به نظر میرسد شمایل شخص مجنون، شخصی که از جامعه طرد شده و به حاشیه رانده شده، که در او جنون را میتوانیم ببینیم، یکی از شخصیتهای سینمای ایتالیا در سالهای اخیر شده است. از تیمارکنندهی سگها (Dogman) ساختهی ماتئو گارونه که دو سال پیش در کن دیدیم، و همچنین فیلم وینچره (Vincere) که از بلوکیو بود. اینبار در فیلم پنهان شده» (Hidden Away) که در بخش مسابقه جشنواره برلین بود، با شخصیتی مشابهه روبرو هستیم. در پنهان شده شخصیتی مجنون را میبینیم، که نقاش و هنرمند موفقی درآمده. مرز بین واقعیت و خیال، این که هنرمند تا چه حد باید با معیارهای جامعه همخوانی داشته باشد و تا چه حد جنونش میتواند کمک کند تا کارهای غیرمتعارفی را خلق کند، ویژگیهایی است که در این اثر به خوبی مورد توجه قرار گرفتهاند. بیشتر از هر چیز، بازی دلپذیر شخصیت اصلی چشمگیر است و لحظات فوقالعادهی جنونآمیز و غیرمنتظرهای که در پنهان شده برای ما خلق کرده. کارگردان شخصیتی درست کرده که به خوبی میشود با آن احساس همذاتپنداری کرد. گذشته و کودکی شخصیت توضیح داده شده، این که چرا او به این وضعیت در آمده است. تمام داستان فیلم پنهان شده توسط فلاشبکهای مختلف به خوبی برای مخاطب باز میشود. باز هم مثل داستانهایی چون وینچره، داستان در دوران فاشیسم میگذرد و به نظر میرسد کارگردان در پی ارتباط سیاسی بین فیلم و ماجرای آن دوره هم هست. شاید میخواهد به این اشاره کند که حکومتهای استبدادی به نوعی آدمهای به حاشیه رانده شده را در جامعه سرکوب میکنند، و اشارهای هم داشته باشد به روی کار آمدن دولتهای راست در ایتالیا، مجارستان یا آمریکا که آنها هم هر گونه تفکری که از راه عقلانی قابل تجزیه و تحلیل نیست، و چیزهایی که در چارچوبهای عقل نیست، را سرکوب میکنند. یک فیلم خوب که شروع امیدبخشی را برای جشنوارهی برلین میتواند داشته باشد. یک داستان تکخطی ساده با لحظاتی بسیار زیبا و خلاقانه که از شوکه کردن بیننده در تک تک لحظات غافل نیست.
پنهان شده (Hidden Away)
عشق و رابطهاش با حسادت از موضوعاتی است که در فیلمهای فیلیپ گرل (Philippe Garrel) همیشه اهمیتی زیادی داشته است. گرل هیچ وقت ابایی ندارد که حسادت و شکل تشدید شدهاش را در رابطهها نشان دهد، و ابایی ندارد که بگوید عشق و حسادت از یک خانواده هستند، و نمیتوانند از هم جدا شوند و حسادت ارتباطی با جهل و تعصب سنتی ندارد. او در فیلم جدیدش، نمک اشکها (The Salt of Tears)، باز هم با قاببندیهای سیاه و سفیدی که دهه ۶۰ سینمای فرانسه و دوران طلایی موج نو را یادآوری میکند، به موضوعی مشابه پرداخته است. داستان پیرامون پسری نجار است که وارد رابطههای عاشقانه مختلف میشود. داستان بسیار ساده است، و در آن پیچیدگیهای بنمایه یا فضاهای شلوغ را نمیبینیم، فضای عاشقانه آن و سادگیاش یادآور کارهای لینکلیتر (Linklater) است. فیلمی که با حداقل شخصیتها و حداقل قطع فضا ساخته شده، اما در سادگیاش دنیایی از پیچیدگیها نهفته. گرل نشان میدهد که در فضای معاصر هم میتوان فیلمهایی مثل «ژول و جیم» اثر تروفو را ساخت، و باز هم موضوعاتی همانند عشق، خیانت و رابطههای سهگانه و ضربدری جذاب هستند. خیانت در نگاه گرل در درجه اول فشار عصبی است: این که فکر کنید در این لحظه کسی که دوستش دارید مشغول چه کار عاشقانهای با شخص دیگر است؟ آیا سکس جذابتری با معشوقهاش دارد تا با من؟ آیا لبها و سینههایش جذابتر است؟ آیا رقیب عاشقیتان به شما در دلش میخندیده در حالی که مشغول عشقورزی و دلربایی از شریک زندگی شما بوده؟ آیا شریک زندگی شما در موبایلش در حال رد و بدل کردن پیغامهای عاشقانه بوده در حالی که به ظاهر در کنارتان بوده؟ در نگاه گرل فشاری که وضعیت خیانت ایجاد میکند، دردی است که تجربه ذهنی بسیار تلختر از واقعیت دارد. یکی از کارهای دلچسب و دلنشین روز دوم جشنواره.
نمک اشکها (The Salt of Tears)
انیمیشن رو به جلو از محصولات انیمیشینی پیکسار بود که امروز در جشنواره برلین دیدم. در برلین هم مثل دیگر جشنوارههای بزرگ دنیا، بخشی به فیلمهای بزرگ و پر ستاره تجاری با فرش قرمزهای پر زرق و برق اختصاص دارد. داستان فیلم پیرامون دو برادر است که به دنبال بازیابی خاطرهای از پدرشان هستند که سالها از مرگش گذشته و سفری جادویی را برای جستجو پدر شروع میکنند، سفری که با مرحلهی گذر از بچگی به جوانی برای یکی از برداران همراه است. فیلم با یک نقل قول زیبا شروع میشود که میگوید ما در دنیایی به سر میبریم که در آن اسطورهها، معجزات و فانتزی بسیار کم شده است و زندگی سراسر با منطق پیش میرود، اما در همین نگاه روزمرگی هم میتوانیم جادو و جنبل را ببینیم. فیلم میخواهد به دورانی در زندگی بشری بازگردد که در آن همه چیز تحت تاثیر جادو و فانتزی بود. زمانی که مغز انسان هر چیزی را امکانپذیر میدانست و بشر دنبال آن نبود که هر چیز را با حساب و کتاب ریاضیوار و منطقی توجیه کند. این نگاه «دیونیسویگونه» را به زندگی دارد و از آن نگاه آپولونی که منطقگرا به دنیا نگاه میکند، در فرار است. انیمیشین جذاب و سرگرمکنندهای از کمپانی دیزنی.
رو به جلو (Onward)
این مطلب به کوشش تیم تحریریه مجله تخصصی فینیکس تهیه و تدوین شده است.