پینوکیوی ماتئو گارونه جذاب و دلنشین است. بازی جذابی که روبرتو بنینی به عنوان پدر ژپتو نشان داده و همچنین عروسک چوبی دلپذیری که ساخته شده و شخصیتهای موازی مثل حلزون، فرشتهی مهربان، گربه و روباه، و همچنین مدیرسیرک فضا را برای ما جذاب و دلپذیر کرده. در پینوکیو، گارونه دنیای اسطوره ، سحر و جادویی که علاقهمندیاش نسبت به آن را در فیلمهای قبلی خود نشان داده بود به شکل افراطی ادامه داده و پینوکیو و تمام دنیای غیر منتظره ان را در قالب فیلم نشان داده. پینوکیو که از پرفروش ترین کتابهای دنیاست، قصه ای است پیرامون تلاش یک حیوان برای انسان شدن. پینوکیو در ابتدا یک حیوان است که در دنیای خود زندگی می کند ولی مجبور است که در میان موجوداتی باشد که اکثرا به فکر منافع خود هستند. در واقع او عروسکی که درک درستی از خوبی و بدی ندارد اما با موجوداتی همانند روباه مکار روبرو است که از او سواستفاده میکنند. ایا او واقعا دروغ گوست؟ دروغ گفتنهای پینوکیو را نمیتوانیم مربوط به خواسته خود او بدانیم، دروغ های او بیشتر تابع محیطی است که نمیگذارد که با صداقت کارهایش را انجام دهد. پینوکیو دوست دارد از دنیای اطراف خودش خارج شود، دوست دارد از یک حیوان مبدل شود به یک انسان، و در این میان نیروی خیر در قالب فرشتهای مهربان وجود دارد که می تواند به او کمک کند. نیروی خیر برای آزمایش از پینوکیو خواسته که کاری را انجام دهد که برای خیلی از آدمها که در واقع حیوان هستند مشکل است. او باید ثابت کند که بهترین آدم است، آدمی که از هر دروغی مبراست. مگر میشود انسان بدون دروغ گفتن زندگی کند؟ این شرطی است که فرشتهی مهربان برای پینوکیو گذاشته و او باید در این بین خود را کاملا ثابت کند. .با دیدن پینوکیو به داستانهای مشابه خلقت توسط بشر فکر کردم. پینوکیو مثل «پرومتئوس» نیست که آتش خلقت را بدزد و خدای خدایان زیوس را عصبانی کند. مثل فرانکنشتاین انی شرلی هم نیست که قرار است غرور انسان مدرن و اعتماد بالای او را به تکنولوژی نشان بدهد و خدا را به چالش بکشد. در دنیای خالق پینوکیو آفرینش با کمک خدا صورت می گیرد. از این جهت معجزه معنا دارد. پینوکیو در فضایی خلق میشود که تمام آن مملو است از استعارههای مختلف کتاب مقدس. از فضایی که بیننده را یاد یونس میاندازد، با آن نهنگ بزرگ. تماشای پینوکیو هنوز هم جذاب است. با دیدن او باز هم میتوان امید داشت که سینما می تواند که «انسانیت» را به یادمان بیاورد. پینوکیو از بهترین نمونههایی است که میتواند ما را با چگونگی درک دیگری و چگونگی انسان بودن روبرو کند.
پینوکیو (Pinocchio)
سینمای آلمان، به خصوص مکتب برلینیها، در این چند ساله نشان داده که استاد ساختن داستانها و قصههای پیرامون خانوادههای امروزی هستند و مشکلات و اختلافات و همچنین درگیریهایی که در یک محیط خانوادگی میتواند صورت بگیرد را به خوبی نشان میدهند. چیزی که صدای مکتب برلین را در این ژانر سینمایی جالب میکند این است که در این ژانر سینمایی ما با واقعیتها به شکلی کاملا ملموسی روبرو هستیم. از این جهت که در سینمای خانوادگی که آلمان عرضه میکند، به ندرت میتوانیم داستان را از زاویه دید یک قهرمان یا ضدقهرمان ببینیم. در این سینما با شخصیتهای پیچیده روبرو هستیم که مثل یک دیالکتیک هگلی میتوانیم در آن دلایل مختلف رفتارهای مختلف آدمی را ببینیم. سینمای خانوادگی آلمان نسبت به هیچ موضوعی تعصب از خود نشان نمیدهد و حتی اگر هم موضوعی مانند سقط جنین مطرح باشد، از هر دو زاویه دید به موضوع نگاه میکند. از نمونههای خوب سینمای معاصر خانوادگی آلمان فیلم خواهر کوچکم (My Little Sister) بود که در جشنواره برلین به نمایش در آمد. درامی پیرامون برادری که سرطان دارد و در حال مرگ است و مشکلاتی که خواهرش، که او هم در صنعت تئاتر آلمان مشغول است، با آنها روبرو میشود، و اختلافاتی که با خانوادهاش سر نگهداری از برادر رخ میدهد. داستانی بسیار گیرا و خوب است میان رابطهی دو خواهر و برادر و یک هانسل و گرتلِ آلمانی را در زمان معاصر می توانیم ببینیم. باز هم همان ویژگیها در فیلم وجود دارد، همان نگاه پیچیده که در آن تمام زوایای دیده میشود و خیلی سخت است که بتوانیم یک نفر را قربانی، یک نفر را قهرمان و یک نفر را جنایتکار بدانیم.
خواهر کوچکم (My Little Sister)
خصوصیسازی یکی از مشکلات و چالشهایی است که در سرمایهداری اخیر میتوانیم با آن روبرو شویم. خصوصیسازی در حقیقت جاییست که سرنوشت و زندگی آدمها در فضاهایی که قبلا به صورت جمعی اداره میشدند، به طور مثل فضاهای عمومی و ادارات، را یک شرکت خصوصی بر عهده میگیرد، و طبق مقررات و قوانین آن شرکت خصوصی است که از حالا انسانهای مختلف چه در محیط اجتماعی و چه در محیط کاری رفتار میکنند. فیلم دستیار (The Assistant) یکی از فیلمهای خوبی بود که ما را با خصوصیسازی و مصائب این خصوصیسازی برای انسانها روبرو میکند. داستان پیرامون دختر جوانی است در یک روز. دختری که در یک شرکت تهیه و تولید فیلم فعالیت دارد. در طول داستان برایمان مشخص میشود آن فضای آرمانی که دختر به دنبالش بوده، چیزی نیست که در واقعیت به آن میرسد. همانطور که در فیلم به خوبی میبینیم، بسیاری از این شرکتهای خصوصی با کمک قوانین و مقررات و شبکههای درونی خودشان رفتارهای تبعیضآمیز و استعمارگونه را بر افراد مجموعهی خوب تحمیل میکنند و همچنین افراد مجبور هستند با کسی که رئیس مجموعه است به صورت یک خدا یا پادشاه رفتار کنند. وارد دموکراسی شدهایم اما در این شرکتهای خصوصی با فضایی دیکتاتورگونه روبرو هستیم که بسیار دشوار است که در آن قوانین و مقررات حقوقیِ فضاهای دولتی را اعمال کنیم. بسیاری از این شرکتها به اسم اینکه خصوصی هستند از ایجاد هرگونه تبعیض و هرگونه فشار بر کسانی که برایشان کار میکنند، ابایی ندارند. دستیار فیلمی است که با حداقلها ساخته شده است، و ما را با آن خشکی و سردی فضا به خوبی آشنا میکند. در حقیقت ما در این فیلم اتفاقاتی را که برای فرد میافتد به صورت مینیمال درک میکنیم و دوربین همواره با نگاه دختر همراستا است و زیاد از او جدا نمیشود. اگر قرار است دوربین وارد فضای کاری شود که در آن دختر با کسی صحبت میکند، آن شخص را نمیبینیم. فیلم فضای سردی خلق کرده که در آن بازی خود دختر به سردی فضا افزوده است. شیوه بازی که در آن احساسات خیلی کم خود را نشان میدهند و در مقابل حوادث مختلف چهرهی تقریبا ثابتی را از دختر میبینیم. صورتی برای شخصیت انتخاب شده که از هرگونه احساسات تهی است. صورت فوتوژنیکی نیست که معنای خاصی را منتقل کند، بلکه صورتی کاملا معمولی را میبینیم. تمام اینها به فیلم کمک کرده که تاثیرگذاری بیشتری داشته باشد و ما را در سینمای آمریکا با تکنیکی از فیلمْسازی آشنا میکند که نمونهاش را پیشتر در بلوک شرق دیده بودیم.
دستیار (The Assistant)
این مطلب به کوشش تیم تحریریه مجله تخصصی فینیکس تهیه و تدوین شده است.