ژانر وحشت (هارور)، یکی از قدیمیترین و پر طرفدارترین ژانرهای سینمایی است که عمر آن به درازای عمر سینماست. ژانری است که بیش از هر ژانر دیگری در سینما مورد مطالعه قرار گرفته و درباره آن مقاله و کتاب نوشته شده است. ژانری که با هیولاها، زامبیها، خون آشامها، ارواح خبیث، نیروهای شر و شیطانی، پدیدههای فراطبیعی و خوفناک و جهان مردگان سر و کار دارد و خود به ساب ژانرهای متعددی تقسیم میشود. من در این مقاله ضمن بررسی کوتاه و فشرده ریشههای تاریخی و ادبی ژانر وحشت، به بازنمایی نیروی شر در قالب هیولاها و موجودات فراطبیعی و شیطانی در تاریخ سینما میپردازم.
ریشههای ادبی و هنری ژانر وحشت
ادبیات و هنر گوتیک، مادر ژانر وحشت در سینماست. دراکولا، فرانکشتین، انسانهای گرگ نما، خون آشامان و هیولاها، ارواح و شیاطین، خانههای جن زده و انسانهایی که روحشان به وسیله شیطان تسخیر شده، خفاشان، زامبیها و مردگانی که از گور برمیخیزند، برخی از مهمترین عناصر و مولفههای ادبیات و هنر گوتیکاند که به سینمای وحشت نیز راه یافته اند. سینمای وحشت بیش از هر چیز وامدار متون کهن مذهبی به ویژه انجیل و متنهای ادبی گوتیگ است. علاوه بر ادبیات، هنر نقاشی به ویژه نقاشی های ترسناک هِنری فوزلی، نقاش سوئیسی قرن هیجدهم و یا تابلوهای “دوزخ” یا “روز قیامت” هیرونیموس بوش و “جیغ” (فریاد) ادوارد مونک یا کارهای فرانسیس بیکن، نیز منابع الهام بخش فیلمسازان ژانر وحشت بودهاند.
رمان های قرن هجدهمی نویسندگانی چون هوراس والپول و اَن رَدکلیف، مولفههای ژانر وحشت را معرفی کردند اگرچه این رمانهای «فرانکشتین» مری شلی، «دراکولا»ی برام استوکر و «دکتر جکیل و آقای هاید» رابرت لویی استیونسن بود که الهام بخش بسیاری از فیلمسازان این ژانر شدند و بارها در سینما مورد اقتباس قرار گرفتند. در آمریکا نیز داستانهای گوتیک ادگار آلن پو منبع الهام سینماگرانی چون دیوید وارک گریفیث (وجدان انتقام جو ۱۹۱۴)، راجر کورمن (نقاب مرگ سرخ) و ژان اپستاین (سقوط خاندان آشر) شد.
تولد خون آشام سینمایی
بسیاری بر این باورند که خون آشامها (ومپایرها) از ادبیات به سینما راه پیدا کردهاند اما فیلمی در تاریخ سینما وجود دارد به نام «مانور شیطان» (یا قلعه جن زده) ساخته ژرژ مه لیس که حدود ۱۲۰ سال قبل ساخته شده و در واقع نخستین فیلم ترسناک سینما و همچنین نخستین فیلم در مورد خون آشامهاست که یک سال قبل از انتشار رمان «دراکولا»ی برام استوکر خلق شده است. در برنامه مرور بر آثار گوتیک و ژانر وحشت که چند سال قبل در بی اف آی (موسسه فیلم بریتانیا) در لندن برگزار شد، فیلم مستندی وجود داشت به نام «خون آشام» ساخته ژان پین لیو که در سال ۱۹۴۵ ساخته شد و فیلمساز پس از بررسی ریشه خفاشان خون آشام در فرهنگ و آیینهای بومی آمریکای لاتین، به خون آشامها در فرهنگ اروپایی می رسید. کنت دراکولا مشهورترین خون اشام تاریخ سینماست. از دید بری لنگفورد دراکولا شخصیتی مخوف و برانگیزاننده میل جنسی شدید سرکوب شده در زنان معمولابورژوا و موقر است که به وسیله او اغوا شده یا مورد سو استفاده جنسی قرار می گیرند ولی در عین حال تجلی ابهام میل جنسی مردانه نسبت به زن است که جایی در امتداد مرزهای نامشخص بین اغوا، تجاوز و خشونت سرگردان است. (ژانر فیلم. بری لنگفورد. ترجمه حسامالدین موسوی. ص ۳۳۰)
اکسپرسیونیسم آلمانی و سینمای گوتیک
اگر کوششهای اولیه فیلمسازانی مثل ژرژ مه لیس یا ادیسون را برای ساختن فیلمهای کوتاه ترسناک مثل اقتباس ادیسون از داستان فرانکشتین در ۱۹۱۰ یا فیلم ترسناک مه لیس به نام «قلعه جنزده» یا «گور نفرین شده» را درنظر نگیریم، نخستین فیلمهای جدی وحشتناک سینما را باید در آثار سینماگران اکسپرسیونیست آلمانی در دوره وایمار جستجو کرد. فیلمهایی مثل «گولم» ساخته پل واگنر،«کابینه دکتر کالیگاری» ساخته روبرت وینه، «نوسفراتو: یک سمفونی وحشت» و «فاوست» ساخته فردریش ویلهلم مورنائو و «دکتر جکیل و آقای هاید» را باید جزو نخستین نمونههای جدی ژانر وحشت در سینمای صامت به شمار آورد. به اعتقاد ایوان باتلر نویسنده کتاب «سینمای وحشت»، پایه و اساس فیلم های وحشتناک و بسیاری از عناصر سبکی اولیه آن در دوران صامت به ویژه در سینمای اکسپرسیونیسم آلمان ریخته شد. در واقع امروز نیز بیشتر فیلم های ترسناک سینما، از نظر نورپردازی، سبک فیلمبرداری و جلوه های تصویری، تحت تاثیر سینمای اکسپرسیونیستی آلمانی اند. به اعتقاد زیگفرید کراکوئر، مورخ و نظریه پرداز سینما، فیلم های اکسپرسیونیستی آلمانی، بیانگر ترس و اضطراب و ناامیدی حاکم بر جامعه ای بود که فجایع و وحشت جنگ جهانی اول را با چشم خود دیده بود و حالا شبح هولناکی به نام نازیسم را انتظار میکشید.
دانشمندان و پزشکان دیوانه
نقش علم و تکنولوژی در سینمای وحشت، یکی از تمهایی است که در مطالعه ژانر وحشت، اهمیت زیادی دارد. هرچند تاثیر مخرب و هولناک تکنولوژی بر زندگی انسان در جهان معاصر و یا حمله موجودات فضایی یا نیروهای ناشناخته در فیلم های ژآنر علمی تخیلی (مثل «چیز» ساخته جان کارپنتر) نیز بازتاب یافته است. به همین دلیل گاهی این دو ژانر در جاهایی با هم تلاقی کرده و یا به صورت ترکیبی ارائه میشوند. هیولاهای ساخت انسان(فرانکشتین)، پزشکان دیوانه و خطرناک(دکتر کالیگاری، دکتر مابوزه، دکتر هانیبال لکتر)، موضوع بسیاری از فیلمهای ترسناک بوده اند. «عشق جنون آمیز»(۱۹۳۵) ساخته کارل فروند با فیلمبرداری درخشان گرگ تولند و بازی پیتر لوره، داستان یک جراح دیوانه است که عاشق یک زن بازیگر میشود. این فیلم بر اساس رمان موریس رنه ساخته شده، رمانی که روبرت وینه هم در ۱۹۲۵ از آن اقتباس کرده بود. ژرژ فرانژو نیز با فیلم «چشمان بدون صورت» در ۱۹۶۰، نسخه دیگری از داستان دانشمند دیوانه را خلق کرد که تم اصلی فیلم کابینه دکتر کالیگاری بود. «چشمان بدون صورت»، اثری سورئالیستی و داستان جراحی است که از گوشت قربانیانش برای ترمیم چهره از ریخت افتاده دخترش استفاده میکند. البته این فقط دانشمندان دیوانه نیستند که آنتاگونیستهای ژانر وحشت را میسازند بلکه در رمانهای وحشتناک و جنایی استیون کینگ نیز با افرادی عادی مثل نویسنده یا خواننده رمانهای جنایی سر و کار داریم که جنون، آنها را به هیولاهایی مهیب و خطرناک تبدیل میکند. «شاینینگ» ساخته استنلی کوبریک و «میزری» ساخته راب رینر، از نمونههای درخشان در این دسته اند.
هیولاها و عجایب المخلوقات
به طور کلی اگر از منظر تاریخی، به ژانر سینمای وحشت نگاه کنیم، می بینیم که فیلم های سینمای اکسپرسیونیسم آلمانی، محصولات ترسناک کمپانی یونیورسال و فیلم های وحشتناک بریتانیایی تولید استودیوی هَمِر فیلم در لندن، پایههای اساسی این ژانر را بنا کردند. سینمای وحشت در عصر ناطق با تولید مجموعه ای از فیلم های وحشتناک گوتیک در استودیوی یونیورسال شروع شد. تاد برونینگ نخستین دراکولای ناطق سینما را در سال ۱۹۳۱ با بازی بلا لاگوسی بازیگر مجاری تبار ساخت. بلا لاگوسی، بازیگری بود که با بازی در فیلم های اکسپرسیونیستی سینمای آلمان شروع کرد و بعد از مهاجرت به آمریکا برای نخستین بار در نقش کُنت دراکولا در نمایشی بر اساس رمان برام استوکر در تئاتر برادوی روی صحنه ظاهر شد. او بعد از بازی در فیلم دراکولای تاد برونینگ، به بازیگر اصلی فیلم های وحشتناک هالیوودی تبدیل شد. در همان سال، جیمز ویل نیز با فیلم «فرانکشتاین»، بوریس کارلوف را به عنوان نخستین فرانکشتین عصر ناطق سینما معرفی کرد. با متحول شدن ژانر وحشت و گسترده تر شدن حوزه آن و استقبال مردم از فیلم های وحشتناک، بازیگرانی مثل بوریس کارلوف، بلا لاگوسی، لون چینی، پیتر کوشینگ و کریستوفر لی به هیولاها و خون آشامان پرده سینما بدل شدند. هیولا در این فیلم ها عامل خشونت های هولناک و مرگبار بود. بری لنگفورد خشونت هیولا را به عنوان تجسم میل های سرکوب شده درنظر گرفته است. در دهه پنجاه، سینمای وحشت در بریتانیا با محصولات استودیوی فیلمسازی “هَمِر فیلم” در لندن و با فیلم هایی در مورد شخصیت های کلاسیک سینمای وحشت مثل دراکولا، فرانکشتین و بعد موجودات گرگ نما شکل گرفت. مرد گرگ نما، نیز موجود هیولایی دیگری بود که به قهرمان فیلم های وحشت هالیوودی در دهه سی و چهل تبدیل شد. مخلوق عجیبی که حاصل دگردیسی تدریجی انسان به گرگ در باور خرافی مردم بریتانیا بود. در دهه شصت راجر کورمن با اقتباس هایش از داستان های ماکابر ادگار آلن پو (نقاب مرگ سرخ)، تحول نوینی در ژانر وحشت ایجاد کرد. وی در دهه شصت، با ساختن فیلم های ترسناک کم هزینه، تاثیر زیادی بر فیلمسازان مستقل آمریکا گذاشت و به آنها نشان داد که با بودجه اندک و پروداکشن کوچک نیز می توان فیلم های ترسناک مستقل و جدی ساخت. اما «بی گناهان»(۱۹۶۱) ساخته جک کلایتون، داستانی جذاب از زندگی ارواح و یکی از بهترین نمونه های ژانر وحشت در سینمای کلاسیک بریتانیاست. فیلمی با بازی دبرا کر با مایههای تریلر روانکاوانه و عناصر سینمای وحشت که با فیلمنامه ای از ترومن کاپوتی بر اساس رمان «چرخش پیچ» اثر هنری جیمز ساخته شده است. با تحول تکنیکی سینما، ژانر وحشت نیز دچار تحول شد و فیلمها، از فضاهای گوتیک قرن هجدهمی دور شده و شکل معاصرتر و مدرنتری به خود گرفتند و هیولاهای مدرن سینما خلق شدند و ژانرهای فرعی(ساب ژانر) مثل “اسلشر مووی”، “سینمای زامبی” و “سینمای اکسپلویتیشن” بوجود آمد. اما هیولایی که دیوید لینچ در «مرد فیل نما»( ۱۹۸۰) خلق کرد، نه تنها موجودی بی آزار و رقت انگیز بود بلکه سرنوشتی تلخ و شوم داشت. کاترین بیگلو در «نزدیک تاریکی» (۱۹۸۷) و گیهیرمو دل تورو در «کرونوس»( ۱۹۹۳)، با رویکرد تازه ای به زندگی خون آشامان پرداخته و آنها را به عنوان موجوداتی بیمار و درمانده نشان دادند تا نیروهایی اهریمنی و خونخوار. از نگاه بری لنگفورد، بیشتر فیلم های وحشت با قراردادن مخاطب در یک موقعیت مناسب برای ایجاد انزجار، وحشت و خشونت درخور و توجیه پذیر علیه هیولاهای مخوف، فقط در پی بهره برداری از واکنش طبیعی او (مخاطب) نسبت به هیولا هستند.( ژانر فیلم. بری لنگفورد. ص ۳۴۶)
رومن پولانسکی نیز در فیلمهای وحشتناک خود («بچه رزمری»، «مستاجر»، «انزجار»)، کابوسهای جهان مدرن را در قالب داستانهایی آپارتمانی که در آن قهرمان داستان در محاصره همسایگان شیطان صفت یا دیوانه قرار می گرفت خلق کرد. در دورانی که علم باوری و ماده گرایی جایگزین باورهای مذهبی یا خرافی می شود، جذابیت و تاثیر فیلم های وحشتناک که صرفا بر داستان ها و شخصیت های فراطبیعی یا ارواح و اجنه تکیه میکنند، به تدریج کمتر میشود. واقعیت این است که سینمای وحشت در این سال ها، برای جذب مخاطبان سینما، ضمن استفاده از قواعد مرسوم و متعارف ژانر، به سکس و خشونت مفرط رو آورده و روز به روز، خونین تر، سادیستیتر و غیرقابل تحملتر شده است.