نامه‌های یک فرد محکوم به حبس ابد / درباره فیلم سانسون و من (Sansón and Me) ۲۰۲۲

«سانسون و من» چندی پیش جایزه بهترین فیلم جشنواره شفیلد، بزرگ ترین جشنواره فیلم های مستند بریتانیا و یکی از مهمترین جشنواره های فیلم مستند جهان را از آن خود کرد؛ فیلمی ساخته رودریگو ریز که داستان یک مهاجر مکزیکی را روایت می کند که حالا در آمریکا به جرم مشارکت در قتل به حبس ابد محکوم شده است.

فیلمساز که به عنوان مترجم این فرد نوزده ساله در دادگاه حاضر شده، تصمیم می گیرد فیلم مستندی درباره او بسازد، اما همه راه ها بسته به نظر می رسد: زندان اجازه فیلمبرداری از او را نمی دهد و فیلمساز به ما می گوید برای تأمین بودجه فیلم هم با مشکل روبرو بوده چون همه به او گفته اند که فیلم ساختن درباره یک مجرم محکوم شده ضرورتی ندارد و در واقع به شکلی توجیه کردن اعمال اوست!

اما فیلمساز بالاخره از راه های میان بر وارد شده و روایت غریبی را با ما قسمت می کند؛ روایتی که از طریق نامه این دو نفر به هم شکل می گیرد و پیش می رود و فیلمساز موفق می شود با بازسازی وقایع زندگی او، تصویری باور کردنی و ملموس از فقر ارائه دهد که می تواند سرنوشت شخصیت اصلی اش را به قهقرا ببرد.

او به سراغ خانواده این مرد در مکزیک می رود؛ از عمویش می خواهد که نقش پدرش را بازی کند و خواهرش نقش مادرش را. نقش کودکی او به خواهرزاده اش واگذار می شود و عجیب این که به هنگام بازی در این نقش ها گویی همه چیز واقعی می شود و فیلمساز- و بازیگران- متوجه می شوند که گویی در حال تکرار تاریخ هستند و خواهر و خواهر زاده دقیقاً در حال گرفتار شدن به سرنوشت نسل قبل از خود هستند.

از این رو فیلم موفق می شود در لایه های متفاوتی سیر کند: از روایت صرف مشکلات و محرومیت های اجتماعی به بیانی فصیح تر و جذاب تر و نگاهی کلان تر و جهانشمول تر می رسد که در آن فرد – ضمن اهمیت رویکرد و رفتارش- به آینه ای از جمع بدل می شود و از آن مهمتر فیلم به کنکاشی درباره مسأله مهاجرت و آمریکایی یا مکزیکی بودن می رسد؛ نکته ای که به نظر می رسد داستان زندگی خود فیلمساز را با داستان زندگی قهرمانش پیوند می زند.

سانسون و من

فیلمساز ابایی ندارد که زندگی شخصی اش را با داستان قهرمانش بیامیزد، در نتیجه تماشاگر با صمیمیت و رویکرد بدون تعارفی روبرو می شود که می تواند به راحتی امکان ارتباط با فیلم را فراهم کند. او از ازدواجش می گوید و بچه ای که به دنیا نمی آید، در عین حال از سرخوردگی ها و مشکلات او می شنویم بی آن که بخش عمده ای از فیلم را در بربگیرد. ضمن این که تماشاگر هیچ گاه دور نمی ایستد و با آن که فیلم -اصلاً و اساساً- یک بازسازی است، به شدت واقعی به نظر می رسد و تماشاگر به رغم گفتار متن- نامه ها- فراموش می کند که همه چیز در حال دوباره ساخته شدن است. در نتیجه از همان اولین دقایق سفر به مکزیک و آغاز بازسازی ای که فیلمساز با نامه ها اعلامش می کند، با فضایی زنده و درگیر کننده روبرو هستیم که به راحتی تماشاگر را به دنبال می کشد.

فیلم اما برخلاف غالب فیلم هایی از این دست به مفری برای رهایی شخصیت اصلی و کمک به او برای بیرون آمدن از زندان بدل نمی شود. فیلمساز از ابتدا به او می گوید که بعید می داند این فیلم بتواند کمکی به وضعیت او بکند و تا پایان فیلم هم ذره ای امید برای رهایی او باقی نمی ماند، با آن که تماشاگر تقریباً مطمئن می شود که او دروغ نمی گوید و نقش چندانی در این قتل ناخواسته نداشته است. در نتیجه فیلمساز – خواسته یا ناخواسته- به نقد جامعه قضایی می رسد و این که چطور زندگی یک جوان نوزده ساله مهاجر به سادگی نابود می شود.

با این حال فیلمساز با هوشمندی از هر نوع شعار پرهیز دارد؛ مستقیم به جنگ سیستم قضایی نمی رود، قضاوت درباره «قضاوت» را به تماشاگر واگذار می کند و به مرثیه ای برای ظلم و جور درباره مهاجران بدل نمی شود. بیشتر به عمق می رود و دنیای درونی یک شخصیت نه چندان سهل الوصول را می کاود و بی آن که بخواهد حکمی صادر کند، تماشاگرش را به کنکاشی درونی دعوت می کند.

این کامنت ها را دنبال کنید
اعلان برای
guest
0 دیدگاه
Inline Feedbacks
مشاهده تمام دیدگاه ها
محمد عبدی
محمد عبدی
محمد عبدی، داستان‌نویس، منتقد فیلم، پژوهشگر هنر و مستندساز است. مقالات و‌ نقدهای او از سال ۱۳۶۸ تا به امروز در ایران و‌ خارج از ایران منتشر شده اند و تاکنون چهارده عنوان کتاب از او (از جمله رمان «پنج زن» و مجوعه مقالات تحت عنوان «و شبم پرستاره شد») به چاپ رسیده اند.

آخرین نوشته ها

تبلیغات

spot_img
spot_img
spot_img
spot_img
0
دیدگاه خود را برای ما بگوییدx
Verified by MonsterInsights