در فقدان عباس کیارستمی

عباس کیارستمی آدم ارژینال و درجه یکی بود. شخصیت ویژه و منحصر به فردی داشت. آدمی بود باهوش، تیزبین، نکته سنج، متین، با ابهت، آرام و باوقار. اینها صفت‌های کمی نیست برای وصف یک آدم برجسته در روزگار ما. او سخن ور بی‌نظیری بود. بیان گیرایی داشت و با لهجه تهرانی شیرین و اصیلی سخن می‌گفت. با اینکه ساده حرف می‌زد و مطلقا پیچیدگی در کلامش نبود اما حرف‌هایش مثل فیلم‌هایش پیش پا افتاده نبود بلکه بسیار متفکرانه و عمیق بود. کتابی که پال کرونین، استاد تاریخ هنر در دانشگاه نیویورک و شاگرد کیارستمی از جلسات و وورک شاپ‌های او درآورد، کتاب فوق العاده‌ای است. و ای کاش این کتاب ترجمه نبود و عین حرف‌های کیارستمی که به فارسی گفته شد پیاده می‌شد. برخی جاها ترجمه جوری است که هیچ شباهتی به نوع حرف زدن کیارستمی ندارد. با این حال کتاب با ارزشی است و خواندنش نه تنها برای هر دانشجوی سینما ضروری و واجب است بلکه برای عموم هم جذاب است. چرا که در آن کیارستمی فقط درباره سینما حرف نمی زند بلکه از زندگی، طبیعت و هستی می‌گوید.کتابی است که واقعا می‌توان از طریق آن کیارستمی را بهتر شناخت و به افکار و اندیشه‌هایش پی برد. کیارستمی، شیوه تدریس کارگاهی منحصر بفردی داشت که هیچ ربطی به شیوه‌های تدریس دانشگاهی و یا شیوه استادان دیگر سینما نداشت و کاملا بر اساس دریافت‌ها و نظریات و تجربه‌های شخصی خودش در فیلمسازی آموزش می‌داد. او یک معلم بین المللی سینما بود و شاگردان زیادی در سرتاسر جهان تربیت کرد.

کیارستمی فروتنی قابل توجهی داشت. کم پیدا می‌شوند افرادی که به شهرت و اعتبار جهانی او برسند اما گرفتار غرور و نخوت نشوند یا نشده باشند. جسور بود و از نوآوری هراسی نداشت. دست به تجربه‌های جسورانه در فرم و روایت سینمایی زد و با فیلم های داستانی و فیلم‌های کوتاه تجربی اش، قواعد تثبیت شده سینما را به چالش کشید. او به مفهوم مدرن کلمه یک حکیم و انسان فرزانه (sage) بود و با نگاهی خردمندانه به جهان نگاه می‌کرد. او حکیم به معنی فقهی و سنتی کلمه نبود بلکه به معنی فلسفی و مدرن کلمه، حکیم بود. کسی بود که سعی داشت دیدگاه‌های نظری اش را با ساز و کار طبیعت و قوانین عالم هستی هماهنگ کند. درپی کشف مفاهیم پیچیده هستی و ارائه آنها به زبانی ساده بود. ضمن اینکه دارای عقل سلیم به معنی درست و غربی کلمه بود، یک نوع حکمت و فرزانگی شرقی هم در او بود که می توان از فیلم‌ها، سخنان و نوشته‌هایش دریافت. یعنی به درک حقایقی در جهان و فهمی از هستی رسیده بود و صاحب معرفت و بصیرتی شده بود که در کمتر هنرمند و فیلمسازی می شد سراغ گرفت. کافی است به دیدگاه‌های او درباره زندگی مرگ و پدیده‌های هستی توجه کنید تا عمق این فرزانگی، خردمندی و حکمت را دریابید. نگاه و قدرت تشخیص فوق العاده ای داشت و قادر بود که زندگی را با همه تنوع و طیف های رنگارنگش ثبت کند و به نمایش بگذارد. یک نوع یگانگی و وحدت در حرف و عمل و در اندیشه، کلام و منش فردی او وجود داشت.

شعرهای کوتاه او مثل شطحیات شاعران و عارفان کلاسیک ایران، ساده، عمیق و تفکر برانگیزند:

قرص ماه در آب

آب در کاسه

تشنه در خواب

و یا این قطعه:

دهشت و دوزخ

در کنار هم

چه دور از هم

 و نیز این قطعه:

تشنه ای خفته بر سر جوی

گدایی خفته بر سر گنج

به عقیده او “شعر می‌تواند بیان مبهمی باشد که به واسطه آن به درونمایه‌ای بپردازیم که در غیر این صورت نمی توانستیم در موردش بگوییم. چرا سینما چنین نباشد.” (سر کلاس با کیارستمی. پال کرونین.ص ۴۸)

می گفت به دنبال نوعی از سینما هست که بتواند بدون نشان دادن چیزی نشان دهد. می گفت می خواهم به شما کمک کنم که از دل امر پیش پا افتاده زیبایی را بیرون بکشید. (سر کلاس با کیارستمی. ص ۳۸)

فیلم‌های کیارستمی نیز حاصل تجربه‌های شخصی او و تعامل او با زندگی، طبیعت و جهان پیرامونش بود اما درعین حال طنینی از زمانه ما هم در آن بود. فیلمسازی سکولار بود اما رد تمایلات عارفانه و نوعی گرایش خیامی را هم می‌توان در کارهایش جستجو کرد. یک نوع آرامش صوفیانه بر جهان فیلم‌هایش حاکم است؛ روایت‌هایی آرام و صبورانه و فشرده از زندگی. در واقع کیارستمی عارفی بود که در برابر منطق زندگی و جهان مادی تسلیم بود و اعتقاد و امیدی به متافیزیک و ماورالطبیعه نداشت. او سعی داشت چیزهایی را از دریچه لنزش به ما نشان دهد که ما در پیرامون‌مان نمی‌دیدیم یا به آنها بی توجه بودیم؛ یک جاده یا یک تک درخت و یا… به طور کلی فیلمساز واقع‌گرایی بود اما درک متفاوتی از رئالیسم داشت: گفته بود: “هیچ چیز ارزشمندی در رئالیسم وجود ندارد. آنچه که ارزش دارد برداشت و تفسیر ماست. حقیقت نقطه مقابل دروغ نیست بلکه دریافت ناشناخته‌هاست. حقیقت و دریافت ناشناخته‌ها همیشه مهم‌تر از رئالیسم است. (سر کلاس با کیارستمی. ص ۳۵)

واقع گرایی او بی شباهت به واقع‌گرایی گدار نبود؛ یعنی یک نوع هایپر رئالیسم که میل به بازنمایی واقعیت دارد. اینکه کیارستمی همانند گدار تلاش می‌کرد تا واقعیت خود فیلم را به عنوان یک پدیده مصنوع به نمایش بگذارد و این خصلت متاسینمایی فیلم‌های او بود که به آپارتوس سینما ارجاع می‌داد: ” اگرچه تمام این فیلم‌ها پر است از عناصر ساختگی-مثل خیلی از فیلم‌های من که برشی از واقعیت به نظر می رسد- با این حال در کل ممکن است باورپذیر باشد. همه چیز دروغی بیش نیست، واقعیتی درکار نیست اما فیلم به حقیقتی اشاره دارد.” (سر کلاس با کیارستمی. ص ۳۵) و باز در جایی دیگر گفته است: “سینما چیزی جز جعل نیست. هیچگاه واقعیت را بازتاب کامل نمی‌دهد. فیلمسازی همیشه عنصری از بازآفریتی در خود دارد. همه فیلم‌ها به نوعی ساختگی‌اند چرا که همیشه رد پای سازنده را در خود دارند.” (سر کلاس با کیارستمی. ص ۳۱) سینمای کیارستمی یک نوع سینمای اگزیستانسیالیستی است. البته نه از نوع “اگزیستانسیالیسم متعهدانه” سارتر یا کامو بلکه از نوع اگزیستانسیالیسم هایدگری. او مثل هایدگر؛ هستی را جریانی ناتمام می‌دانست و مرگ برای او به مثابه پایان زندگی نبود. این نگاه خیامی هم هست: این سبزه که امروز تماشاگه توست فردا همه از خاک تو برخواهد رست

کیارستمی برخلاف بیشتر سینماگران ایرانی نسل خودش، فیلمساز اتوپیایی نبود که دنبال یافتن ابژه گمشده و یا ساختن مدینه فاضله و جهانی ایده ال باشد. نوستالژی گذشته هم نداشت و درپی ایده های شوودنیستی، ملی گرایانه و یا باستان گرایانه هم نبود. کاراکترهای او قصد تغییر واقعیت را ندارند اما در برابر واقعیت می ایستند و مقاومت می کنند و به آن تن نمی دهند و اگر نتوانند؛ مثل بدیعی طعم گیلاس ترجیح می‌دهند خود را از بین ببرند. او دنبال راه حل قطعی برای مسائل و معضلات جهان نبود چرا که به هیچ راه حل قطعی برای حل مسائل جهان اعتقاد نداشت و این همان ویژگی پست مدرنیستی سینمای او بود.می خواهم با جیم جارموش همصدا شوم و بگویم: “ما تو را به یاد خواهیم داشت تا زمانی که برف دیگر نمی بارد، درختان زیتون شکفته نمی‌شوند و باد دیگر ما را نخواهد برد.”

این کامنت ها را دنبال کنید
اعلان برای
guest
0 دیدگاه
Inline Feedbacks
مشاهده تمام دیدگاه ها
پرویز جاهد
پرویز جاهد
منتقد سینما، فیلمساز، تحلیل‌گر فیلم

آخرین نوشته ها

تبلیغات

spot_img
spot_img
spot_img
spot_img
0
دیدگاه خود را برای ما بگوییدx
Verified by MonsterInsights