گرتا گرویگ، که زمانی عزیز سینمای مستقل بود، اکنون برای یک شرکت اسباببازی ثروتمند که عروسکهای پوشالی و بیش از حد جنسیشده را به فروش میرساند، کسب درآمد میکند و احدی هم خم به ابرو نمیآورد. در اوایل دههی نود، بر اساس داستانی که حالا ممکن است طی روند بازگوییاش تا حدی به اسطوره تبدیل شده باشد، مدیران اجرایی دیزنی از سارا پُلیِ بازیگر – که آن زمان دوازده ساله بود – خواستند تا نشان صلحی را که بر لباس خود زده بود بردارد. وقتی که پلی چنین درخواستی را رد کرد، دیزنی او را در لیست سیاه خود قرار داد. این داستان ماه گذشته زمانی که اعلام شد پلی قرار است لایو-اکشن جدید Bambi را کارگردانی کند، کمی از قدرت و صلابت خودش را از دست داد. برای تحسینکنندگان مسیر حرفهای مصممانه مستقل پلی، شوک بزرگتری نمیتوانست وجود داشته باشد: این همان شخصی است که تا پیش از بیستودو سالگیاش با آتوم اگویان، دیوید کراننبرگ و هال هارتلی همکاری کرده است. افکار و نظرات در رابطه با پلی، این هفته با سروصدای کرکنندهی پیرامون اکران باربی که توسط یک ملکهی پیشین دیگر سینمای مستقل، یعنی گرتا گرویگ، کارگردانی شده؛ بازگشتند. گرویگ که چند سالی پس از پلی پا به میدان گذاشت، چنان مستقل بود که فیلمهایش حتی به فستیوال Sundance نیز فرستاده نمیشدند، بلکه به South by Southwest میرفتند. چنان مستقل بود که زمانی که از مامبلکورهای کمبودجه (سابژانر بخصوصی از فیلمهای مستقل که مشخصههای معمولش استفاده از نابازیگران، لوکیشنهای غیراستودیویی و بداههپردازی است) به فیلمی ازپیشنوشتهشده به کارگردانی نوآ بامباک نقل مکان کرد، Greenberg 2010، گاردین فیلم را اینگونه توصیف کرد: «اولین قدمهای آزمایشی گرویگ به سوی سینمای جریاناصلی». Greenberg با بودجهای بیستوپنج میلیون دلاری ساخته شده بود، که البته نتوانست این مبلغ را با فروش خود بازگرداند؛ حالا گرویگ باربی را برای شاخهی سینمایی ابرشرکت مَتِل با بودجهی صد و چهلوپنج میلیون دلار کارگردانی کرده است. تغییر جهت ناگهانی گرویگ به جریاناصلی واقعی این سؤال را مطرح میکند: آیا عبارت «زیر پا گذاشتن ارزشهای خود» اصلاً دیگر معنی میدهد؟
گرویگ و پلی تنها کارگردانانی نیستند که این اواخر در این مسیر حرکت کردهاند: بری جنکینز، به عنوان مثال، در حال حاضر کار بر روی دنبالهی The Lion King را برای دیزنی به اتمام رسانده است. اولین فیلم بلند جنکینز، Medicine for Melancholy، اولین بار در فستیوال South by Southwest در سال ۲۰۰۸ به نمایش درآمد، همان سالی که گرویگ اولین تجربهی کارگردانی خود، Nights and Weekends، را که با همکاری جو سوانبرگ ساخته بود در آنجا ارائه داد. (اتفاقاً، جالب است که حالا بسیاری از مقالات این فیلم کوچک و کمدیدهشده را به عنوان اولین فیلم گرویگ معرفی نمیکنند و به جای آن ترجیح میدهند مسیر حرفهای او به عنوان یک کارگردان را از نو بچینند و فیلم نامزد اسکار او یعنی Lady Bird که تقریباً ده سال بعد از Nights and Weekends ساخته شد را به عنوان فیلم اول او جا بزنند.) هنگامی که Moonlight برندهی اسکار بهترین فیلم در سال ۲۰۱۷ شد، ABC News آن را «فیلم کوچکی که توانست» نامید؛ IndieWire این پرسش را مطرح کرد که «چطور یک فیلم مستقل با بودجهی یک و نیم میلیون دلاری توانست هشت نامزدی اسکار را از آن خود کند؟» اما آیا Moonlight توانست بر صنعت سینما پیروز شود یا در واقع ماجرا برعکس بود؟
متل و دیزنی دو ابرشرکتی هستند که به نظر میآید نماد همهی آن چیزهایی هستند که چنین کارگردانانی با آنها ضدیت دارند – یا باید داشته باشند – هر کسی که در سال ۲۰۲۳ شاهد وضعیت سینماست، این نکته باید برایش واضح و مبرهن باشد که قدرت این شرکتهای بزرگ پولساز کاری به جز درهم شکستن افراد کوچکتر و ضعیفتر نمیکند. یک مقالهی تازه از نیویورکر دربارهی باربی به نقل از کارگزار خود گرویگ گفت: «آیا این که بازیگران و فیلمسازان خلاق بزرگ ما در دنیایی زندگی میکنند که گامهای بزرگ و سرنوشتساز را صرفاً میتوان پیرامون محتوای مصرفشونده و محصولات تولید انبوه برداشت، چیز خوبی است؟ من نمیدانم. اما تجارت همین است.» نه بابا؟!
چرا امروزه مفهوم زیر پا گذاشتن ارزشها سرمایهی فرهنگی خود را از دست داده است؟ در فضای آنلاین، مدافعین چنین کارگردانهایی آنقدر زیادند که جای سوزن انداختن نیست. مدافعینی که خصمانه این نکته را به رخ میکشند که – به عنوان مثال – گرویگ تحت تأثیر کارگردانانی چون ماکس افولس و ژاک تاتی قرار گرفته است، انگار که این مسئله مشروعیت بیشتری به فیلمی میبخشد که از IP (مایملک معنوی) استفاده میکند تا برای یک شرکت اسباببازی که عروسکهای پوشالی و بیش از حد جنسیشده میفروشد، درآمدزایی کند. در اینجا شباهتی وجود دارد: به نظر میرسد ایدهی آسیبزا بودن عروسکهای باربی، در شرایط کنونی، مانند مفهوم زیر پا گذاشتن ارزشها، موضعی بیمعنی و کسلکننده است. انگار که ایدهی اصلی از این قرار است: ببینید، آدمبدها پیروز شدند، پس ما نیز همگی باید با این حقیقت همراه شویم؛ از آنجایی که همهی ما به هر حال بیش از حد جنسی شدهایم، پس بیاییم این کار را به شیوهای تساویطلبانهتر انجام دهیم؛ از آنجا که شرکتهای بزرگ در حال حاضر بر همهچیز حکومت میکنند، پس ما هم افرادی که ذرهای درک هنری دارند را تبدیل به چهرهی محصولات آنها کنیم.
اما اعتصابهای اخیر نویسندهها و بازیگران در ایالات متحده نشان میدهد که زیر پا گذاشتن ارزشها صرفاً یک مسئلهی اخلاقی شخصی نیست، بلکه نگرانیای است که سرتاسر صنعت سینما را درگیر کرده است. تصمیم یک کارگردان در راستای همسو شدن با این غولهای سرگرمی عواقبی دارد؛ به جای اینکه به پرورش صنعتی کمک کند که در آن فیلمها و سازندگان کوچکتر فرصتهای بیشتری دارند، برای آدمهای کلهگنده درآمدزایی میکند. دیوید سیروتا، اکتیویست و فیلمنامهنویس Don’t Look Up اخیراً اظهار نظر کرده است: «یک یادآوری سریع که به معنای واقعی کلمه حتی یک نفر هم حاضر نمیشود بابت تماشای یک فیلم/سریال به نویسندگی و بازیگری باب ایگر [مدیرعامل میلیاردر دیزنی] یک پول سیاه بپردازد، و این بدان معناست که منابعی که دستمزد میلیارد دلاری او را پرداخت میکنند، توسط نویسندگان و بازیگران تأمین میشوند، و نه توسط او.» قطعاً درست است. به نوبهی خود، مارک روفالو، عزیز سابق سینمای مستقل که حالا به عنوان هالک شگفتانگیز شناخته میشوند، توئیت کرد: «نظرتون چیه همهمون به سراغ فیلمهای مستقل بریم؟» این با اشاره به این واقعیت است که برخی از فیلمهای مستقل استثنائاً مجاز به ادامهی فیلمبرداری توسط اتحادیه اعتصابیِ Sag-Aftra هستند. اما مسئله این است که روفالو و همکارانش همیشه میتوانستند فیلمهای مستقل بسازند. این همان نقطهای است که روفالو کارش را آغاز کرد، با فیلمهایی از کارگردانانی مانند کنت لونرگان و جایی که بسیاری از همکارانش هنوز تجارت خود را انجام میدهند؛ در عوض، فیلمهای اخیر او از طریق مارول برای دیزنی میلیاردها دلار عمل آورده است. البته که سازندگان باید در صنعتی که به طور فزایندهای در خطر است، از هر فرصتی که برای ساختن و خلقکردن نصیبشان میشود استفاده کنند، اما مسئولیت شخصی همچنان وجود دارد. اعمال افراد اثری دومینووار با خود به همراه دارند.
تأثیر اعتصابات کنونی بر صنعت همچنان مشهود است؛ به عنوان مبارزهای علیه انحصار زیانبار دیزنی و برتری مدل IP، ممکن است به رونق دوبارهی سینمای مستقل منجر شوند. متل در فکر ساختن فیلمهایی دربارهی Barney the Dinosaur، He-man و Polly Pocket است – کلماتی که امید یک ژورنالیست سینمایی را به خاکستر بدل میکنند – و در کنار فیلمهای جدید Bambi و Lion King دیزنی قصد دارد تعداد زیادی از مایملکهای معنوی قدیمی خود را با بازسازی آنها به مردگانی متحرک تبدیل کند، از جمله بازسازی The Aristocats توسط کوئست لاو، کارگردان مستند مستقل Summer of Soul. باربی به احتمال زیاد به همان اندازهای که در چنین شرایطی امکانش را دارد، فیلم خوب و خلاقی خواهد بود؛ احتمال میرود که حتی این جسارت را داشته باشد که عروسک و حامیان میلیاردرش را در لفافه به سخره بگیرد. اما در این میان، در دنیایی که برای سینما دائماً در حال تغییر است، تقلا و مبارزه به منظور حفظ کردن روح سینما همچنان ادامه دارد.
منبع: گاردین
برگردان فارسی: سارا فردوسیان