که نیمه بالاییاش «برقع» است و نیمه پایینیاش «بی کینی». این برقع – بی کینی در حقیقت همان بلاتکلیفی فرهنگی بسیاری از مهاجرانی است که نسلهای بعدی را در کشوری بیگانه با سنتهایش پرورش دادهاند و حال دچار همین تناقضات و درگیریها گشتهاند. همان مشکلی که لیلا با مادرش شیرین (با بازی نیوشا نور) دارد. مادری که بار یک خانواده پر جمعیت را به دوش کشیده و با اینکه در فرهنگ آمریکایی مستحیل گشته؛ اما همچنان آن خردهفرهنگها و باورهای خود را به دوش میکشد. به همین دلیل است که نمیتواند با همجنسگرا – دوجنسگرا بودن لیلا کنار بیاید.
کشاورز تلاش میکند تا با لحنی بهظاهر غیرجدی برخی از این باورهای خرافی – مذهبی را که ریشه عمیقی در سنتهای ایرانی پیدا کرده است را توضیح دهد. احتمالن بیشتر برای مخاطب غیرایرانی و یا ایرانیهای نسل سوم و چهارم در آمریکا. بخشی از آن را به سبک و سیاق فیلمهای هندی با رقصهای گروهی و شیوه پردازش خیالی تصاویر پیش برده است. این لحن غیرجدی باعث میشود تا حتی مخاطبان معتقد کمتر در مقابل آن گارد بگیرند. مانند وقتی که در ابتدای فیلم میخواهد درباره امامزمان و باور سنتی – مذهبی برخی مبنی بر نجاتبخش بودن او در صورت احضار کلامیاش نکتهای بگوید. موفق میشود با طنزی ظریف آن را به بار بنشاند. لیلا نمایهای از خود فیلمساز است. دختر جوانی که میخواهد کارگردان شود و به دنبال سوژه میگردد. در رابطه عاطفیاش شکستخورده و در میانه این هیاهو از سر یک هوس یکشبه و رابطهاش با مردی که مثل خودش بایو سکشوال است – خود فیلمساز همین گرایش جنسی را دارد – باردار شده است. حال در حال جمعآوری خاطرات خانوادگی است و در حقیقت روایتگر داستان مادرش است.
نسخه ایرانی به یک دوره تاریخی پنجاه – شصتساله که عمده پوستاندازیهای تاریخ معاصر ایران در آن واقع است میپردازد؛ اما در قالب روایتی زنانه که رنجها و مصائب را نیز در لفاف خود میپوشاند. در حقیقت جمع همه عناصر زندگی ایرانی در بیش از نیمقرن اخیر را میتوان در آن مشاهده کرد. تلفیقی از سنت و مذهب و مدرنیته. آش در همجوشی که درک آن به فهم لایههای مختلف جامعه نیاز دارد. اینجاست که گوگوش، رقص ایرانی، چندزنی، چادرنماز و پیک عرقسگی در هم میآمیزند. روابط جنسی به اسرار مگو بدل میشوند و طبیعیترین حقوق انسانها در آن پایمال میگردد و البته همانطور که مادربزرگ میگوید؛ چون به خلوت میروند آن کار دیگر میکنند. لیلا در حقیقت نماد نسلی است که در میانه این هیاهو و با این عقبه ای که موجود است. از هر سو تحت هجمه است. نمایش روابط پیچیده ایران و آمریکا پس از انقلاب پنجاه و هفت و این راندهشدگی از دو سو به درک این مضمون بیشتر یاری میرساند. اما درعینحال تعدد شخصیتها باعث شده که مانند فیلم قبلیاش آدمها در حد تیپ باقی بمانند و شخصیتپردازی قدرتمندی نداشته باشند. هر چند نسبت به فیلم قبلیاش «شرایط» که در عدم درک درست واقعیتها و کدهای غلط به مخاطب دست بالا را داشت این اثر گامی بهپیش محسوب میشود. حداقل شخصیت مادر تا حد زیادی به پختگی نزدیک شده است. اما مابقی در حد روایتهای زود گذرند. شیفتگی فیلمساز به خردهروایتها و داستانهایی که علاقه به تعریفشان دارد باعث میشود که فرصتی برای عمیقتر شدن باقی نماند. البته حداقل با انسجام داستانی بیشتری مواجه هستیم که این فرصت را در اختیار مخاطب قرار میدهد که یک مرور تاریخی را پشت سر بگذارد. برای مخاطبی که هیچ اطلاعی از آنچه رفته نداشته باشد. نسخه ایرانی پرسشهای بسیاری را به وجود میآورد که حال باید خود به دنبال جواب آنها باشد. اینکه فیلم درهرحال موفق شده تا با این مرور مخاطب را تشویق به تحقیق بیشتر در این تاریخ پرسؤال و پر داستان کند، نکته ارزشمندی محسوب میشود. تعادلی که کشاورز میان لحن کمدی و اتفاقات تلخ جدی فیلم برقرار کرده است موجبات این تعامل مثبت با مخاطب را فراهم میکند. نسخه ایرانی دچار لودگی نمیشود و درعینحال سعی ندارد که واقعیت را تلختر از آنچه هست نشان دهد. در حقیقت او عامدانه حقیقت را در میان این رنگها و ترانهها و کاتها مخفی میکند تا زهرش را بگیرد. امری که اتفاقن چون با هوشمندی انجام شده میتواند تا حد زیادی به هدف خود برسد. البته نریشنهای مداوم کمی بیش از حد به نظر میرسد و میتوانست تا این حد پر سروصدا نباشد تا مخاطب فرصت تأمل بیشتری پیدا کند. اما درهرحال این لحن به صدای وجودی لیلا بدل شده و تا انتها نیز ادامه مییابد. بیخود نیست که فیلم جایزه مخاطبان را در جشنواره ساندنس ربوده است. چرا که نقطه تلاقی خوبی با مخاطب برقرار میکند. فیلم در انتها به «مامان جون»، مادر، دخترش و همه زنان شجاع ایرانی تقدیم شده است و با قابی از عکس سهنفره او با مادر و مادربزرگش پایان مییابد. باید به این نکته نیز اشاره کرد که شخصیت مادربزرگ نیز در فیلم هر چند کمرنگ است؛ اما نقش روایتگری را به عهده میگیرد و با چند تکیهکلام جنسی که مداوم در دهانش میچرخد و چین و چروکهای صورتش آن میراث سنتی – شبهمذهبی مرسوم را بهخوبی به نمایش میگذارد. به نظر میرسد که کشاورز ادای دینش را به زنان تأثیرگذار زندگیاش به ثمر رسانده است و گامی هر چند کوچک بهپیش در کارنامهاش برداشته است