تراژدی تنها یک ژانر هنری نیست، بلکه انگار روایتی از سرنوشت بسیاری از هنرمندان در سرزمین ماست. چند روز پیش ویدئویی دردناک از کبری امین سعیدی، بازیگر قدیمی سینما که با نام هنری «شهرزاد» شناخته میشد، در فضای مجازی و شبکههای اجتماعی منتشر شد که نشان میداد در چه وضعیت سختی زندگی میکند و آنقدر دچار استیصال شده که شمارهحسابی از خود برای کمکهای مردمی معرفی میکند. انتشار این ویدئو بار دیگر تراژدی سرنوشت بسیاری از بازیگران قدیمی سینما را برملا کرد. قصۀ پر غصۀ بسیاری از هنرمندان در سرزمین ما که فرهنگ و هنر وامدار آنهاست، اما آنها شرمسار از زندگیشان.
کبری امین سعیدی از سنین نوجوانی در کافههای خیابان لالهزار رقصندگی میکرد و سپس در سال ۱۳۴۸ با نام مستعار شهرزاد در فیلم «قیصر»، ساختۀ مسعود کیمیایی در نقش رقصندهای به نام سهیلا فردوس بازی کرد. در ابتدا نقشهای کوچکی (بیشتر نقش زنان رقاصه یا بدکاره) در سینما برعهده گرفت و کمکم نقشهای تأثیرگذاری در فیلمهایی مانند «تنگنا» و «صبح روز چهارم» بازی کرد که در جشنوارۀ «سپاس» برندۀ جایزه شد. شهرزاد حدود سال ۱۳۵۲ در اعتراض به فضای حاکم در فیلمفارسی از بازیگری کنارهگیری کرد و به عضویت گروه سینمای آزاد درآمد و به ساختن فیلمکوتاه پرداخت. در همین زمان شعرهایش را چاپ میکرد و داستانهای کوتاهش در نشریههایی چون روزنامۀ آیندگان و کتاب جمعه منتشر میشد. مجموعۀ اشعار او که تحتعنوان «با تشنگی پیر میشویم»، در دو هزار نسخه توسط انتشارات اشراقی چاپ شده است. گفته میشود هزینۀ انتشار این کتاب را که در آن زمان چیزی حدود پنجهزار تومان بود، بهروز وثوقی تقبل کرده است. همچنین طراحی و عکس روی جلد کتاب را نیز امیر نادری، عکاس فیلم آن روزها و کارگردان معروف سالهای بعد به عهده گرفته بود. در سال ۱۳۵۶ شهرزاد اولین (و آخرین) فیلم بلندش را به نام «مریم و مانی» با بازی و سرمایهگذاری پوری بنایی ساخت. این فیلم از معدود فیلمهای سینمای ایران پیش از انقلاب است که قهرمان داستان، نویسنده و کارگردان آن زن هستند، اما فیلم در آن سال توقیف شد و در سال ۱۳۵۹ موفق به اکران شد. پس از آن، خبری از شهرزاد در دست نبود، بهطوری که او را مُرده میپنداشتند. در واقع شهرزاد سعیدی در جریان انقلاب ۱۳۵۷ تمام دارایی خود، حتی کتابها و فیلمهایش را از دست داد. او در سال ۱۳۶۴ به آلمان رفت و هفت سال بعد به ایران بازگشت و در شهرهای مختلف با مشکلات مالی به زندگی پرداخت. مهران زینت بخش مستندی دربارۀ زندگی شهرزاد در سال ۱۳۹۲ و با حضور کبری سعیدی ساخته است که یکی از چند فیلم مستندی است که شهرزاد را بهعنوان شخصیت محوری خود قرار دادهاند. حالا این شاعر، نویسنده و بازیگری به چنین وضعیت تراژیکی در پیری رسیده است که دست نیاز به سوی مردم دراز میکند. این نه مشکل او که درد جامعهای است که هنر و هنرمند چنین خار میشود. او که از نخستین فیلمسازان زن ایرانی بود و فیلمش اولین فیلم ایرانی است که داستانش بر شخصیت یک زن تمرکز دارد حالا خودش در گوشۀ تنهایی و فراموشی بهسختی زندگی میکند. این تقدیر نخستین بازیگر زن ایرانی هم بود، یعنی روحانگیز سامینژاد که متولد سال ۱۲۹۵ در کرمان بود و با بازی در نقش گلنار در فیلم «دختر لُر» برای همیشه در تاریخ سینمای ایران و حافظۀ تاریخی مردم باقی ماند. بازیگری که نهتنها بهعنوان نخستین هنرپیشۀ زن ایرانی شناخته میشود، بلکه از منظری دیگر او را اولین قربانی در ناتوانیِ بومی کردنِ تفکر مدرن در سینمای ایران میدانند. صدیقه (روحانگیز) سامینژاد، بازیگر فیلم «دختر لر» پس از نقشآفرینی در نخستین فیلم خود آنقدر سختی دید که هرگز حاضر به تکرار این تجربه نشد.
فریدون جیرانی سال ۱۳۸۹ در دورانی که پخش یک مصاحبه با فریماه فرجامی بعد از سالها بیخبری و با تصاویری تکاندهنده از این ستاره سالهای دور سینما واکنشهای تندی را به دنبال داشت، در مطلبی بیان کرد: «زندگی بازیگران در سینمای ایران تلخ است و این فقط مربوط به سالهای پس از انقلاب نیست. از ابتدای ورود سینما به ایران این سرگذشت تلخ تکرار شده است. ۱۳ اردیبهشت سال ۱۳۷۶، یک روز صبح به دفتر مجله سینما زنگ زدند و گفتند روحانگیز سامینژاد مُرده است. من تا آن روز فکر میکردم روحانگیز سامینژاد باید سالها پیش مرده باشد. به خانۀ خواهرش عالیه زند تبریزی زنگ زدم و دیدم خبر درست است. رفتم خانۀ عالیه زند تبریزی و فهمیدم سامینژاد بعدازظهر چهارشنبه ۱۰ اردیبهشت ۷۶ در سن ۸۶ سالگی در تنهایی مُرده و روز پنجشنبه ۱۱ اردیبهشت در قطعه ۳۴ ردیف ۴۴ شماره ۴۶ در جایی گمنامی خاک شده است. رختخواب سامینژاد وسط خانه بود. تنها میراث این اولین بازیگر سینما یک کیسه نایلونی بود و داخل آن یک بسته سیگار، یک شناسنامه و بروشور تانشده «دختر لر». من قبل از دیدن این میراث، تصویر سامینژاد را در فیلم تهامینژاد دیده بودم که گریه میکرد و دیگر هیچ. ایران قادری که یک روز سرشناسترین بازیگر تماشاخانه تهران بود، چه شد؟ چگونه مُرد؟ چه کسی خبر داشت؟ و خیلیهای دیگر. ریشۀ سرگذشت تلخ بازیگران در سینمای ایران را باید در جامعهای جستوجو کرد که نتوانسته است تفکر مدرن را بومی کند و در خود حل نماید. متأسفانه اولین قربانیان این ناتوانی بازیگران زن سینما بودند. ایفای نقش گلنار در «دختر لر» موجب شد که صدیقه سامینژاد چنان انگشتنما و زبانزد خاص و عام شود که هم با دشنام روبهرو شد و هم با تشویق برخی مردم در شهرهای مختلف.»
سامینژاد در سال ۱۳۴۹ یعنی ۳۷ سال پس از نمایش «دختر لر»، در مستندی از محمد تهامینژاد با نام «سینمای ایران از مشروطیت تا سپنتا» حضور یافت و به روایت زندگی دشوار و پر از رنج خود پرداخت. از تهامینژاد نقل شده است: «اغلب بهطور کنترلنشدهای میخندید و در حالیکه اشک در چشمانش حلقه زده بود به من گفت که هنگام اقامت در هند ایرانیهای متعصب او را مورد ضربوشتم قرار میدادند و حتی بطری بهطرفش پرتاب میکردند بهطوریکه همیشه مجبور بود همراه محافظ از استودیو «امپریال فیلم» خارج شود. سامینژاد خودش گفته است وقتی شوهرش او را طلاق داد، بهناچار به کرمان بازگشت تا با مادرش زندگی کند. روزهایی بود که باید «پنهان میشد» و «از یک سوراخ بیرون» نمیآمد، چون نمیخواست مردم بدانند «چهکاره» بوده است. «مادر و خواهر و فامیل من تمام به عذابِ مردم بودند» و «فشار» میآوردند که دیگر «نباید در فیلم بازی کنی». سامینژاد خود را به جرم گناهی که مرتکب نشده بود، در تنگنا میدید. به همین سبب «گوشهنشینی» برگزید و تا سالهای طولانی مایل نبود کسی بداند کجاست.
یکی دیگر از زنان بازیگری که سرونشتی تراژیک را تجربه کرد، فریماه فرجامی، ستارۀ سینمای دهۀ ۶۰ بود که خیلیها او را زیباترین زن سینمای ایران میدانند. او با چشمان براقش، وقتی پای مصاحبه در برنامۀ «هفت» نشسته بود، دیگر برقی در چشم نداشت. آن تصویر هرچند رنگ و زیبایی ثبت شده از چهره فریماه فرجامی را ذهن دوستدارانش، کدر کرد، حتی امین تارخ و رخشان بنیاعتماد بهعلت پخش این مصاحبه، به صداوسیما اعتراض کردند. شورای تهیهکنندگان نیز به دلیل نمایش دردناک چهرههای سرشناس سینما این برنامه را تحریم کرد، اما پخش این مصاحبه بسیاری را به این فکر انداخت که سراغی از بازیگر باسابقۀ سینما بگیرند، مدتی بعد بود که مسعود کیمیایی در کنار فرجامی نشست و عکسی گرفت و تصویر آنان در صفحۀ اول یکی از روزنامههای صبح نقش بست. آنچه در مورد فرجامی به شکل حسرتی بر دل دوستدارانش درآمد، بر باد رفتن آن زیبایی و شکوه بازیگر بود. ایرج راد از بازیگران قدیمی تئاتر و سینما دربارۀ او گفته: «فریماه فرجامی سادگیای داشت که باعث شد او را دوره کنند تا کار به جایی برسد که نباید میرسید. او توانایی داشت که کارهای زیادی در این عرصه داشته باشد ولی حتی کسانی که از مصائب او آگاه بودند دست او را نگرفتند» فرجامی در دو ماه پایانی عمر دچار سکته مغزی شد و پس از بهبود نسبی، درمان را تحتنظر پزشک در خانه ادامه داد، اما دوباره بر اثر سکته در بیمارستان بستری شد و چند روز در کما به سر برد. او سرانجام در ۹ تیر ۱۴۰۲ در سن ۷۱ سالگی در حالی درگذشت که سالها بود در انزوا به سر میبرد.
یکی دیگر از بازیگران زن قدیمی که در کهنسالی به انزوا و درد زیست، مهری مهرنیا بود که سالها نقش مادر را در سینما بازی کرده بود.«خشت و آینه» ۱۳۴۴، «آرامش در حضور دیگران» ۱۳۵۱، «شازده احتجاب» ۱۳۵۳، «هیولای درون» ۱۳۶۲، «تنوره دیو» ۱۳۶۴، «اتوبوس» ۱۳۶۴، «جهیزیهای برای رباب» ۱۳۶۶ و «روسری آبی» ۱۳۷۳ از جمله فیلمهای مطرح مهری مهرنیا است. او هم در سالهای پایانی عمرش همواره از تنهایی گلایه داشت و اواخر عمرش را در آسایشگاه معلولین و سالمندان کهریزک گذراند. او از اینکه هیچیک از بازیگران و مسئولان سراغی از او نمیگرفتند، گلهمند بود و در مصاحبهای که آستانۀ روز مادر در سال ۸۶ با او انجام شده بود گفته بود: «تا سرِ پایی و میتوانی کاری انجام بدهی، همه مریدت هستند و همه تو را میخواهند، اما وقتی از دستوپا افتادی، دیگر هیچکس نگاهت هم نمیکند.»
ثریا حکمت هم یکی دیگر از بازیگران زن سینمای ایران بود که سرنوشتی تراژیک پیدا کرد. او ۱۳ مرداد ۱۳۹۳ در سن ۶۱ سالگی خود اعلام کرد که در نهایتِ تنگدستی زندگی میکند. طوری که قادر به تأمین ودیعۀ مسکن خود نیست و مدتی بعد در چادر زندگی خواهد کرد. ثریا حکمت که روزگاری ستارهای در سینمای ایران بود، حال حتی توان پرداختِ هزینۀ درمان دندانهای خود را نیز ندارد. او به نقل از خودش، در مراجعه به وزارت ارشاد حتی خواستار فروش قبرش در قطعۀ هنرمندان برای گذران زندگی شده بود. عدهای از مردم در پی انتشار دردنامۀ او خواستار کمک به این هنرمند شده بودند. وی با بیان اینکه در وضعیت مالی خیلی بدی به سر میبرد گفته بود: بعد از ۳۵ سال کار و ۶۱ سال سن، من را بهعنوان پیشکسوت قبول ندارند. در نتیجه از چندی دیگر در چادر زندگی میکنم. در نهایت هم بر اثر سکتۀ مغزی، به کما رفت. گفتنی است، ثریا حکمت در اوایل سال ۱۳۹۵ به دلیل مسمویت دارویی به بیمارستان منتقل شده بود که با بهبود نسبی شرایطش ترخیص شد، اما بامداد ۱۶ فروردین ماه ۱۳۹۵ به دلیل تشنج بار دیگر به بیمارستان منتقل شد و به کما رفت و در نهایت در بامداد جمعه ۲۰ فروردین ۱۳۹۵ در سن ۶۲ سالگی به دلیل تشنج و لخته شدن خون درگذشت. پیکر او در کنار مزار مهری مهرنیا در قطعۀ هنرمندان بهشت زهرا دفن شد که هر دو بهعنوان بازیگران زن ایرانی سرنوشت تلخی در پایان عمر داشتند. اینها چند نمونه از سرنوشت غمانگیز زنان سینمای ایران بود که عاقبتی تلخ پیدا کردند. البته این یک تقدیر زنانه نیست، بسیاری از بازیگران مرد هم به چنین تقدیر تلخی دچار شدند تا سرنوشت آنها حکایت این سخن فردوسی شود که: «هنر خوار شد جادویی ارجمند.»